زمینه‌سازان حکومت بنی‌عباس

مجموعه تاریخ تطبیقی اسلام از حاج آقا طائب

چهارشنبه، 19 مهر 1396

46 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

بنی‌عباس بدتر از بنی‌امیه

در جلسات قبلی بیان شد که در تحول بنی‌­امیه به بنی­‌عباس، جریان پنهان از خود خیلی زیرکی نشان داد و به‌گونه­ای عمل کرد که جامعه آن روز، این انتقالِ از بد به بدتر را متوجه نشد و حتی برخی افراد به این انتقال کمک کردند. در رابطه با خود اهل­بیت(ع)، قطعا بنی­‌عباس از بنی­امیه بدتر بودند؛ چون بنی‌­عباس از درون اطلاعات داشتند و خودشان را از اهل­بیت(ع) محسوب و از عنوانی که برای اهل­بیت(ع) بازدارندگی داشت، استفاده می­‌کردند.

مودت اهل­بیت(ع) اقتضا می­‌کند که از آنها دفاع صورت بگیرد

عنوان اهل‌بیت در جامعه اسلامی براساس قرآن در برابر دشمن بازدارندگی دارد؛ یعنی خدای متعال اجر پیامبر(ص) را مودت نسبت به ذوی­القربی درخواست کرده و می­فرماید: «قل لا أسئلکم علیه أجراً إلا المَوَدَّةَ فِی القُربَی»(شوری/23). مودت یعنی اظهار دوستی در عمل؛ بنابراین اگر اهل­بیت(ع) در خطر قرار بگیرند، مودت اقتضا می­کند که از اهل­بیت(ع) دفاع صورت بگیرد. زُهیربن­قَین در کربلا در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسید. قبل از ورود به کربلا از گفت‌وگویی که بین او و حضرت انجام شد، اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ اما از پیشگفتاری که همسر زهیر با او دارد، کشف می­شود که در خیمه امام(ع) چه چیزی ردوبدل شد. زهیر ابتدا دعوت دیدار با حضرت را رد می­کند. همسرش به او می­گوید: چرا دعوت امام(ع) را اجابت نمی­کنی؟ زهیر می­گوید: نمی­خواهم بروم؛ و دلیل می­آورد که من نباید بروم. زهیر انسان بی­منطقی نبود و چون عثمانی بود، طبیعتا دلیل را هم همین بیان می­کند که این خانواده در حق عثمان ظلم کردند. همسر زهیر نمی­تواند این کلام زهیر را انکار کند و وقتی می­خواهد زهیر را متقاعد سازد، می­گوید: کسی که از تو تقاضای دیدار دارد، نوه رسول خداست. زهیر عثمانی بود؛ یعنی کسانی که معتقدند علی(ع) و اولاد علی(ع) در حق عثمان ظلم کردند؛ ولذا به امثال زهیر، شیعیان عثمان می­گفتند. و کسانی که معتقد بودند ستمی از ناحیه اهل­بیت(ع) نسبت به عثمان نشده و آن را رد می­کردند، شیعیان علی(ع) بودند. زهیر از شیعیان عثمان بود ولذا وقتی در کربلا به میدان آمد، به او گفتند که تو در نظر ما آدم خوب و خوش­رأیی بودی؛ به چه دلیل به اردوگاه حسین­بن­علی رفتی؟!

همسر زهیر به او چه گفت که او ملاقات با حضرت را پذیرفت؟ این زن گفت: کسی که از تو دعوت می­کند، نوه رسول خداست و قرآن نسبت به مودت نسبت به ذی­القربی دستور دارد: «قل لا أسئلکم علیه أجراً إلا المَوَدَّةَ فی القُربَی»(شوری/23). رد کردن دعوت نوه رسول خدا(ص) مودت نیست ولذا باید اجابت کنی. به همبن دلیل او قبول کرد.

