بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُم بهَیمَةُ الْأَنْعَمِ إِلَّا مَا یُتْلىَ عَلَیْکُمْ غَیرْ محُلىِّ الصَّیْدِ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یحَکُمُ مَا یُرِیدُ(۱)
یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تحُلُّواْ شَعَئرِ اللَّهِ وَ لَا الشهَّرَ الحْرَامَ وَ لَا الهْدْىَ وَ لَا الْقَلَئدَ وَ لَا ءَامِّینَ الْبَیْتَ الحْرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبهِّمْ وَ رِضْوَانًا وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَ لَا یجَرِمَنَّکُمْ شَنَانُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الحْرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِّ وَ التَّقْوَى وَ لَا تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ(۲)
به فضل خدا سوره ی مائده را شروع می کنیم، رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً ( اسراء۸۰) ان شاء الله این سوره ی مبارکه ی مائده که به ترتیب نزول آخرین سوره ی قرآن است و آخرین حرف های خداوند در آن دارد نازل می شود. سوره ی ۱۲۰ آیه ای که از خود محتوای سوره تقریبا واضح می شود که فضای نزول آیات چگونه بوده است. اینها را به مرور می توان عرض کرد.
در معنای بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ که چند بار عرض شده درباره اش، اما یک مطلبی را دیشب آقای جاودان گفتند که من هم چون نکته ی خیلی خوبی بود، تکرار می کنم به علاوه ی یک تتمه ای. آن نکته این است که الله آن اسمی است که جامع همه ی اسماء است و اگر کسی توقع خاصی از خدا دارد باید او را به همان اسم به خصوصش صدا بزند. اگر کار دیگری بکند، نتیجه اش را هم به نوعی پذیرفته است. مثلا اگر شفای بیماری را می خواهد طلب کند، نگوید یا الله، چون الله هم محیی است و هم ممیت است. بگوید یا شافی. اگر بگوید یا الله مسئولیتش را پذیرفته که خدا هر کاری می خواهد بکند. اگر رزق می خواهد بگوید یا رازق نه یا الله. چون الله هم رزق می دهد و هم یَقدرُ یعنی روزی را تنگ می کند. بنابراین اگر بگوید یا الله مسئولیتش را پذیرفته و رضایت دارد. نگویید که چه فرقی دارد، مگر خدا خودش نمی داند ما چه می خواهیم. اسمها خودشان یک خاصیتی دارند و وَ لِلَّهِ الْأَسمْاءُ الحْسْنىَ فَادْعُوهُ بهِا ( اعراف ۱۸۰) برای خدا اسماء الحسنی است، این الله را با اسمائش بخوانید. لذا خود گفتن این اسماء موثر است و برای همین است که در انتهای آیات اسماء مختلف می آید. خود وجود آن اسم در انتهای آیه که با محتوای آیه سازگار است و دستور به خواندن این اسماء مهم است. آقای جاودان دیشب گفتند که خدا با اسم خالقش خلق می کند، با اسم خالقش ربوبیت نمی کند و برنامه نمی دهد. شما بگویید یا خالق به من برنامه بده! چه ربطی دارد، اینها با هم فرق دارند. لذا این نکته را در ارتباط با اسم ها دقت کنید.
مروری بر فضای سوره
اگر بخواهیم فضای سوره را به طور کلی بررسی کنیم، که می شود این درخواست را کرد که عزیزان این سوره را مکرر تلاوت کنند یعنی با توجه به اینکه معنی سوره را می دانند – معنای لغات آن را به کمک قرآن آقای بهرام پور یاد بگیرید – مکرر آیات را بخوانید و ببینید که از فضای سوره چه چیزی را می فهمید که حتما اگر بخوانید نکاتی را می فهمید. ولی اگر بخواهیم اشاراتی بکنیم، شما بحث اهل کتاب را در این سوره بسیار جدی خواهید دید. بحث اهل کتاب و ارتباط با اهل کتاب و فضایی که در مدینه هست سر یک ارتباط منسجم سیاسی با اهل کتاب. مثلا آیه ی ۵۲ این سوره را ببینید که بارها خدمتتان تلاوت شده است. هر بخشی را که دست بگذارید می بینید که یک عنصر محوری در این سوره هست که آن هم بحث ولایت است. مثلا دستورات تولّی و تبرّی که این سوره دارای نکات مختلف اخلاقی و سیاسی اجتماعی و … است.
