تفسیر سوره توبه - جلسه ۲۵

مجموعه تفسیر سوره توبه از حاج آقا قاسمیان

پنجشنبه، 30 اردیبهشت 1389

65 دقیقه

بسم الله الرّحمن الرّحیم
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (۷۳) یَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن یَتُوبُواْ یَکُ خَیْراً لَّهُمْ وَإِن یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِی الأَرْضِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ (۷۴) وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ (۷۵) فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ (۷۶) فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکْذِبُونَ (۷۷) أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (۷۸)

بحث این بود که در ارتباط با کفار و منافقین، قرآن چه برخوردی دارد و چه برخوردی انجام می‌دهد. دسته ای از منافقینی که پناهنده شده‌‌اند به مکه که آیاتش را در سوره نساء دیدیم؛ فما لکم فی المنافقین فئتین اما دسته‌ای از ‌منافقین داخلی که در بدنه حکومت اسلامی هستند، ‌در مورد این‌ها جهاد و غلظت به چه معناست؟! با آن‌که پیامبر راجع به این‌ها نه جهادی کرده و نه می‌توانسته جهاد کند به معنای مصطلح.
از طرفی روشن کردن اجتماع به خصوصیات این افراد؛ چه شناسایی منطق شان و چه شناسایی جریان و تشکیلات این‌ها. که حالا صاحب تشکیلات شده‌اند. که در همین آیه ۸۴ این سوره معلوم است به جایی رسیده است که این افراد شناسایی شده‌اند که و لا تصل علی احد منهم و لا تقم علی قبره و یا آن‌جایی که بحث پایگاه مسجد ضرار مطرح می‌شود، (که البته ما اسمش را گذاشته‌ایم مسجد ضرار خودشان که اسمش را نمی‌گذاشته‌اند مسجد ضرار!). عرض شد که این گروه با ادبیات دینی فعالیت فرهنگی می کرده اند؛ منتها با هدف تفریقا بین المؤمنین و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله. این نشان می‌دهد که این گروه شناخته شده‌اند و این دستورات صریح در باب اعراض از این جماعت آمده است.
اعراض در قرآن
البته اساساً این یک منطق دینی‌ست که قدری توی منطق دینی فعلی ما به این صورت است که حتی المقدور اگر بشود همه را جمع کنیم،‌ همه باشند، همه با همدیگر. و حالا توجیهاتی تحت عنوان وحدت هم داشته باشد. این آیه را ببینید؛ آیه ۲۹ سوره مبارکه نجم را؛ آیه معروفی‌ست؛ از آیه ۲۷ اگر ببینید؛‌ ان الذین لا یؤمنون بالْآخره لیسمون الملائکه تسمیه الانثی این‌ها که ایمان به آخرت ندارند، برای ملائکه اسم دختر می‌گذارند. که حالا این را قبلاً بحث کردیم که مسئله بحث انثی بودن جریانش چی هست که خدا این‌قدر حساسیت نشان می دهد روی این اسم انثی برای ملائکه. آیا این قدر مهم است که اسم یکی از ملائکه آناهیتا باشد یا علی آقا!!! این اصلاً مگر مهم است؟ و این اتصال مسئله نام‌گذاری ملائکه به بحث آخرت و نسبت دادنش به آن‌ها که به آخرت ایمان ندارند، خلاصه این را بحث کردیم قبلاً. فما لهم به من علم ان یتبعون الا الظن و ان الظن لا یغنی من الحق شیئا این‌ها از گمان‌شان پیروی می‌کنند و این گمان هم از حق چیزی را بی نیاز نمی‌کند. یعنی ما اصلاً حق نداریم روی گمان‌ها حرکت کنیم. ما حق حرکت روی حجج را داریم. حجت‌های قطعی و بیّن. کسی نمی‌تواند بر اساس گمان حرکت کند. بعد یک نکته کلی می گوید قرآن که؛‌ فاعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد الّا الحیوه الدّنیا. ذلک مبلغهم من العلم. که از کسی که از یاد ما اعراض می‌کند و پشت می‌کند، شما از او اعراض کن. اعراض از کسی که از یاد ما اعراض می‌کند و اراده حیات دنیا را کرده است. این منتهای علم‌ش همین قدر است. همین قدر می‌فهمد کسی که اراده حیات دنیا کرده است. ببینید اهل معنا ذیل همین آیه این را می‌گویند که؛ بعضی‌ها چنان منطق زمینی و اراده زندگی دنیایی‌شان را به آدم منتقل می کنند، (که آدم خودش متوجه نمی شود). آن‌هایی که ارتباط و مجالست باهاشان، منطق آدم را زمینی و خاکی و دنیایی می‌کند. مثلاً یک‌جوری از خانه طرف یا اموال طرف تعریف می کند – با هیجان – که روی آدم تأثیر می‌گذارد. توی معادلات آدم، معادلات دنیایی و خاکی را وارد می‌کند و به هر جهت آدم یک احساس تثاقلی می‌کند. آن موقع با ادبیات ولم یرد الا الحیوه الدّنیا. اراده همین زندگی‌های دنیایی. این‌جا اعراض به معنای فاصله گرفتن است. چون ما اعراض به معنای بخشش هم در قرآن داریم، اعراض به معنای فاصله گرفتن هم داریم، اعراض ‌به معنای اعتراض هم داریم. این‌جا اقلش به معنای فاصله گرفتن است. یعنی شما توی این دستگاه نباش. با این‌ها نباش. چون منطق آدم به شدت خاکی می‌شود. ذلک مبلغهم من العلم. این منتهای علمش همین قدر است. و اگر می گویند ما در امور آخرتی اهل ایثار نیستیم همین است. یعنی در امور آخرتی کسی را بر خودتان غلبه ندهید. بلکه اهل استیثار باشید؛ دیگران را غلبه ندهید به خودتان. به فکر خودت باش و حواست به خودت باشد توی امور آخرتی. دیده‌اید گاهی می گویند شما برو توی یک مجلس خطایی یا توی جمع خطاکاری که بعد آن‌ها را جذب کنی مثلاً بیاوری کلاس قرآن!!! این چه تفکری هست آخر! این چه ادبیات و منطقی‌ست؟
این آیه را هم شما ببینید سوره نساء آیه ۱۶ در همین معنای لغت اعراض. این راجع به بحث فاحشه است. و اللاتی یأتین الفاحشه من نساءکم قاستشهدوا علیهنّ ‌اربعه منکم فان شهدوا فامسکوهنّ ‌فی البیوت … و الّلذان یأتیانها منکم فآذوهما. این‌هایی که این کار را انجام داده‌اند باید یک آزار و اذیتی ببینند به خاطر این خطایشان. اما فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما اگر توبه کردند و اصلاح شدند، ببخشیدشان. فاعرضوا عنهما یعنی ببخشیدشان. پس اعراض در این‌جا به معنای گذشت و بخشیدن است. به معنای بایکوت کردن و منزوی کردن نیست. این دأب دین نیست. کسی اگر منطق‌های کلی دین را بداند متوجه می شود که این‌جا اعراض به معنای بخشش است. توی قرآن داریم جاهایی که تاب و اصلح یعنی جایی که خدا بخشید و آن‌ها هم اصلاح شدند، شما هم ببخشید و بگذرید. ولی اعراض‌هایی داریم که جامعه یا شخص اعراض باید بکند. البته اعراض هم مراتبی دارد؛ گاهی فقط اعراض به قلب است، اما در هر حال دستور به عدم مجالست با جمع‌هایی را داریم. البته کنارش باید بقیه منطق‌های دینی مثل بحث صله رحم را هم مراقب باشیم. ولی شنونده باید عاقل باشد! بالاخره رحم داریم تا رحم. صله داریم تا صله. گاهی حداقل‌ها را باید حفظ کرد. مثلاً توی ارتباط با فامیل. اما گاهی بحث مخالطه با این‌هاست که روی آدم تأثیر می‌گذارد.
