تفسیر سوره توبه - جلسه ۳۷

مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان

جمعه، 16 مهر 1389

92 دقیقه

بسم‌ الله الرّحمن الرّحیم
وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَکُفْراً وَتَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَاداً لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (۱۰۷) لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ (۱۰۸) أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۰۹) لاَ یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِی بَنَوْاْ رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۱۱۰) إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۱۱۱)‏

204-300x225.jpg

تئوری مسجد ضرار
سطح آیات در جلسه گذشته دیده شد. چندین نکته در عمق وجود دارد که باید تبیین بشود. اولین نکته این‌که ضرار و تئوری مسجد ضرار، ضررش بحث ضرر دینی‌ست. شما اگر خود آیات را ببینید، در مقابل چنین ضرری آیه ۲۳۱ بقره را اگر ببینید: وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وقتی می‌خواهید زن‌ها را طلاق بدهید، که عدّه‌شان تمام شده، یا به معروف نگه دارید، یا به شایستگی رها کنید. به هر جهت زندگی باید به شایستگی بگذرد. وَلاَ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً ضراراً نگه ندارید. لَّتَعْتَدُواْ این لام لامِ عاقبت است. برای ضرر نگه ندارید که عاقبتش به ستم ختم می‌شود. این ضرر، ضررِ دینی نیست. ضرر بدنی و روانی‌ست. این یک ضرر است. آن‌چیزی که در آیات مسجد ضرار دارد بیان می‌شود، یک ضرر دیگری‌ست. کسانی که اتخاذ می‌کنند مسجد را ضراراً. اتّخاذ هم عرض شد یعنی انتخاب، یعنی کارِ‌حرفه‌ای کردن. در خودی واژه اتخاذ آمده که اخذ به چیزی کردن، مثلاً توی آیه و قال الرّسول یا ربّ‌ انّ قومی اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً: این خیلی فرق دارد با ترکوا هذا القرآن. یک نفر اتّخذوا مهجوراً به عنوان یک کار حرفه‌ای با قرآن مهجوراً برخورد می‌کند. مثلُ الّذین اتّخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتّخذت بیتاً. این اتخاذ هم انتخاب خودشان است. یعنی عالماً دارد اتّخاذ می‌کند. ببینید صِرف این‌که کسی برود یک مسجدی را تأسیس کند که مسجد دیگری را ضعیف کند، این البته کار بدی‌ست، ولی این تئوری مسجد ضرار نیست. اگر یک گروه جهادی برای این‌که روی گروه دیگر را کم کند، تشکیل بشود، این خیلی بد است، ولی تئوری مسجد ضرار این نیست. تئوری مسجد ضرار، یک تئوری انتخابی ست برای ضربه‌زدن به دین. این آیه را شما ببینید که گاهی اشتباه فهمیده می‌شود، آیه ۹۳ نساء: وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیما. کسی که مؤمن را متعمّداً بکشد، جزاش خلود در جهنّم است. اما این به معنی این نیست که کسی مثلاً دهن به دهن بشود با مؤمنی و بزند او را بکشد، این جزاش،‌ خلود در جهنّم است؟ گفته‌اند نه. این‌جا و من یقتل مؤمناً یعنی مؤمناً لایمانه یعنی طرف را به خاطر مؤمن بودن‌ش بکشد. وگرنه کسی که از روی عصبانیت بزند کسی را بکشد جزایش خلود در جهنم نیست. فرق‌ش این است که اولی، از روی جنگ با دین کسی را می‌کشد. این است که بحث تئوری مسجد ضرار، لطمه به دین از قصد است. این نکته اول.