سرعت گروهی از مسلمانان در ارتباط با اهل کتاب
مشخص است که یک عده در داخل مجموعه ی نظام اسلامی آن موقع وجود دارند که :فَترَى الَّذِینَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ تو می بینی کسانی که جزء فی قلوبهم مرض هستند یُسَرِعُونَ فِیهِمْ این خیلی مهم است که شما رابطه های دوستی با اینها برقرار نکنید. بعدا خواهیم گفت که اگر رابطه ی دوستی جدّی برقرار شود، از وِلای محبّت تبدیل می شود به وِلای ولایت و حکومت. چون رابطه ی با یهود و نصارا رابطه ی هم عرض نیست. وقتی رابطه ها غیر هم عرض می شود، یک طرف می شود متولی و طرف دیگر می شود مولّی علیه. یک طرف می شود ولی و دیگری تحت ولایت خواهد بود. ولایت هم مفهوم عجیب و غریبی نیست و وقتی در آیات نگاه می کنید یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ اینها را اولیاء خودتان انتخاب و اتخاذ نکنیدبَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ بعضی از اینها با همدیگر همچنین رابطه ی ولایی دارند وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ هر کس از شما که بخواهند این معنای ولایت را بپذیرند و از آنها تولّی کنند و اِعمال ولایت از سویشان را قبول کند آن وقت از آنها خواهد بود و سپس از این مِنهُم استفاده می کند و می گوید إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَخدا قوم ظالم را هدایت نمی کند. و بعدش می گوید که فَترَى الَّذِینَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَرِعُونَ فِیهِمْ نه یسارعون إلیهم! تو می بینی کسانی که در قلبشان بیماری هست، سرعت می گیرند فیهم و نه إلیهم. زیرا اینها الان در بین خود آنها هستند زیرا این مِنهُم شکل گرفته است. یَقُولُونَ نخَشىَ أَن تُصِیبَنَا دَائرَةٌ می گویند ما می ترسیم که مطلب دور بزند و ورق برگردد و به ما اصابت کند. این مطلب، آن فضا را یک مقداری نشان می دهد. در محور حکومت و بالاخره این مجموعه ی دینی که تا حالا نازل شده است، که آیه ی ۳ همین سوره که معروف هم هست، نکات خاصی را ارائه می دهد. از همینها معلوم است که امید و طمعی نسبت به مجموعه ی دین بسته شده بوده است و با کار گذاشتن یک عنصر، این امید زائل می شود.
طمع به دین و فشار بر پیغمبر
چگونه است این شریعتی که قرار است نمیرد با پیامبری که قرار است بمیرد، قرار است با هم جمع شوند. این، زمینه ی اصلی سوره را تشکیل می دهد. اگر از من هم قبول نمی کنید، خودتان مکرر این سوره را بخوانید، مثل یک متن فارسی و مطمئنا این معانی را خواهید یافت. من الان چند تا کُد به شما نشان می دهم. آیه ی ۴۹ را نگاه کنید در مورد حُکم بما أنزل الله:
وَ أَنِ احْکُم بَیْنهَم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بین ایشان بدانچه خدا نازل کرده، حکم کنوَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ و اهواء آنها را پیروی نکن، این همان معنایی است که در سوره ی مبارکه ی احزاب است که می گوید لا تُطِعِ الکافرین و المنافقین وَ احْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ پرهیز بکن از اینکه آنها در بعضی از آنچه خدا بر تو نازل کرده، تو را به فتنه بیاندازند و منصرفت بکنند. معلوم است فضایی بر جامعه ی مسلمانان آن زمان حاکم است و فشارهای درونی بر خود رسول الله اینقدر زیاد است که مثلا شما چرا همه اش اینگونه برخورد می کنید و روی موازین و اصول پایفشاری می کنید؟ بیایید یک نرمش هایی داشته باشید و خدا می گوید اصلا از اهواء آنها پیروی نکن، چون اینجا حُکم به دست پیغمبر است، مخاطب هم خود ایشان هستند. و بعد می گوید فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ أَن یُصِیبهَم بِبَعْضِ ذُنُوبهِمْ وَ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ . و بعد همینجا عنوان جاهلیت را می آورد که شما بعد از رحلت پیغمبر این عنوان را شنیده اید که همه مرتد شدند و به عهد جاهلی برگشتند.