این نکته را هم به شما بگویم که یک نکته کاربردی دین است. ببینید شما توی حرکت‌هایی که می‌خواهید انجام بدهید یا باید بنشینید و ده جور و صدجور معادله بنویسید و پیچیدگی‌های حرکتی را لحاظ کنید که گاهی به اِن معادله اِن مجهول می رسید که غیر قابل حل است. یک راه دیگری هم وجود دارد، و آن این‌که دل آن‌قدر خدایی شده باشد که هدایت از روی قلب بشود. خیلی وقت‌ها دیگر همه معادلات و پارامترها با هم می‌شکند. بحث این نیست که آدم حجت‌ها را چک نکند. ولی این کجا که آدم ده بیست جور معادله را توی حرکت در نظر بگیرد یا این‌که؛ رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست / می‌برد آن‌جا که خاطرخواه اوست. شما فکر کنید قلبتان را کسی که قلب بین انگشتان اوست اصلاً او دارد حرکت می‌دهد و گرایشهای شما و مبدأ میل‌تان را دارد عوض می‌کند. و این مبدأ میل شماست که در دست اوست و با میل شما را دارد حرکت می‌دهد. و من یؤمن بالله یهد قلبه. هدایت به قلب. وگرنه باید بنشیند به قدری معادله بنویسد که اصلاً حل شدنی نیست گاهی. مثلاً همین الان شما در مورد کار و شغلت بخواهی تصمیم بگیری. چقدر با منطق‌های معمول سخت می‌‌شود گاهی. اما اگر دل، پاک باشد و منطق، ایمانی، خدا این را هدایت می‌کند، قلبش را هدایت می‌کند. آن موقع آدم می‌فهمد که وجود یک دل پاک و خدایی چقدر مؤثر است توی این شرایط.
منطق اعراض در ادبیات دینی
توی سوره انعام آیه ۶۸ باز دوباره می‌بینید که چنین اعراض‌هایی را داریم. ببینید بنده می‌خواهم این را به شما عرض کنم؛ شما همین قدر را از قرآن بپذیرید که هر جور مجالست و هر جور نشست و برخاست با هر جماعتی از قرآن درنمی‌آید. این که بخواهیم و لو بلغ ما بلغ هر ارتباطی را حفظ کنیم، این در‌نمی‌آید. و اذا رأیت الّذین یخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره. شما اگر دیدید جماعتی دارند توی آیات ما خوض می‌کنند و تشکیک می‌کنند فاعرضوا عنهم خیلی‌ها سؤال می‌کنند که این طور مواقع چه باید بکنیم. فاعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره. اعراض کنید تا وقتی که مشغول صحبت دیگری بشوند. این نیست که شما بنشینید و نگاه کنید که آیات الهی دارد به مسخره گرفته می‌شود. و امّا ینسینّک الشّیطان فلا تقعد بعد الذّکری مع القوم الظالمین. اگر یادت هم رفت، هر موقع یادت افتاد بلند شو! این که آدم چه جهت خودش و چه جهت این‌که شما اگر نسبت به ناموس خودتان توی جمعی این‌طوری حرف بزنند، نمی‌نشینید، ناموس الهی‌ست این آیات الهی.
کف حساسیت دینی‌تان را بالا ببرید.
نمونه همین آیه در آیات مدنی هم هست در سوره نساء که با یک تشری شروع شده است آیه ۱۴۳ که و قد نزّل علیکم فی الکتاب قبلاً که من به شما گفته بودم که ان اذا سمعتم آیات الله یکفر بها و یستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره انّکم اذا مثلهم ان الله جامع الکفار و المنافقین فی جهنم جمیعاً. کسی قرآن بخواند این را می فهمد که کف حساسیت‌های قرآنی از این کفی که ما الان باهاش مواجه هستیم خیلی بالاتر است. این نیست که شما دل دریایی داشته باشید و همه توش جا بشوند!!! شما ببینید چقدر دستور به ترک مجالست با اهل معصیت داریم. از عدم مجالست با اهل معصیت گرفته تا این آیات به این سبک. منظور این بود که اول باید توی همین سطوح،‌این برای آدم درنی بشود که بعداً بتواند دستور منزوی‌سازی و بایکوت را عملی کند. کف حساسیت دینی باید بیاید بالا. کف حساسیت که بالا آمد، بعد بایکوت کردن عده‌ای به خاطر نوع فعالیت‌شان در جامعه اسلامی، معنا پیدا می‌کند.