شدّت برخورد با مسجد ضرار؛ خطرِ جنگ مذهب علیه مذهب
نکته دوم این‌که در آیه ۱۰۸ داریم که لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَداً ببینید ما تی حکم فقهی‌مان راجع به کلیسا و کنیسه این است که نماز توی کلیسا و کنیسه می‌شود خواند. البته کراهت دارد. کراهت هم معمولاً در عبادات به معنیِ اقلّ ثواباً است. به هر حال توی کلیسا و کنیسه می‌شود نماز خواند اما توی مسجد ضرار نمی‌شود نماز خواند. چون تئوری مسجد ضرار، عملاً جنگ مذهب علیه مذهب است. در بحث پدیده انجمن حجتیه، می‌دانید با استناد چند تا روایت که قبل از قیام قائم نمی‌شود قیام کرد، تئوری بنا شد که با مذهب پدرِ مذهب را می‌شد درآورد. این تئوری،‌ تئوری‌ست که بسیار خطرناک‌تر است تا تئوری کفر علیه مذهب. چون با ادبیات دین دارد می‌آید جلو. لذا نماز خواندن در مسجد ضرار باطل است اصلاً. شما این آیه را مقایسه کنید. آیه ۱۰۳ آل عمران داریم که شما در لبه هستید، در آیه ۱۰۹ توبه هم داریم: در آیه ۱۰۳ آل‌عمران در بیان زمان جاهلیت این‌هاست که: وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ شما وقتی از وحدت صحبت می‌کنید، اولین سؤالی که مطرح می‌شود این است که محور وحدت کیست؟! اگر بگویید، دین محور وحدت است، این حرف، صرفاً راهبردی و استراتژیک است. نقشه روی زمین نیست. من سؤال می‌کنم، دین با کدام قرائتش؟ اگر دین محور وحدت است، خب توی همان دین، یکی می‌گیود بجنگیم، یکی می‌گوید نجنگیم… چه بکنیم؟ برای همین است که کنار وحی، خودِ رسول را داریم، کنارِ اندیشه امام، خودِ امام را داریم. اصلاً چرا ما رسول داریم و فقط پیام رسالت نداریم؟! چرا باید رسول باشد؟! چون محور وحدت در روی زمین، باید رسول باشد. همین حرف را ادامه بدهید همه‌چیز معلوم می‌شود. دین با کدام قرائت و با حکم کدام حاکم؟! دینی که بخواهد روی زمین پیاده بشود باید معلوم باشد با چه قرائتی؟! اگر می‌گویند آن‌ها ریسمان بین آسمان و زمین هستند. باید توی زمین دنبال این ریسمان بگردید و حول آن متحد بشوید و خودتان را بکشید بالا. بگذریم. وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ یادتان بیاید که شما با هم دشمن بودید و بین قلوب‌تان را تألیف داد. فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً به نعمت او برادر شدید. وَکُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ شما لبه حفره آتش بودید آن موقع که کافر بودید. یک موقع لبه حفره آتش‌اید. این امید هست که آدم خودش را از لبه آتش بکشد کنار؛ موقع کفر. یک موقع است که شما توی جامعه اسلامی هستید بُنْیَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ لبه جرف هستید. جرف عرض شد این سیلاب‌هایی که دو طرف بستر رود را می‌شوید، یک لبه ناپایداری ایجاد می‌کند که به آن جرف می‌گویند. این لبه آتش هستید اما خبر ندارید. چون فکر می‌کنید زیر پایتان محکم است و روی زمین‌ید اما لبه جرف هستید. این است که این پدیده به مراتب پیچیده‌تر و ضربه‌اش هم سهمناک‌تر است. برای همین است که اگر هم العدوّ فاحذرهم و قاتلهم الله را راجع به این گروه داریم.

مبارزه‌ای با محور ولیّ
نکته بعدی این‌که مسجد را فقط می‌شود به امر ولیّ آتش زد. مردم همین‌طوری نمی‌توانند یک مسجد را به آتش بکشند. فقط به امر ولیّ است که چنین کاری مجاز می‌شود. یعنی یک مبارزه با محور ولیّ است. کما این‌که توی جنگ‌ها درخت را نمی شود قطع کرد. اما توی جنگ با یهودی‌ها درخت‌ها را قطع کردند. ما قطعتم من لینه او ترکتموها قائمه علی اصولها فباذن‌الله.