استفاده بنی‌امیه و بنی‌عباس از عنوان اهل‌بیت

پس معلوم می­شود که قرآن چه سپر خوبی برای اهل­بیت(ع) قرار داده است. بنی­­امیه به دروغ این سپر را در شام برای خود جعل کرده بودند. وقتی بنی­عباس بر شام مسلط شدند، از شخصی بازجویی می­کردند. به او گفتند: چرا شما این‌قدر در حق اهل­بیت(ع) ظلم کردید؟ آن فرد جواب داد: واللهِ ما کُنّا نَعرِف فی شام اهلَ ­بیت للنبی إلا مروان وآل مروان؛ ما فکر می­کردیم این افراد اهل­بیت هستند.

عنوان اهل­بیت، سپر قوی و عامل امداد و کمک و ریاست است. قرآن می­فرماید: «إنما یرید اللهُ لِیُذهِبَ عنکم الرِجسَ أهل­ البیت وَیُطَهِّرَکم تطهیرا»(احزاب/33). جامعه اسلامی دنبال انسان­های مطهر می­گردد.

ظاهرا استفاده از عنوان اهل­بیت در باب بنی­امیه با زور بود؛ اما عباس و بنی­عباس می­توانند چنین ادعایی داشته باشند و از همان ابتدا روی همین عنوان سرمایه­گذاری کردند. از زمان عبدالله­بن­عباس روی اهل­بیت بودن خودشان کار کردند. برخی به دلیل روایاتی که عبدالله‌بن‌عباس در رابطه با اهل­بیت(ع) و اعتبار آنان دارد، او را طرفدار امیرالمؤمنین(ع) و مخلص به ایشان می­دانند؛ اما اگر آن روایات با این تفصیلِ بیان‌شده ملاحظه شود، نمی­توان نسبت به آنها خوش­بین بود. اگر عبدالله­بن­عباس به دنبال این باشد که از عنوان اهل­بیت استفاده کرده و اولاد خودش را به عنوان اهل­بیت جا بیاندازد و از همین عنوان برای قبضه حکومت استفاده کند، باید در زمان امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) کاری کند تا اعتبار اهل­بیت(ع) را بالا بیاورد؛ یعنی علی­الدوام احادیثِ راجع به اهل­بیت(ع) را تکرار کند و اینکه رسول ­خدا(ص) راجع به اهل­بیت(ع) چنین چیزهایی فرمودند.

پشت پرده تمجید از اهل‌بیت(ع) توسط ابن‌عباس

شخص عبدالله­بن­عباس مقبول حکومت است؛ حبرالامة است؛ همکار با ابوبکر و عمر است؛ اگرچه در زمان عثمان کمی مسئله­دار می­شود. وقتی چنین شخصی درباره اهل­بیت(ع) صحبت می­کند، حرف‌های او مقبول می­افتد؛ این فرد پسرعموی پیامبر(ص) است. از اهل­بیت(ع) صحبت می­کند و اهل­بیت(ع) را بالا می­برد و می­گوید: علی(ع) از اهل­بیت(ع) است؛ امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هم به‌دلیل اینکه نوه رسول خدا(ص) هستند از اهل‌بیت‌اند. چنین فردی با چنین جایگاهی (پسرعم رسول خدا) وقتی اهل­بیت(ع) را استحکام داد و جایگاه آن را محکم کرد، حال اگر نسبت به مصادیق اهل­بیت تأکید نداشته باشد؛ یعنی مصادیق اهل­بیت را برای مردم بیان نکند که مراد از اهل­بیت چه کسانی هستند، چه سوءاستفاده­ای از این عنوان خواهند کرد!

عبدالله­بن­عباس سال 70 هجری یعنی 10 سال بعد از واقعه عاشورا از دنیا رفت؛ پس 10 سال همزمان با امام سجاد(ع) زندگی می­کرده است. در طول این 10 سال، چند بار از امام سجاد(ع) نام برده است؟! چند بار ایشان را به عنوان اهل­بیت معرفی کرد؟! دراین‌باره چیزی نمی­گوید و در مقابل، خودش و اولاد خودش را با عنوان اهل­بیت به دیگران معرفی می­کند. برای مثال، وقتی زبیر در حق او ستمی می­کند، می­گوید چرا در حق اهل­بیت ستم می­کنی؟ یعنی به‌نوعی تلاش می­کند تا خودش را به عنوان اهل­بیت معرفی کند. پس روایاتی که در باب اهل­بیت از او رسیده، از روی اخلاص نبوده است.