سوره مبارکه نساء‌ آیه ۶۳ را که ببینید، ‌شما بعد از این‌که سه کلید واژه مهم مطرح می‌شود در سه آیه پپاپی: اولی الامر، طاغوت، منافقین. در آیات ۵۹ و ۶۰ و ۶۱ می‌بینید، که توی هیئت شریف هم مطرح شد، بعد در آیه ۶۳ اولئک الّذین یعلم الله ما فی قلوبهم فاعرض عنهم این فاعرض عنهم به معنای بخشیدن نیست. خدا می داند توی دل این‌ها چه خبر است. این فاعرض عنهم به معنای اعراض کردن است. البته موعظه‌ات را ادامه بده؛ اما فاعرض عنهم. روشنگری‌ها را هم انجام بده؛ قولاً بلیغا، اما اعراض را هم داشته باش. آن وقت توی رفتار پیامبر هم این قابل مشاهده است.
سؤال: این که شما می فرمایید این بایکوت و اعراض را پیامبر انجام دادند، پس طبق این آیات می‌بایست این جریان دیگر جریان شناخته شده‌ای می‌بودند توی جامعه. با این وجود ما می‌بینیم که همین جریان ماجرا را به سقیفه کشاندند، یعنی چهره‌هایی شناخته شده از مهاجر و انصار بودند که آن‌قدر مقبولیت داشتند که بتوانند سقیفه را تشکیل بدهند و به کرسی بنشانند و جامعه هم بپذیرد این ها را. آیا پیامبر نسبت به این چهره‌ها هم اعراض و بایکوت را انجام داده بودند؟
بله، اتفاقاً نسبت به همین جریان و همین چهره‌ها می‌بینیم که در اواخر عمر پیامبر یک رسواسازی صورت می گیرد. پیامبر کار خودش را انجام داد. من به مناسبت بحث « اهل بیت» توی آیات احزاب این را عرض کردم که جداسازی بیت نبی از بحث اهل بیت توی آن آیه تطهیر دارد اتفاق می‌افتد. کمتر کسی به جریان موقعیت تاریخی آیه پرداخته است. این‌که توی بیت نبی رفته رفته دارد مشکلاتی پیش می‌آید که خدا لحن تندی را اتخاذ کرده در برخورد با بیت نبی، و تعویض مفهوم بیت نبی و این که نشان بدهد که اهلیت بیت نبی، خاندانی نیست. نگاه‌ها از بیت نبی خارج می شود و می رود به سمت اهل بیت و آن‌ها می‌شوند بیت نبی و در گسترشش « منّا اهل البیت» ها معنای دیگری پیدا می‌کند که؛ سلمان منّا اهل البیت، عمّار منّا اهل البیت، و یا به قول آقای صدیقی که نقل می کردند یکی از بزرگان در تشرفاتش راجع به آقا (رهبری) از حضرت حجت سؤال کرده بود، جواب داده بودند؛ منّا اهل البیت. آقای صدیقی این را توی علم و صنعت تعریف کرد. در حقیقت بیت را از این چهاردیواری های گل و گچی خارج می کند و اهلیت را هم؛ که این مصحح قرآنی دارد مثل همان جریان پیر نوح که صراحتاً قرآن می‌گوید انّه لیس من اهلک؛ این پسرت، اهلِ تو نیست. این اهلیت را به یک معنای غیر صلبی می زند قرآن. یک ادبیات خاصی را مطرح می‌کند. و می بینید رفته رفته می آید تا توی سوره تحریم می بینید که برخورد خیلی جدی‌تر می‌شود. حالا این که پیغمبر چقدر موفق بودند یا نه؟! باید گفت پیغمبر کار خودش را و وظیفه خودش را انجام داد اما در نهایت این حرکت، چندان موفق نبود. یعنی اصل جریان و بحث ولایت را پیامبر نتوانستند کنترل کنند. این لیقوم النّاس بالقسط مال همین‌جاست؛ باید حجت‌ها و بینه‌ها بیاید تا خود مردم اقدام بکنند. و البته لیدرها خیلی مهم اند. نقطه‌هایی که قرآن خیلی تأکید می‌کند اوتوا العلم و اوتوا الکتاب هستند. این‌ها را اگر نتوانید کنترل کنید، جریان کنترل نمی‌شود. شما ببینید هنوز جریان لیدرها خیل مؤثر است. اما نهادهای مؤثر دیگری هم آمده‌اند؛ مثل صدا و سیما. هیچ وقت در طول تاریخ مشابه رسانه امروزی را نداشته ‌ایم که این قدر بتواند نقش ایفا کند توی جریان‌سازی‌ها. برای همین است که صدا و سیما با همه انتقادهایی که بهش وارد است توی تمرکز آدم ها توی جریانات اخیر خیلی مؤثر عمل کرد.