از فضایل مسجد: فیه رِجالُ یحبّون اَن یتطهّروا
نکته بعدی این‌که توی مسجدی بروید که فیه رجالُ یحبّون ان یتطهّروا. مردانی که دوست دارند توی مسجد طاهر بشوند. مسجد جای طهارت است. یک موقع طهارت های ظاهری‌ست. یک موقع بحث طهارت‌های باطنی‌ست. که چه بشود؟! اصلاً خودِ ایه وضو را نگاه بکنید؛ آیه ۶ مائده: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ وَإِن کُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُواْ وَإِن کُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنکُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَیَمَّمُواْ صَعِیداً اگر آب پیدا نکردید، با خاک پاک تیمم کنید. طَیِّباً فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُم مِّنْهُ مَا یُرِیدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِّنْ حَرَجٍ خدا حرج نمی‌خواهد. وَلَـکِن یُرِیدُ لِیُطَهَّرَکُمْ خدا می‌خواهد شما طاهر بشوید. با خاک‌مالی؟! با خاک‌مالی مگر آدم طاهر می‌شود؟! این طهارت، همان طهارت باطنی‌ست. وضو و تیمم مقدمه طهارت باطنی‌ست. در مورد مسجد هم که فیه رجالُ یحبّون ان یتطّهّروا توی مساجد باشند که بخواهند طاهر بشوند. این می‌شود جزء فضایل مسجد. یادش به‌خیر، مسجد آقای بهجت. حداقلش بیست تا مجتهد پشت آقای بهجت نماز می‌خواند. به اضافه صد تا طلبه درس‌خارج، یک عالمه مؤمن‌های پاکار. یعنی این مسجد، می‌شود مسجد با فضیلت. و این طهارت، طهارت باطنی‌ست که قرار است کسب بشود. چون با طهارت باطنی‌ست که با حقایق دین می‌شود تماس برقرار رد: لا یمسّه الّا المطهّرون. قرآن را فقط اهل طهارت می‌توانند مس کنند. و این، طهارت باطنی‌ست که به حقیقت قرآن راه می‌برد آدم را. این کسسی که طهارت باطنی پیدا کرده نمی‌تواند نجاست را تحمل کند. اهل جهاد کسانی هستند که نمی‌توانند نجاست را تحمل کنند. این جان را خدا می‌خرد. انّ الله اشتری من المؤمنین. خدا جنس بنجل نمی‌خرد. التّآئبون العابدون… این طهارتی که با حقایق قرآن تماس گرفته، این آدم پای جبهه و جهادش هم می‌ایستد. چون نجاست را نمی‌تواند تحمّل کند.
متطهّرین در باب تفعل است. به باب رفته است. چرا؟! زیاده المبانی تدلّ علی زیاده المعانی. توی باب که می‌رود، معانی، غلیظ می‌‌شود. متطهّر دو جور معنی می‌دهد: یکی این‌که کسانی که خودشان را به پاکی می‌زنند. چون که باب تفعل این معنا را می‌دهد. خودت را به کاری زدن توی این باب معنی می‌دهد. داریم که ان لم تکن حلیماً فتحلّم. اگر حلیم نیستی، راه‌کارش این است که فتحلّم: خودتان را بزنید به حلم. فیگور بی‌خیالی بگیرید! فعلاً فیگورش را بگیرید، یواش یواش ستکون حلیماً. یواش یواش آدم بر خودش مسلّط می‌شود. این می‌تواند به معنای این باشد که فیه رجالُ یحبّؤن یتطّهّروا؛ کسانی هستند که دارند خودشان را به پاکی می‌زنند و تلاش می‌کنند که پاک بشوند. این روایت امیرالمؤمنین است که کسی به قومی خودش را شبیه نمی‌کند مگر این‌که می‌رود که از آنان بشود. اوشک ان یکون منهم. لذا گفته‌اند به شکل و ظاهر اهل ایمان دربیایید با این رویکرد. خودِ متطهر بودن که آدم خودش را به طهارت بزند،‌نه این که ریا کند، ولی توی این جریان بیاید و ظاهر را هماهنگ کند، به هر حال توی یتطهّروا ممکن است این معنا هم نهفته باشد.
این هم هست که بنیان یک بنا چه آدمی، چه آدم هایی بنا گذاشته باشند. چه‌قدر آدم‌های طاهری باشند. یک وقتی یک مسجدی می‌شود مسجد اعظم که از صبح تا شب دارد توش قال الباقر قال الصّادق گفته می شود و توش مجتهد پرورده می‌شود. که بناش را آیت‌الله بروجردی می‌گذارد. چه اخلاص‌ها و چه پول‌هایی توی کار خرج بشود خیلی مهم است. به لحاظ ظاهر و معماری هم مسجد اعظم، بنای خاصی نیست. اما یک وقت هم یک مسجدی پرزرق و برق ساخته می‌شود اما دو ردیف نمازگزار بیشتر ندارد. نماز صبح هم توش برگزار نمی شود!