اطلاعات بنی‌عباس در مورد به حکومت رسیدن‌شان از کجا بود؟

گفته شده که عبدالله­بن­عباس می­دانست که حکومت به دست اولاد او خواهد افتاد؛ یعنی اطلاعات بین بنی­عباس وجود داشت. داستانی را نقل می­کنند که منصور دوانیقی در حال عبور از کنار امام صادق(ع) بود. منصور بر یک اسب اشرافی و حضرت بر یک قاطری سوار بودند. به امام(ع) گفت: به خاطر داری که می­گفتید به حکومت می­رسید و قدرت پیدا می­کنید؟! مراقب باش علیه ما اقدامی نکنید. منصور ادعا می­کند که امام صادق(ع) چنین چیزی را بیان فرموده بودند و حال آنکه با گذشت زمان معلوم می­شود این افراد اطلاعات داشتند و اقداماتشان براساس برنامه بوده است. سؤال می­شود که این اطلاعات از کجا آمده است؟ گفته شده اطلاعات را عبدالله­بن­عباس از علی­بن­ابی‌طالب(ع) گرفته است. سؤال می­شود که چرا حضرت چنین کاری کردند؟ آیا اطلاعاتی که عبدالله­بن­عباس برای رسیدن به حکومت داشت و حکومت آن­ها هم حکومت اثم و عدوان بود، دادن چنین اطلاعاتی که در رسیدن این افراد به حکومت کمک می­کند، تعاون بر اثم و عدوان نیست؟! آیا حضرت امیر(ع) تعاون بر اثم و عدوان می­کنند؟! بنده معتقدم اطلاعاتی که اینها داشتند، از حضرت امیر(ع) نگرفته بودند؛ بلکه اطلاعات خود را به حضرت می­زدند تا ببینند چه‌قدر از این اطلاعات صحیح است. اما چه کسی و یا چه کسانی این اطلاعات را به اینها داده بودند؟ یهودیان این کار را کرده بودند؛ چون اطلاعات آنها درباره پیامبر(ص) کامل بود، می­توان ادعا کرد که اینها برای بعد از رسول ­خدا(ص) هم اطلاعاتی داشتند و یا لااقل بعد از رسول­ خدا(ص) کار کردند و برای این کاری که انجام دادند، به‌خوبی طراحی کردند.

برنامه‌ریزی یهود برای زمان بعد از پیامبر(ص) براساس اطلاعات تورات

روایتی وجود دارد که اگرچه سند آن خوب نیست و یک‌سری مطالب در آن وجود دارد، ولی قابل تأمل است: امیرالمومنین(ع) در مسجد کوفه نشسته بودند. یکی از بزرگان یهود با عده­ای نزد ایشان آمدند. گویا این ماجرا بعد از جنگ نهروان اتفاق افتاده است. آن یهودی به حضرت گفت: ما در تورات مطلبی داریم و آن اینکه خداوند هر پیامبری را که می­فرستد، به او دستور می­دهد که از اهل­بیتش برای خودش وصی معرفی کند. یعنی وصی هر پیامبری، اهل­بیت آن پیامبر است. خداوند به پیامبرش می­گوید از اهل­بیت خود وصی معرفی کن. خداوند این وصی را در زمان پیامبر امتحان می­کند و بعد از پیامبر هم امتحان می­کند. بگو بدانم که طبق آنچه در تورات آمده است، این وصی چند بار قبل از وفات پیامبر و چند بار بعداز وفات پیامبر امتحان می­شود و نتیجه چه خواهد شد؟ حضرت فرمودند: اگر به تو بگویم و دیدی با آنچه در تورات آمده منطبق خواهد بود، آیا قبول می­کنی یا به دروغ می­گویی این‌گونه نیست؟ آن یهودی گفت: قبول می­کنم. حضرت او را قسم داده و فرمودند: به توراتی که بر موسی(ع) نازل شده، اگر دیدی درست است، آیا حاضری مسلمان شوی؟ یهودی گفت: بله. حضرت فرمودند: خداوند این وصی را 7 بار در زمان رسولش و 7 بار بعد از رسولش امتحان می­کند و نهایتا ختم به سعادت است. یهودی گفت: درست گفتی؛ ولی شما که ادعا می­کنی وصی رسول خدا هستی، خداوند چه موقع در زمان پیامبر(ص) تو را امتحان کرد و چه موقع بعد از رسول خدا(ص) و آخرتت چه می­شود؟ حضرت بلند شده و فرمودند: بلند شو برویم. یهودی گفت: کجا؟ فرمودند: جایی که این افراد نباشند. یهودی گفت: چرا؟ حضرت فرمودند: مطالبی را می­خواهم بگویم که آن مطالب را آنها نمی­توانند تحمل کنند. اطرافیان گفتند: یا علی! بگو؛ ما تحمل داریم و قبول می­کنیم. مالک اشتر گفت: روی کره زمین امامی را غیراز تو نمی­شناسیم. حضرت فرمودند: لا تحتمل عقولکم!