آقای منتظری: حتی به فرض اعتقاد به عدم جامع الشرایط بودن ولی فقیه، تجاهر به مخالفت با او حرام است.
من کتاب ولایت فقیه آقای منتظری را آورده‌ام و به مناسبتی این بخشش را بخوانم برای شما که توی مشکات هم خواندیم. ایشان یک نکته‌ای که دارند راجع به بحث ولایت فقیه که باید تابع بود و مخالفت نکرد و همه این ها. دارند که (ترجمه عربی) « آن موقعی که یک فقیهی اذعان نداشته باشد به جامع‌الشرایط بودن آن ولی فقیه، و او را جامع الشرایط نداند، با این فرض قهراً اطاعت واجب نیست برای آن فقیه، اما تجاهر به مخالفت حرام است در این صورت. یعنی با فرض این که ولی فقیه را جامع الشرایط نمی‌داند هم تجاهر به مخالفت با او حرام است. و مخفی نماند که از همین نقطه است که فوت مصالح مسلمین و تفرقه به وجود می آید. (یعنی از همین مخالفت با ولی فقیه). و ما خیلی پیش می‌آید که جهل داریم نسبت به احوال دیگری. (همین‌طوری نمی‌توانیم صریح بگوییم که فلانی از عدالت ساقط شد). یک موقع هم هوا به آدم غلبه پیدا می‌کند توی این مخالفت ها. یک موقع آدم دچار حسد می‌شود. و سخت است که بپذیرد آدم باید از کسی مثل خودش اطاعت کند. مگر این که خدا آدم را نگه دارد».
حواستان را جمع کنید
لذا حواسمان را جمع کنیم. آدم نمی‌داند اطرافیانش بعداً به چه مقامات علمی و معنوی می‌رسند. اگر آدم روی خودش کار نکند، حسد و هوای نفس و حب نفس نمی‌گذارد آدم راحت بپذیرد هم‌درس و هم‌کلاسش به جایی رسیده است. من به برادران مشکاتی عرض می‌کردم که شماها پس فردا یکی‌تان می شود وزیر، یکی‌تان می‌شود وکیل، یکی‌تان هم هیچی نمی شود! یکی‌تان منبری معروفی می شود، یکی معروف نمی‌شود. ممکن است یکی از شما بعدها سمتی پیدا کند که اطاعت از او واجب بشود.لذا باید آن‌قدر آدم روی خودش آدم کار بکند که بپذیرد این را. کما این‌که یک عده زیر بار انبیاء‌ نمی‌رفته‌اند به همین دلیل؛ و لئن اطعتم بشراً مثلکم انّکم اذاً ‌لخاسرون. این حجاب‌های هم‌عصری و هم بحثی را باید خدا کمک کند و نگه دارد آدم را. این ماجرا را من از آقای صدیقی نقل قول کردم توی مشکات، بگذارید این‌جا هم بگویم که آقای بها‌ءالدینی کسالتی پیدا کرده بودند و دکتر نمی‌رفته‌اند، آقای خامنه‌ای گفته بودند به آقای فاطمی‌نیا که به آقای بهاءالدینی بفرمایید که حتماً دکتر بروند و اگر هزینه‌ای هم دارد بدهید. خلاصه به خاطر دستور آقا، ایشان می‌آیند بیمارستان خاتم و مدتی بستری می شوند برای معالجه، ‌بعد از عمل، آقای صدیقی می‌روند عیادت ایشان، و احوال پرسی می‌کنند که؛ حالتان چطور است؟ ایشان می گویند که: ‌الحمدلله، ما به حرف این سید (یعنی آقای خامنه‌ای) گوش کردیم، آقا (یعنی امام زمان) آمد به ملاقات ما. حالا چی می‌شود که یک نفر حرف‌زدنش می‌شود آبرو. خودش می‌شود عزت، یکی دیگر نشده. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد. آدم باید روی خودش کار کند و تا روی خودش کار نکند زیر بار این حرف‌ها نمی‌رود. این آیه را دیده اید که ان الذین یجادلون فی آیاتنا بغیر سلطانٍ اتاهم ان فی صدورهم الّا کبراً. یعنی مشکل این‌ها فقط کبر است. همه این مجادله‌ها به خاطر کبر و خود بزرگ‌بینی است.