بازگشت به جاهلیت
مگر بعد از سقیفه چه اتفاقی افتاده بود؟ همه باز هم ۵ مرتبه نماز می خواندند، روزه می گرفتند و آداب دینی داشتند. این ارتدّ الناس بعد رسول الله که بازگشت آنها به دوران جاهلیت است، این است که باید شما بروید و معنای جاهلیت را پیدا کنید. أَ فَحُکْمَ الجْاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ حکم دوران جاهلیت را می طلبند؟ چه عنصری هست که اگر نباشد، دوره همان دوره ی جاهلیت است و فرق ندارد. ما تصورمان راجب به دوره ی جاهلیت قبل از پیامبر یک دوره ی بسیار تیره، سیاهی است. حال آنکه می روید می بینید اصلا اینجوری هم نیست. مثلا قرآن بحث زنده به گور کردن را گفته است. تعداد معدودی این کار را کرده اند. نه اینکه اینها کلّا بچه ها را زنده به گور می کرده اند! در حالی که بسیاری از مسائل معاهدات و تجارتشان را اسلام امضا کرد. ماه های حرام، اینکه کعبه حرم امن است و …در دین امضا شد. باید بگردیم که عنصر جاهلیت چه عنصری بوده است که اینجا دارد یواش یواش این بحث دوباره آغاز می شود.
مهم ترین آیات ولایت
از مهم ترین آیات دیگر در زمینه ی ولایت هم در همین سوره ی مائده است، آیه ی ۵۵ همین سوره را اگر نگاه بکنید: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ(۵۵)
وَ مَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَلِبُونَ(۵۶) که باز باید در مورد تعریف حزب الله و اینکه حزب خدا چیست و حزب شیطان چه تعریفی دارد، دقت بکنیم.
باز در همان آیات ابتدایی، در آیه ی ۳ سوره داریم که : الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلَا تخَشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتىِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا
یک جریان دوسویه را قرآن در اینجا ترسیم می کند. اوضاع مدینه بسیار خطرناک است و رابطه ی با یهود و نصارا بسیار تعیین کننده و لب مرز و بحث اتمام دین و ولایت هم همه در این فضا دارد بیان می شود.
وفای به عهود
این آیه ی اول سوره را دقت کنیم: یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ
اینکه شما به عقود خودتان پایبند باشید، باید با محتوای سوره سازگار باشد. متاسفانه این آیه افتاده در کتب فقهی و تبدیل شده به عقود فقهی. اینکه شما به عقود خودتان پایبند باشید، لبه ی اصلی آیه بحث ولایت را می گیرد. یک مسئله ی کلیدی کلامی را دارد می گیرد. درست است که احکام فقهی دارد و همین هم باید مورد بررسی قرار بگیرد که چرا با این احکام فقهی شروع می شود. اما أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ یعنی عهد خودتان را با ولایت نگه دارید. به این عقودتان پایبند باشید. البته چون ال دارد، عقود فقهی را هم در بر می گیرد؛ مانند عقد نکاح و عقود تجارت و … شاهد این که این عقود بحث کلامی است، علاوه بر بحث محتوای سوره، یَا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ هست. وفای به عهد جزو قوانین بین المللی اسلام است و باید بگوید یا ایّها الناس. حالا هر چقدر عقد مهم تری باشد، پایبندی به آن هم مهم تر است و جزای عدم پایبندی آن هم خیلی سخت تر است. اینکه کسی وعده ای بکند و خُلف وعده بکند. خُلف وعده که در مجموعه ی دین چیز بسیار بدی است و اگرکلّ قرآن را ببینید، مکرر درباره ی وفای به عهد تذکر داده است که إنّ العهد کان مسئولا یعنی اینکه خیلی مورد سوال است. یا اینکه می گویدوَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ(۸ مومنون)کسانی که عهد و اماناتشان را مراعات می کنند. حالا یک نفر با کسی عهد می بندد که ساعت چند سر چهارراه باش تا با هم برویم فلان جا، این هم یک عهد است. بدعهدی نسبت به این هم بد است.