اگر در این واقعه دقت شود، روشن می­شود که آن یهودی گفت: ما در تورات اطلاعات داریم که خداوند برای هر پیامبری از اهل­بیت آن پیامبر، وصی قرار می­دهد و این وصی را آزمایش می­کند و تعداد دفعات امتحان را هم بیان می­کند. این یعنی یهودیان براساس قواره اطلاعاتی که در تورات داشتند، برای بعد از پیامبر(ص) برنامه‌ریزی می­کردند.

بعد حضرت شروع کردند یکی­یکی مطالب را بیان کردن که وقتی همه این موارد ملاحظه می­شود، نزد ماها این مطالب، یک‌سری مطالب پیش‌پا‌افتاده­ای است و حال آنکه حضرت فرمودند: این افراد نمی­توانند آن را تحمل کنند.

به‌هرتقدیر، عبدالله­بن­عباس براساس اطلاعاتی، می­داند که حکومت در آینده چه خواهد شد و این اطلاعات دقیقا از عبدالله­بن­عباس به فرزندش علی و از علی به فرزندش محمد و از او به فرزندانش منتقل شده است. محمد دارای اولاد زیادی بود و تمام بچه­ها این اطلاعات را می­دانستند. حتی به نقاط مورد نظر هم اشاره و گفته شده بود که به فلان مناطق بروید و مستقر شوید.

جریان بنی­عباس دقیقا با چشم باز جلو آمده است. چون براساس اطلاعات پیش­روی می­کند، هیچ‌گاه با چشم بسته جلو نیامده است. ولذا باید منبع اطلاعات آنها را پیدا کرد.

چرا ذمی در مورد عبدالله­بن­عباس در روایات وجود ندارد؟

پرسش: شاید گفته شود از ناحیه حضرت امیر(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) چیزی در ذم عبدالله­بن­عباس وارد نشده است.