دسته بندی نیکسون از جریانات موجود درکشورهای اسلامی
حالا که بحث به این‌جا رسید، بگذارید این متن را هم بخوانیم. ببینید نیکسون جزء رییس جمهورهای خیلی متفکر خبیث بوده است. توی صدر اسلام هم دشمن‌های باهوش مثل معاویه و عمروعاص داشته‌ایم. که این‌ها خیلی باهوش و متفکر بوده‌اند. یک کتابی نوشته این نیکسون در سال ۱۹۹۱ به اسم « فرصت‌ها را دریابیم.» احساس کردم یک بخش‌هایی از این کتاب خیلی به این بحث جاری ما که بحث منافقین است، مرتبط است. دغدغه این کتاب این است که ما باید ابرقدرتی خودمان راتوی جهان نگه داریم. در بخشی از کتاب می گوید که: کشورهای اسلامی سه تا جریان عمده فکری وجود دارد؛ ا- بنیاد گرایی ۲- رادیکالیسم ۳- تجدد. توصیفی که از این گروه دارد این است: « این گروه را نفرت شدید از غرب و تصمیم به اعاده برتری تمدن اسلامی از روی زنده کردن گذشته آن به حرکت درمی آورد. قصد ایشان حاکم کردن شریعت است. یعنی مجموعه قوانینی که پایه در قرآن دارد. قرآنی که دین و دولت را از هم جدا نمی‌داند. اینان گرچه گذشته را راهنمای آینده می‌دانند، انقلابی‌اند، نه محافظه‌کار. می‌خواهند پیش از ساختن دنیای نو، دنیای کهن را نابود کنند.» توصیفی که از جریان تجددطلبی دارد، این است: « جریان سیاسی که از همه غالب‌تر و در عین حال از همه نامحسوس‌تر است. ( توضیح آقای قاسمیان: این نامحسوس‌ بودنشان به خاطر استفاده از ادبیات دینی است و حرکت موفق اجتماعی این است که ما بتوانیم این ها را از حالت نامحسوس دربیاوریم.) در پی آن است که کشورهای جهان اسلام را چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ سیاسی جزء دنیای جدید کند. تساهل و مدارا دست‌مایه اصلی اسلام تجدد طلب است که ملت های غرب را کافر نمی‌شمارد و محکوم نمی کند بلکه از ایشان مثل سایر اهل کتاب با روی باز استقبال می کند. پیام اصلی رهبران سیاسی تجددطلب این است که باید کشورهایشان بهترین ارمغان غرب را نیز با فرهنگ و قواعد اجتماعی ملت خود ترکیب کنند. ما باید تجددطلبان را در کشورهایشان حمایت کنیم و این هم به سود ماست و هم به سود آن‌ها. این گروه باید راه سومی به جز راه بنیادگرایی افراطی و دنیوی‌گرایی رادیکال را پیش پای ملت‌های خود بگذارند.» ببینید چقدر این بشر زیرک است. این جریان، دقیقاً همان جریان نفاقی ست که توی بدنه حکومت‌های بنیادگرای اسلامی رشد می‌کند.