عهد الهی
ولی عهدی که خدا می بندد که أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَبَنىِ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ (۶۰ یس) و این را به عنوان یک عهد الهی معرفی کرده و دائم به آدم تذکر می دهد که این عهد با تو بوده است و تو چرا این عهد را یادت نمی آید. سوره ی قمر، صفحه ی ۵۳۱ و آیه ی ۵۳ را بیاوریدکه آیات فوق العاده ای هست در این سوره ی قمر: إِنَّا کلَُّ شىَْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ(۴۹) ما هر چیزی را به اندازه خلق می کنیم، هر کسی یک اندازه ای دارد و اندازه ی خودش را به او می دهند. هر کسی خَلق مشخصی دارد و به اندازه ی خَلقش به او می دهند این که می گویندرَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى کلَُّ شىَْءٍ خَلْقَهُ (۵۰ طه) یعنی خَلق خودش را به او اعطا می کند.وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ کلَمْحِ بِالْبَصَرِ(۵۰) و أمر ما نیست مگر أمر واحد که این بحث عوالم بالاتر است که أمر خدا همان نفسی است که عرض کردیم اینهمه عکس مِی و نقش مخالف که نمود، یک فروغ رخساری است که در جام افتاد. این همان یک فروغ است، همان نفسی است که به مخارج حروف می افتد. وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا أَشْیَاعَکُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ(۵۱) می گوید لَقَدْ أَهْلَکْنَا أَشْیَاعَکُمْ نه أسلافکم یعنی ما پیروان شما از قبل هلاک کرده ایم فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ یادتان نمی آید؟ قبلیها نه، بعدیها را ما از قبل هلاک کرده ایم. یادت نمی آید؟ کسی نیست که متذکر شود و آن عهد قبلی را یادش بیاید؟ اینکه اینقدر بحث تذکر در قرآن هست یعنی یک چیزی قبلا بوده و آدم باید یادش بیاید. اگر برگردیم، آن عهد الهی که خدا با ما بسته وَ کلُُّ شىَْءٍ فَعَلُوهُ فىِ الزُّبُرِ(۵۲) همه ی آنچه که انجام دادند، در زبر نوشته شده است. وَ کلُُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُّسْتَطَرٌ(۵۳) و هر صغیر و کبیری در آنجا به سطر درآمده است. اگر کسی این را بفهمد، می فهمد که والقلم و ما یسطرون یعنی چه. که می گویند نون همان رسول الله است. آن قلم، همین قلم ما نباید باشد چون ممکن است آدم با این قلم چرت و پرت بنویسد. خدا که به این قسم نمی خورد، به قلم و آنچه که سطر می کند. آن وقت این آیات را می فهمد که اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ(۱)خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَقٍ(۲)اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ(۳)الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ(۴ علق) خدا با قلم تعلیم داد، در حالی که خدا که با قلم تعلیم نمی دهد، مگر به پیغمبرش با قلم یاد داد؟ آن وقت است که این معنای قلم فهمیده می شود و معنای این سطرهای نگاشته شده در زُبُز و عوالم بالاتر فهمیده می شود. إِنَّ المْتَّقِینَ فىِ جَنَّاتٍ وَ نهَرٍ(۵۴) نه در آن دنیا بلکه در همین دنیا فىِ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ (۵۵) که متّقین همین الان در بهشت اند و در جایگاه صدق. زیرا همین الان هم بهشت و جهنمی برپاست. این می شود همان عهد الهی. مشکل این است که ماها در تراز بندی فکریمان، آنچه را که خدا می پسندد یک جور دیگر می پسندیم. مثلا این که شخصی قرار خودش را دیر می آید، این دیگر خیلی! بد است ولی آنی که نماز نمی خواند و عهد دینی و الهی را زیر پا گذاشته است، چندان هم آدم بدی نیست. شما می دانید که خطای در اعتقادات به مراتب از خطای در عمل مهم تر است. مکرر در روایات ما آمده است که اگر کسی خطای اعتقادی داشته باشد، به مراتب وضعش بدتر است. کسی که مشکل اعتقادی دارد و عمل خوب را بگذارید کنار کسی که عمل بد دارد ولی مشکل اعتقادی ندارد؛ به اعتقاد شما کدام بدتر است؟ خطای اعتقادی موجب خلود در جهنم هم حتی می شود. ولی دزدی موجب خلود در جهنم نمی شود. کسی خطای اعتقادی پیدا کند، از دزد بدتر است. حکایت بحث فقهی فرق دارد که در این دنیا چگونه معامله می کنند و محاکمه و قصاص می کنند بحث های دیگری است ولی در بحث کلامی، فرق می کند. مثلا کسی درباره ی خدا مشرکانه فکر می کند، واقعا مشرکانه، در اینصورت خطای اعتقادی اش به مراتب از خطای کسی که کار بد انجام می دهد بدتر است. عهدی به نام عهد الهی دین، عهد کلامی آدم مورد خدشه وارد شود، این چیزی نیست! ولی عقود فقهی مورد خدشه واقع شوند، خیلی چیزی است! این درست نیست. خدا با آدم عهد الهی بسته است.
لِمَ تقولون ما لا تفعلون
خیلی وقتها آدم با ولی عهد می بندد. این لِمَ تقولون ما لا تفعلون را یک موقعی من خدمت شما عرض کردم. اینگونه نیست که اگر کسی چیزی بگوید و پایش نایستد، کَبُرَ مقتا عند الله. نه اینگونه هم نیست. مثلا بگوید نماز شب بخوان و خودش هم نمی خواند، آن وقت این دچار خشم بزرگ الهی شود. در همین قرآن ببینید این آیه ی سوره ی صف را. باید سوره را نگاه بکنید تا این آیات برایتان معنا داشته باشد. سوره ی مبارکه ی صف صفحه ی ۵۵۱٫ این حکایت کسانی است که به رسول خدا وعهده هایی می دهند به عنوان حاکم اسلامی که تو برو و ما پشت سرت ایستاده ایم، مثل این کوفی هایی که نامه می نویسند به امام حسین که تو بیا، ما فلان می کنیم. شما فضای این سوره ی صف را ببینید چگونه است، اینجا معلوم می شود که این آیه چیست که یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ . اصلا سوره از همان ابتدا با یک قهر و غضبی آغاز می شود سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الحْکِیمُ . چرا چیزی می گویی و پایش نمی ایستیکَبرُ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ این خشم بزرگی است از جانب خدا که چیزی را بگویی و عمل نکنی إِنَّ اللَّهَ یحُبُّ الَّذِینَ یُقَتِلُونَ فىِ سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنْیَنٌ مَّرْصُوصٌ کاملا مشخص است که فضای سوره چیست؛ خدا کسانی را دوست دارد که در راهش می جنگند صف در صف مانند یک خانه ی سربی. از اهمّ بدعهدی ها همین بدعهدی است ولی ما گاهی عهد را در کوچکترین چیزها رعایت می کنیم ولی به اینجاها که می رسیم اهمیت نمی دهیم. البته یک پیامبری هم داریم به نام اسماعیل صادق الوعد. در روایات هست که او قرار می گذارد با یک نفر، و او می گوید تا من نیامدم تو نروی و این قبول می کند. یک سال سر قرارش می ماند و اون اصلا یادش رفته بوده است! می گوید چون من چنین عهدی با تو بسته بودم، ماندم منتظرت. این اسماعیل ذبیح الله نیست، حضرت اسماعیل دیگری است. در آیات سوره ی مریم صفحه ی ۳۰۸ که پیامبران را به ترتیب دارد نقل می کند،وَ اذْکُرْ فىِ الْکِتَابِ إِسمَْاعِیلَ إِنَّهُ کاَنَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ کاَنَ رَسُولًا نَّبِیًّا(۵۴) . البته انگار به ترتیب نیست، و نمی توان مطمئنا گفت. گاهی از همین ترتیب ها یک چیزهایی در می آید.