پاسخ: در جواب باید گفت که مگر در ذم خلیفه اول و دوم چه‌قدر مطلب وارد شده است؟! وقتی رئیس حکومت هارون است و جدش عبدالله­بن­عباس است، آیا ائمه ما می­توانند راجع به عبدالله­بن­عباس چیزی بگویند؟! مگر ائمه(ع) چند حدیث از انبوه احادیث دروغین منتسب به رسول خدا(ص) را توانستند بگویند که دروغ است؟! شخصی به امام(ع) عرض کرد که یک مطلبی بین مردم پخش است. حضرت فرمودند: چه مطلبی؟ آن شخص گفت: می­گویند که خداوند شب­های جمعه به آسمان می­آید! حضرت فرمودند: حاشا لله؛ خداوند دارای جسم نیست. در ادامه فرمودند: «إن لله ملائکة فی کل لیلة ینادون هل من مستغفر حتی طلوع الفجر»؛ برای خداوند فرشتگانی است که موقع شب ندا می­دهند: آیا کسی هست که طلب مغفرت و توبه کند؟ تا طلوع فجر این ملائکه می­مانند و بعد از آن می­روند. اما ویژگی شب جمعه این است که این ملائکه، موقع اذان صبح نمی­روند؛ بلکه تا طلوع آفتاب ندا می­دهند: آیا کسی هست استغفار کند؟ این روایت را تحریف کردند و گفتند: خداوند شب­های جمعه به آسمان می­آید. این تحریف از روی نادانی نبود و محرف می­دانست که چه کاری انجام می­دهد. او می­خواهد خدا را به جسم تبدیل کند. اعقادات احمد حنبل راجع به خداوند، تجسیم است. او در تفسیر آیه «الرحمنُ علی العرش الستوی»(طه/5) می­گوید: خداوند یک کرسی دارد و روی آن نشسته و کرسی آن به اندازه آسمان­ها و زمین است. امروزه اعتقادات وهابیت در مورد خداوند به همین صورت است و هر کس سؤالی دراین‌باره بپرسد، می­گویند: سؤال شرک و بدعت است!

شخصی مثل عبدالله­بن­عباس، روایات راجع به اهل­بیت(ع) را با نیت و هدف خودش بیان کرده است. حال اگر کسی بخواهد این شخص را زیر سؤال ببرد، باعث می­شود روایات اهل­بیت(ع) زیر سؤال برود. یک مطلبی قبلا درباره مختار گفته شد و آن اینکه اگر مختار مذموم است، چرا اهل­بیت(ع) او را رد و تکذیب نکردند؟ در جواب باید گفت که آیا می­شد مختار توسط ائمه(ع) رد شود؟! مختار با قتله امام حسین(ع) برخورد کرده بود؛ حال اگر حضرات معصومین(ع) مختار را رد می­کردند، معنایش تأیید قتله بود.

آزادی عمل عبدالله‌بن‌عباس و فرزندان او و محدودیت شدید اهل‌بیت(ع)

کاری که ما باید انجام دهیم، این است که به‌وسیله قرآن و روایات صحیح، از تاریخ مخدوش بیرون آمده و قرآن و اهل­بیت(ع) را از اسرائیلیات آزاد کنیم.

پرسش: چرا اهل­بیت(ع) با این عنوان برای خودشان علیه دشمنان خود کاری نکردند؟

پاسخ: اصحابی را که اهل­بیت(ع) برای اهداف خود می­خواهند، کسانی هستند که مقید به شریعت بوده و حلال و حرام الهی را رعایت می­کنند؛ ولی افرادی که بنی­عباس آنها را به کار می­گیرند، مقید و پایبند به حلال و حرام الهی نیستند. اگر امثال بنی­عباس با تقدس پیش­روی می­کنند، درواقع مقدس نیستند. شاعر در وصف چنین افرادی می­گوید:

واعظان کین جلوه در محراب و منبر می­کنند * چون به خلوت می­روند آن کار دیگر می­کنند

در زمان حاضر، خبیث­ترین کاری که می­شد در تاریخ برای اسلام کرد، آقایان انجام دادند و با آمریکا مذاکره کرده و منافع کشور را به آمریکا دادند و سپس همه آن کارها را با قرآن و اهل­بیت(ع) توجیه می­کنند.

بنی­عباس مثل دزدِ باچراغ هستند: چو دزدی با چراغ آید، گزیده‌تر برد کالا.