سؤال: آدرس کتاب‌ها را می‌دهید؟
این کتاب، ترجمه حسین وفسی‌نژاد، نشر طرح نو، تهران. چاپ اول. ص ۱و ۲٫ کتاب آقای منتظری هم مبانی فقهی حکومت اسلامی بود، ص ۴۱۶ ج اول از نسخه اصلی عربی‌ست. توی کتاب فارسی‌اش ج ۲ است ظاهراً.
تلاش کنید جریان نفاق را از حالت نامحسوس خارج کنید
ببینید این آیه سوره توبه ببینید. این خیلی مهم است که این جریان را از حالت نامحسوس بیرون بیاورید. کد بدهید که اختلاف منطق این ها روشن بشود. و این جزء سنت‌های خداست که یخرج‌الله اضغانهم. خدا این درون قلب این ها را اخراج می‌کند. آیه ۹۵ توبه را ببینید؛ سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْ فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ این ها (این جماعتی از منافقین که توی تبوک شرکت نکردند) به زودی قسم پیچ خواهند کرد شما را وقتی که از تبوک برگشتید تا عذر این‌ها را بپذیرید و این ها را ببخشید. خدا می گوید: فاعرضوا عنهم از این ها اعراض کنید انهم رجس این‌ها نجس‌اند اصلاً! این ها بالاخره می‌خواهند توی بدنه جامعه اسلامی زندگی کنند. قسم می‌خورند بلکه رضایت شما را به دست بیاورند. اما اگر یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْاْ عَنْهُمْ.شما هم از این‌ها راضی بشوید خدا از این‌ها راضی نیست. فَإِن تَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ یعنی شما هم راضی نشوید.
توبه منافقین فقط پیش رهبری جامعه قبول است.
واقعاً اگر کسی نسبت به اشتباهش غلط کردم نامه امضا کرد، باید بیاید پیش رهبری و معذرت خواهی کند. جهت معذرت‌خواهی باید به سمت رهبر باشد. این نکته‌ای‌ست که قرآن چند جا تذکر می دهد. توی سوره منافقین هم با هم می بینیم. قسم پیچ کردن و سپر قراردادن قسم، کاری ست که شما مکرر توی قرآن از طرف منافقین می بینید. تلاش برای موجه جلوه دادن خودشان؛ این یحلفون را اسکن کنید توی همین سوره توبه ببینید چقدر آمده است. سوره مبارکه منافقین را بیاورید یک بار مرور کنیم.
مرور سوره منافقین
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ
منافقین می آیند پیش تو و می گویند که تو رسول‌اللهی. وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ. این همان بحث است که این ها کذب خبری ندارند گاهی، کذب مخبری دارند. این ها دارند دروغ می‌گویند. بله، تو رسول خدا هستی ولی این‌ها دارند دروغ می‌گویند!
اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً ببینید این همان قضیه یحلفون هاست. این ها باید پشت یک سپرهای محافظتی بالاخره خودشان را حفظ کنند. فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ بد کاری انجام می‌دهند. چون که لطمه‌ای که امثال این‌ها به دین زدند هیچ بنی بشری از توی کفار نتوانست بزند. که شما مفاهیم جعلی وارد دین کنی که قابل تشخیص هم نیست. لطمه‌ای که توی آن هشت سال با تسامح و تساهل زد، هیچ کافر حربی نمی‌توانست بزند این لطمه را.
ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا این کفروا هم آن کفر فقهی نیست. این آن کفری نیست که باطن کافر است و اظهار ایمان می کند. نه، این همان کفروهای سوره نساء است که این‌ها صدقات و نمازشان قبول نیست چون کافرند. بی اعتمادی به مبانی اصیل دارند و اعتماد به مبانی آن طرف. این کفرشان چنین کفری‌ست. با کفر مصطلح فرق دارد این معنا. فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ آن موقع قفل می‌شود دلشان و دیگر نمی‌فهمند.
وَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وقتی قیافه را نگاه می کنی کیف می‌کنی از ظاهرش وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ منطق‌شان هم پذیرفتنی و شنیدنی ست. کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ این کلمه طیبه نیست که ریشه زده باشد توی زمین. یک چوبی‌ست که تکیه داده است به چیز دیگری. از منطق خودش چیزی ندارد. تکیه به منطق آن طرف دارد. حتی کلمه خبیثی نیست که اجتثاث داشته باشد. سر پا دیده می شود هنوز. به لطافت این تشبیهات و به ظرافتشان توجه می‌کنید؟ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍعَلَیْهِمْ گمان می‌کنند همه دارند علیه این ها حرکت می کنند. هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ دشمن همین ها هستند. پس حذر کنید. حذر هم ترس و پرهیز معنی می‌دهد و هم کناره‌گیری و حالت آماده‌باش و مراقب باش. خوب دقت کن. قَاتَلَهُمُ اللَّهُ مرگ بر منافق. دقیقاً معنی این عبارت همین است؛ مرگ بر منافق. أَنَّى یُؤْفَکُونَ.
وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ ببینید توبه فقط در نزد رسول الله. محک فهمیدن این‌که منافق توبه کرده یا نه این است که توبه در نزد رهبری و در محوریت نظام اسلامی باشد. جریان منافقین رهبری را نمی‌تواند قبول کند. قانون خدا را می تواند بپذیرد، اما رهبری برایش قابل پذیرش نیست. سرّ این که توی سوره نساء هم بحث اولی الامر و طاغوت و منافقین با هم آمده همین است. جریان منافقین با ایمان قابل جمع است، با نفی طاغوت قابل جمع نیست. این که هی داریم و من یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله، این دو تا را مدام با هم آورده قرآن؛ اجتناب از طاغوت همراه با ایمان به خدا. لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ
سَوَاء عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ خدا نمی بخشد این‌ها را. إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ
هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنفَضُّوا ببینید باز ریشه مشکل این رهبری ست. ما هی قبل انتخابات می گفتیم. بعضی‌ها فکر می‌کردند ما در دفاع از احمدی‌نژاد داریم این حرف‌ها را می زنیم. اصلاً این آدم‌ها برای من عدد دفاع کردن نیستند. آن دفاع فقط از همین نقطه بود. چون هدف آن‌ها زدنِ رهبری بود. الان هم با ادبیات جدید دارند همان نقطه را هدف می‌گیرند. با آدم‌های جدید البته. شما دیگر به موسوی فکر هم نکنید. موسوی مهره سوخته شد دیگر. قابل احیاء هم نیست. وقتی برای پژاکی ها دارد بیانیه می دهد مطمئن باشید سوخته دیگر. دیگر روی او سرمایه گذاری نخواهند کرد. نقطه قابل شناسایی جریان نفاق، نقطه رهبری‌ست. اگر کسی خواست رهبری را قوام بدهد این قابل قبول است. ابن‌جا هم داریم که می گفتند به کسانی که دور پیامبر هستند کمک نکنید تا متفرق بشوند از اطراف پیامبر. این هم شأن رهبری پیامبر است و نه شأن عصمتش. شما فکر کرده‌اید می توانید از دور رهبری متفرق کنید ملت را؟ کسانی که ثانیه ای جز خدمت به حکومت اسلامی فکر نمی کنند فراوانند. من به آقا هم گفته ام که ما امام زمان را نمی‌فهمیمکی هست اما کمک به شما و جلب رضایت شما را جلب رضایت شما را جلب رضایت امام زمان می‌دانیم. واقعاً هم همین است. وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَفْقَهُونَ
یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ می‌گویند اگر برگردیم مدینه بقیه، این پاپتی‌ها را از مدینه بیرون می‌کنند. وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُون.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواببینید جلوگیری از نفاق از همین‌جاها شروع می شود. اموال و اولاد و این ها. لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکُم این همان انفاق و کمک به نظام اسلامی ست. سرمایه‌گذاری برای نظام. مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ الصَّالِحِینَ
وَ لَن یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاء أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
صدق الله العلیّ‌ العظیم