اساس باطل، فرو ریختنی‌ست
توی آیه بعد، بحث از بحث مسجد خارج می‌شود و یک بیان کلی به خودش می‌گیرد. شبیه جمله معترضه می‌شود. خیلی جاها توی قرآن این را داریم که بیان از جزء به کل می‌رود که؛ أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ کسی که جریان و بنیان خودش را روی تقوا و رضوان بگذارد مثل کسی‌ست که أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ. این حرف را قرآن بارها و بارها تکرار می‌کند که این عالم با مصالح ساختمانی حق بنا نهاده شده. وَ ما خَلقنا السّماء و الارضِ و ما بَینهما الّا بالحقّ. عالم با مصالح حق ساخته شده. و برای حق ساخته شده. برای همین هم باطل را در خودش نمی‌تواند تحمّل کند. اجتثاث می‌کند. بیرون می‌اندازد. مثل لاشه‌ای که دریا بیرون ش می‌اندازد. این ساختمان عالم است. ساختمان فرد هم همین است. هر چیزی در ما بریزند که نمی‌توانیم نگه داریم. کما این‌که در ساختمان جسمی‌مان اگر سم بخوریم بالا می‌آوریم! چه علناً بخوریم و چه در خفا. در مورد ساختمان روح هم همین است. عالم هم همین است. مزاج عالم هر جریانی را در خودش تحمّل نمی‌کند. باطل دیر یا زود مزاج عالم باطل را بالا می‌آورد. باطل را اجتثاث می‌کند و بیرون می‌دهد. چون مزاج دارد عالم و مزاجش حق است. خب چرا حالا بیرون نمی‌ریزد؟! چون شما خودتان و مدت‌زمان عمر خودتان را برای تحلیل محور قرار داده‌اید. مگر حتماً شما باید ببینید که باطل بیرون ریخته شده. شما جریان کل عالم را ببینید که باطل می‌آید و یک سرسبزی و طراوتی از خودش نشان می‌دهد و بعد اجتثاث می‌شود و می‌ریزد بیرون. این است که توی همین عالم والعاقبه للمتّقین. این‌جا می‌شود نه روز قیامت. فقط شما خودتان را محور عالم حساب نکن. که حتماً توی مدت زمان عمر شما نقطه بدأ و ختم این جریان باطل را ببینم. این باغ باغبان دارد و بالاخره درخت ناجور و علف هرز را می‌کند و وجین می‌کند. جریان باطل را خدا یا به صورت کلمه خبیثه توصیف می‌کند یا به صورت امّا الزّبد فیذهب جفاءً. به هر حال سیل می‌آید، کف هم دارد. اگر دنیاست که امّا الزّبد فیذهب جفاء فاحتمل السّیل زبداً رابیاً. اما ما ینفع النّاس فیمکث فی الارض. اگر در مدت عمرتان می‌بینید یک جریان مستأصل است برگرد به عقب. برای همین است که داریم سیروا فی الارض. اصلاً از ائمه از سیروا فی الارض تعبیر به سیروا فی القرآن شده است. نگاه کن ببین بدأ چیزی از کجا شروع شد و چه‌طور ختم شد. سیروا فی الارض تا این‌ها را ببینی. این مال صنعت توریسم نیست. لذا باطل را عالم نمی‌تواند تحمّل کند. برای همین است که در سوره زخرف آیه ۴۱ داریم که: فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ: تو را که ببریم انتقاممان را می‌گیریم. حتماً که در دوران حضور و حیات تو نیست این انتقام. پس همه انتقام‌ها توی دوره حیات ما اتفاق نمی‌افتد. شما از بالاتر جریانات عالم را ببینید. حتی مهلتی که خدا به جریان کفر می‌دهد طبق قاعده استدراج است. فیرکمه جمیعاً فیجعله فی جهنّم. سنت استدراج خودش تأیید کننده این جریان است. خدا بالاخره این‌ها را بیرون می‌ریزد. اَن لَن یُخرج الله اَضغانَهُم. این ناخالصی‌ها را خدا بیرون می‌ریزد. راجع به امراض شخصی هم همین است. گناهان و مشکلات داخلی آدم هم بالاخره خودش را نشان می‌دهد. عجب و خیالات فاسد و … بالاخره ظاهر می‌شود جایی و آبروی آدم را می‌ریزد.