آیا اهل­بیت(ع) این کارها را انجام می­دهند؟ خداوند به آنها اجازه نمی­دهد. اهل­بیت(ع) در چنبره اقدامات دشمن هستند. مگر امام سجاد(ع) چه‌قدر آزادی عمل دارند؟! ولی عبدالله­بن­عباس آزادانه فعالیت می­کند و به‌طور مطلق آزادی عمل دارد و با او کاری ندارند. عبدالله­بن­عباس در شرایت که مرز بین حجاز و شام است مستقر می­شود؛ یعنی در واقع جلوی چشم بنی­امیه است و با او کاری ندارند و حال آنکه امام سجاد(ع) در مدینه محدودیت دارد. امام باقر(ع) را علی­الدوام به شام احضار می­کنند؛ درحالی‌که علی­بن­عبدالله­بن­عباس برای بنی­امیه خودی است و با او کاری ندارند. ائمه اطهار(ع) محور اصلی هجوم دشمن هستند و هرکس که به ائمه(ع) منتسب می­شود، در خطر قرار دارد؛ ولی هرکس به بنی­عباس منتسب می­شود، با او کاری ندارند. تا هنگام ظهور علی­بن­عباس، بنی­امیه جریان بنی­عباس را به‌خوبی می­دانستند و حال آنکه اقدامی علیه آنها انجام ندادند. اگرچه برخی از جاها مقابله­هایی صورت می­گرفت، ولی مقابله واقعی نبود؛ یعنی مرکزیت، هیچ مقابله­ای انجام نمی­داد.

عبدالله­بن­عباس فرزندی به نام علی دارد و علی فرزندی به نام محمد دارد و محمد فرزندان زیادی دارد. کسی که در جریان نبرد صفین کشته شد، عبیدالله­بن­عمر بود؛ ولی عبیدالله­بن­عباس کسی بود که با گرفتن 500هزار درهم به معاویه پناهنده شد؛ ولی عبدالله­بن­عباس نرفت؛ گرچه اموال بصره را برداشت و به مکه رفت و حضرت امیر(ع) نامه­ای برای او نوشته و فرمودند: وقتی دیدی اوضاع علیه ابن­عم تو برگشته است، تو هم باطن خود را نشان دادی. از این کلام امیر(ع) معلوم می­شود که تا این موقع خودش را به‌خوبی نگه داشته بود.

عبدالله­بن­عباس آن‌گونه که امام حسن(ع) در مدینه از طرف معاویه تحت فشار بود، تحت فشار نیست. عبدالله­بن­عباس در مدینه تفسیر می­گفت، درحالی‌که امام حسن(ع) تفسیر بیان نمی­کردند؛ لذا وقتی معاویه به مدینه آمد، نهایت جلسه­ای که دارد به این شرح است که چون آن‌موقع عبدالله­بن­عباس روی حب اهل­بیت تأکید می­کرد، در پایان معاویه به او گفت: اگر خروجی اهل­بیت تو، علی و اولاد علی باشد، سروکارت با شمشیر است. ولی با این حال، مانع کار او نمی­شد و او هم به تفسیر خود ادامه می­داد. این واقعه، نشان­دهنده این است که این دو جریان، یکی است. خروجی روایات ابن­عباس، علی(ع) و اولاد علی(ع) نیست.

انحراف دادن عنوان اهل‌بیت از ائمه(ع) پس از شهادت امام حسین(ع)

پس بنی­عباس اطلاعات دارند . عبدالله­بن­عباس اطلاعات را به بنی­عباس داده بود و آنها روی نقشه جلو آمدند. طبق نقشه، توسعه سازمانی دارند و همان‌طور که پیامبر(ص) راجع به دوران خودشان نمی­توانستند افشاگری کنند، ائمه اطهار(ع) هم نمی­توانستند افشاگری کنند. تا زمانی که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در قید حیات هستند، عنوان اهل­بیت برای این‌دو بزرگوار است و ابن­عباس نمی­تواند چیزی بگوید؛ بلکه عنوان اهل­بیت را بالا می­برد. وقتی امام حسین(ع) شهید می­شود، این­ها عنوان اهل­بیت را بر امام سجاد(ع) تطبیق نمی­دهند؛ یعنی از ایشان زاویه پیدا می­کنند و حال آنکه ابن­عباس 10 سال بعد از شهادت امام حسین(ع) زنده بود و می­بایست عنوان را بر امام سجاد(ع) تطبیق می­داد.