اسلام با کفر سازگار است ولی با استکبار نه
پس لبه ی اصلی أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ بحث کلامی را می گیرد گرچه عقود فقهی را هم در بر دارد. بر سر عهد ماندن و عهد نشکستن در تمام عرصه ها، دو دوست، زن و شوهر، میان کشورها و … همین گونه است. هرچه عهدی سنگین تر می شود، خطرات بدعهدی آن هم بالاتر می رود و این هم جزو قوانین اسلام است. در روایات هم آمده است که شما حتی با ممالک کفر هم بدعهدی نکنید. چون که عهد و عقد بخواهد مورد تعدّی قرار بگیرد، هیچ کجا سنگ روی سنگ بند نمی شود. حضرت علامه طباطبایی در ذیل همین آیه، کلامی در معنای عقد دارند که حتما مطالعه کنید چون آدم فکر می کند که ایشان آن را همین دیروز نوشته است. می گویند هر چه که امروزه بشریت می کِشَد سر بدعهدی مستکبران عالم است؛ کسانی که هر چه قرارداد می نویسند به خاطر علوّ خودشان باطل می کنند. تا کار می افتد دست خودشان و دارای برتری می شود، شروع می کند به بدعهدی و همین دارد جوامع را به فساد می کشاند. و نهایتا حرف ایشان این است که اسلام با کفر سازگار است ولی با استکبار نه. استکبار یعنی اینکه چون من بالاتر قرار گرفته ام، می توانم بزنم زیر همه چیز. وگرنه آدم با کفر و بی ایمانی می توان زندگی کرد ولی با آدم های بدعهد نمی توان زندگی کرد. مثلا همین اسرائیل، هر چه پروتکل و ماده واحده و قرارداد می برند او یک کار دیگر می کند. این همان چیزی است که در ابتدای سوره ی توبه هم بود، که اینها به راحتی قراردادها را یک طرفه لغو می کنند. در اوایل سوره ی توبه هم همین بحث شد که خدا به پیغمبر می گوید که شما بر عهد خودت باش و دیگر بقیه اش را واگذار کن، آنجا دیگر یک دست ذوالانتقامی وجود دارد که بزند پس کله ی آدم های بدعهد. تو عهد نشکن! در ابتدای سوره ی مبارکه ی توبه مرتب همین بحث بود. آیه ی ۴ صفحه ی ۱۸۷ را یک بار دیگر نگاه کنید. وقتی می گوید که به دلیل حمله هایی که مشرکین کرده اند، قرارداد باطل است می گوید: إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ غیر از کسانی که با شما عهد بستند ثمَُّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْا و چیزی از آن عهد را هم نشکستند و کم نگذاشتند وَ لَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدًا و بر علیه شما از کسی پشتیبانی نکرده اندفَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلىَ مُدَّتهِمْ عهد را با اینها نشکن. قسم را نشکن، اینها چیز بزرگی است. باز هم در آیه ۷ می گوید: کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ رَسُولِهِ چگونه این عهد بخواهد باقی بماند إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الحْرَامِ مگر آنهایی که در مسجدالحرام عهد کردند و روی عهدشان ماندندفَمَا اسْتَقَمُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لهَمْمادامی که آنها روی عهدشان پایبندند، شما هم پایبند باش إِنَّ اللَّهَ یحُبُّ الْمُتَّقِینَ این هم همان تقوای سیاسی است که عرض شد فضای این سوره سیاسی است و شاهد هم آیه ی ۸ است که می گوید اکثر مشرکین فاسقند، یعنی اقلیتشان فاسق نیستند و این فسق سیاسی است. یعنی مشرکینی داریم که به عهدشان پایبندند یعنی در زمینه ی سیاسی اجتماعی عادل اند. این غیر فسق اعتقادی است که نمی توان پشت سر چنین کسی نماز خواند و اگر این می بود که مشرک خودش پدر جد فاسق است! در آیه ی ۱۲ دوباره می گوید وَ إِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وقتی که قسم ها و پیمانهایشان را شکستند وَ طَعَنُواْ فىِ دِینِکُمْ و طعن در دین شما زدند، دیگر با این آدم نمی توان کنار آمد فَقَاتِلُواْ أَئمَّةَ الْکُفْرِ با این ائمه ی کفر باید پیکار کرد زیرا إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ أَیمان ندارند نه اینکه ایمان ندارند، خیلی ها ایمان ندارند ولی با آنها که نباید جنگید. تازه آن هم نه اینکه بجنگیم تا پدرشان را در آورده باشیم، بلکه لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ تا اینکه به سراغ عقودشان برگردند. در این سوره ی توبه که از همان ابتدا برائت دارد، بحث عهد و عقد را محکم مطرح می کند.