بنای اضطراب‌آور
لاَ یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِی بَنَوْاْ رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ این بنا تبدیل به اضطراب می‌شود. ریبه به معنای شکی‌ست که اضطراب‌زا باشد. کسی توی مسیر خیر به هم‌چین اضطرابی نمی‌رسد. کسی توی مسیر باشد ریبه نمی‌گیرد. این شک‌های اضطراب‌زا به خاطر همین است که بنایش روی جرف است. بنای این جریان و اندیشه روی جرف است. این نسخه واحده بشریت است که الا بذکرالله تطمئنّ القلوب. به هر حال این اضطراب تا جایی هست که بمیرد؛ الّا اَن تقطّع قلوبهم. آیه ۷۷ همین سوره را ببینید: فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکْذِبُونَ خواندیم که نفاق را در قلب‌هایشان کاشتیم تا روز مرگ. الی یوم یلقونه. بعد دیگر ایمان جایگزینش نمی‌شود. بله، آن‌جا ربّنا ابصرنا و سمعنا همه‌چیز را آدم می‌بیند و می شنود. مشکل نظری حل می‌شود. همه می‌فهمند. اما باز نمی‌تواند ایمان بیاورد. چون ایمان، فعل اختیاری قلب است. این‌جا هم آن مسجد ضرار از بین می‌رود، مثل گوساله سامری، اما اُشربوا فی قلوبهم العجل توی سینه این‌ها پر شد از عشق به گوساله. این عشق به گوساله باقی می‌ماند. مسجد ضرار را می‌شود از بین برد. اما نفاق درونی را نمی‌شود کاری‌ش کرد. اما در روز حق که کشفنا عنک غطا‌ءک فبصرک الیوم حدید. مشکل نظری حل می‌شود اما آن‌جا، جای ایمان نیست. و جحدوا بها و استیقنتها را راجع به فرعون داریم که می‌دانست راه، راه حق است اما انکار می‌کرد. این خودش اضطراب‌آور است دیگر. یعنی دوگانگی‌ بین علم و عمل. می‌دانی راهی راه حق است اما انکار می‌کنی.
به هر حال کسی که در مدار وحی قرار می‌گیرد دچار ریبه نمی‌شود. این آیه را ببینید؛ ۶۶ نحل: وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً تو کارِ انعام عبرت است. نُّسْقِیکُم به شما می چشانیم. مِّمَّا فِی بُطُونِهِ از بطن آن انعام مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ از بین کود و خون لَّبَناً خَالِصاً سَآئِغاً لِلشَّارِبِینَ شیر گوارای خالص می‌نوشانیم. عالم پر از الگوهایی‌ست که نسخه بدل هم هستند. عالم را ببینید، انگار آدم را دیده‌اید. چون الگوهای عالم متأثر از هم‌اند. یک نظم واحد دارند. ببینید! ما از لای کود و پهن و خون، شیر گوارا می‌دهیم. این نکته اول که ما لابه‌لای بدی‌ها و سختی‌ها و رنج‌ها، خیر می‌دهیم. اما شما ممکن است توی اتخاذها و انتخاب‌ها گند بزنید! وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالأَعْنَابِ از ثمرت این نخیل و اعناب تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَرِزْقاً حَسَناً شما این انتخاب را می‌کنید که می‌توانید مشروبات الکلی دربیاورید، یا روزیِ پاک و رزق حسن. این دیگر انتخاب و اتخاذ توست. إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ این نشانه است برای کسانی که عقل توی کله‌شان هست. حالا من می‌خواهم رزق حسن اتخاذ کنم؛ وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ با وحی می‌شود این کار را انجام داد. گفتن زنبور برای این است که زنبور به ایحاء الهی عسل درست می‌کند. أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ حالا تو اگر در مدار وحی باشی، ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً این راه‌های مختلف پروردگارت را که می‌روی یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ توی این راه همه عسل می‌دهند. با طعم‌های مختلف. همه آن‌هایی که به ایحاء الهی حرکت می‌کنند و از ثمرات استفاده می‌کنند، فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ شفاء هست در عسل‌هایشان. إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ باید فکر کرد.
ما اگر به ایحاء الهی حرکت کنیم و سبل رب را ذللاً و رهوار و متواضعانه و رام بپیماییم، نه از ریبه و اضطراب خبری هست، بلکه برکت و عسل شفاء می‌دهد. این خیلی جای فکرکردن دارد. برای اهل تفکّر. بنشینید این مثل‌ها را توی قرآن فکر کنید. این‌جا می‌شد بگوید و اوحی ربّک الی النّمل. چون مورچه هم به ایحاء الهی حرکت می‌کند. مورچه هم جامعه پیچیده‌ای دارد. اما زنبور، عسل می‌دهد.
حالا هم‌چین جانی را انّ الله اشتری من المومنین. هم‌چین آدمی پای جبهه و جهاد می‌ایستد. خدا هم جنس خوب می‌خرد و خوب هم پول می‌دهد.