بنی­امیه به دلیل نوع اقدامات اهل­بیت(ع) در حال افشا شدن بودند. در کوفه، مدینه، مکه، بصره و یمن نسبت به بنی­امیه کم­کم افشاگری شده بود. لازم بود شبکه، عوض و از درون نوسازی شود. آنچه در این زمان خیلی کارایی داشت، عنوان اهل­بیت بود. بعد از عاشورا این عنوان خیلی بالا آمد. اهل­بیتی که بنی­عباس درست کرده بودند، این‌جا به درد آنها خورد. آنها با شعار «یا لثارات­ الحسین» آمده بودند؛ منتها این شعار نباید بر امام صادق(ع) منطبق شود؛ بلکه باید بر اولاد محمدبن­علی­بن­عبدالله­بن­عباس منطبق شود. بنی­عباس حتی برای کار خود از بنی­الحسن هم استفاده کردند و آنها را در کنار خود قرار دادند؛ یعنی از اولاد امام حسن(ع) برای کار خود سوءاستفاده کردند. چون بنی­الحسین اصل هستند، نمی­توانند از آنها در این کار استفاده کنند. بنی­الحسن مثل عبدالله­بن­الحسن بازی خوردند و امام صادق(ع) خیلی تلاش کردند تا اینها منحرف نشوند؛ ولی نشد.

انتقاد استاد از تشبیه مذاکرات هسته‌ای به قراردادهای پیامبر(ص) با کفار

در زمان حاضر، آقایان یک قراردادی بسته و ضرر کردند و می­بایست رسما اعلام می­کردند که کلاه سرشان رفته است؛ ولی نباید اسلام را برای اهداف خود خرج کنند؛ نباید بگویند پیامبر(ص) هم قرارداد بست و مذاکره کرد. ای کاش از پیامبر(ص) الگو می­گرفتید. حتی یک مورد وجود ندارد که پیامبر(ص) مذاکره و مصالحه کرده و ضرر کنند و یا به طرف مقابل امتیاز داده باشند. چرا از پیامبر(ص) برای اهداف خودتان استفاده می­کنید؟ کی امام حسین(ع) با عمر سعد مذاکره کرد؟! حتی یک مورد در تمام قراردادها و صلح­نامه­هایی که پیامبر(ص) آن را امضا نمودند، وجود ندارد که پیامبر(ص) در آن ضرر کرده باشند. در جریان صلح با یهودیان خیبر، قراردادی که حضرت با آنها بستند، این بود که یهودیان پذیرفتند از آن‌جا کوچ کرده و غیراز لباس خود، بقیه اموال را باقی گذارند. در مذاکرات هسته­ای چه چیزی نصیب ملت ایران شد؟! چه امتیازی گرفته شد؟! مسئول امور هسته­ای، بعد از مذاکرات می­گوید: اوضاع هسته­ای خیلی عالی شد و چه پیشرفت‌هایی نصیب ما شد! اگر این‌گونه است، چرا می­گویید: «اگر آمریکا نقض عهد کند، اوضاع هسته­ای را به حال اول برمی­گردانیم؟! چرا دچار تناقض‌گویی هستید؟! پیامبر(ص) در جریان مصالحه با نجرانی‌ها، آنها را مجبور کردند که سالانه دو هزار حُلّه (یک قواره پارچه برای یک دست لباس) به‌عنوان جزیه بپردازند. در مصالحه با بحرینی‌ها هم آنها را موظف به پرداخت جزیه کردند و حضرت چیزی به آنها ندادند. در جریان صلح حدیبیه، حضرت چیزی به طرف مقابل ندادند و نتیجه این صلح، فتح مکه بود. اهالی مکه با ورود پیامبر(ص) به مکه، مقاومت نکردند؛ چون حضرت با صلح‌نامه وارد مکه شد.

مقام معظم رهبری(حفظه­الله) بارها اعلام کردند که این قرارداها را طوری تنظیم کنید که طرف مقابل اگر خلاف آن عمل کرد، بتوان گفت که نقض عهد صورت گرفته است؛ ولی این آقایان طوری نوشتند که طرف مقابل هر کاری کند، نقض عهد محسوب نمی­شود؛ ولی شما هر کاری انجام دهی، نقض عهد است. آیا این قرارداد همان قراردادی است که رسول خدا(ص) داشت؟! در نهایت باید کلام سیدالشهداء(ع) را به آنها یادآوری کرد که إن لم یکن لکم دینٌ فکونوا أحرارا فی دنیاکم؛ لااقل آزاده باشید و پیامبر خدا(ص) را خراب نکنید.

اعتقاد بنده بر این است که این رئیس‌جمهور آمریکا (ترامپ) آدم ساده­ای نیست؛ بلکه او هم جزئی از نقشه است. او یک تافته جدابافته­ای نیست؛ بلکه ادامه رئیس‌جمهور قبلی (اوباما) است؛ یعنی همین کار را اوباما می­خواست انجام دهد؛ یعنی به‌گونه­ای کار کند که هم ایران را با تحریم­های جدید، تحت فشار قرار دهد و هم بگویند که یک دیوانه­ای این کار را کرده است. تمام رؤسای جمهور آمریکا این‌گونه­اند؛ از صدر تا الآن، همگی سروته یک کرباس­اند؛ یعنی از آبراهام لینکلن تا ترامپ همگی یکی­اند و یک خط را دنبال می­کنند. اگر ترامپ غیر از این بود، می­بایست همان روز اول او را استیضاح می­کردند؛ ولی این کار را نمی­کنند.

شما با شیطان طرف هستی؛ آیا با شیطان باید مذاکره کرد؟ آیا باید چک سفیدامضا به او داد؟ اگر به نام پیامبر(ص) تمام کنی، می­گویند: آیا واقعا پیامبر مسلمین هم همین‌طور کلاه سرش رفته است؟! چون طرف مقابل می­داند که چه کاری کرده است.

فایده حجت زمان همین است که تمام آن چیزی که امروز در حال اتفاق افتادن است، از همان روز اول حضرت آقا(حفظه­الله) به آن اشاره کردند. ایشان فرمودند: اینها حد یقف ندارند؛ وقتی راجع به مسائل هسته­ای به طرف مقابل بله گفتی و به تمامی مفاد آن عمل کردی، باید به بقیه مسائل هم بله بگویی. طرف مقابل نمی­گوید تو در مسائل هسته­ای نقض عهد کردی؛ بلکه می­گوید روح برجام را نقض کردید و روح برجام این بود که شما نباید نسبت به اسرائیل کاری داشته باشید؛ درحالی‌که مقابله با اسرائیل از مفاد امنیت ملی ایران است. برای همه ثابت شده است که داعش سپری برای اسرائیل است. ترامپ در مورد هسته­ای می­گوید: ایران بیشتر از آنچه قرار بود عمل کند، عمل کرده است. اگر قرار بود 100 سانتریفیوژ جمع­آوری کند، 200 تا جمع­آوری کرده است. طرف مقابل نمی­گوید: ایران قرارداد هسته­ای را نقض کرده است؛ بلکه می­گوید روح هسته­ای را نقض کرده است. روح برجام چیست؟ همین مراکز نظامی و موشک‌هاست که اسرائیل از آنها ترس دارد. مسئولین باید بدانند که چه چیزی نوشتند که آنها می­توانند این‌گونه حرف بزنند. حضرت امیر(ع) در نامه­ای که به مالک اشتر نوشتند فرمودند: «ولا تَدفَعَنَّ صلحاً دَعاک إلیه عدوُّک ولله فیه رضاً»(نهج‌البلاغه، نامه53)؛ اگر دشمن از تو تقاضای مصالحه می­کند، رها نکن؛ البته صلحی که مورد رضایت خداست. این صلح که انجام شده از کجا معلوم است که مورد رضایت خداست؟ ملاک، آن حجت زمان است؛ وقتی حجت زمان خطوط قرمز می­گذارد و شما رد می­شوید، معلوم می­شود مورد رضایت خدا نیست. صلحی مورد قبول پیامبر(ص) است که رضایت خدا در آن باشد. حضرت در ادامه فرمودند اگر یک موقع قولی دادید آن را نقض نکنید.