عدم توصیه به نذر
حتی در ماجرای حضرت یعقوب که می گوید همسرم را صد ضربه می زنم، آنگونه که آمده گویا سعایتی شده بوده است که همسرت خلافی کرده است و ایوب می گوید من او را می زنم. بعد نمی گویند حالا که معلوم شد نبوده، نزن بلکه می گویند قسمت را نشکن و گفتی می زنم، بزن!وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَ لَا تحَنَثْ (ص ۴۴) صد تا خوشه ی گندم بردار بزن ولی قسم را نشکن این اهمیت قسم را نشان می دهد. برای همین است که قسم خوردن و نذر کردن و اینها توصیه نشده است، با اینکه عبادت است ولی عبادتی است که توصیه نشده است. عبادت من باب اینکه قصد قربت لازم دارد وگرنه توصیه نشده است که کسی چیزی را که خدا واجب نکرده است، بر خودش واجب کند. حتی بر علیه اش توصیه شده است، عهد جدیدی با خدا نبندد و فعلا همین عهدهایی را که با خدا دارد انجام بدهد، خدا یک عالم عهد با آدم بسته است؛ عهد دین، ولایت، نبوت و … اگر یک کاری هم می خواهد بکند، انجام بدهد دیگر حتما نذر لازم نیست؛ مثلا من یک گوسفند می کشم یا اینکه این پول هیأت.
حَبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ
آنگاه در این فضاست که این آیه ۱۰۳ سوره آل عمران را می فهمیم که:
وَ اعْتَصِمُواْ بحِبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ شما باید یک اعتصام جمعی به حبل الله داشته باشید و متفرق هم نشوید. برای این اعتصام جمعی لازم است تشخیص داده شود که این حبل الله چیست؟ این مجموعه ای که باید به آن تمسک کنیم و پراکنده هم نشویم و یک حرکت جمعی انجام دهیم و با هم مسلمانی کنیم، چیست؟ ما باید با هم مسلمان باشیم نه اینکه تک تک مسلمان باشیم. همین آیه ۱۱۲ سوره ی آل عمران را نگاه بکنید، معلوم است که حبل الله دو بخش دارد و باید هم اینگونه باشد. ضرُبَتْ عَلَیهْمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلَّا بحِبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ یک حبل من الله دارد و یک حبل مردمی باید داشته باشد. یعنی این ریسمانی که باید بدان تمسک کرد باید از سوی خدا آویزان شده باشد و همچنین از سوی دیگر باید از جنس ریسمان مردمی باشد. این مجموعه ی مجموعه ی حبل الله است. یعنی مجموعه ی دین و معارف به اضافه ی حبل مردمی که بشود طرفش رفت. چون اگر آن وجود نداشته باشد، تمسک به چه چیزی می خواهیم بکنیم همه با هم؟ اگر بخواهیم دور آدم جمع نشویم دور چه چیزی است؟ دور معارف به تنهایی جمع شدن، اگر نظرات افراد درباره ی معارف متفاوت بود و احکام مختلف دادند آن وقت باید چه کار کنیم؟ پس تکیه بر این حبل من الناس است، یعنی ریسمانی است از جنس ریسمان مردمی و باید از طرف مردم هم حبلی وجود داشته باشد که به آن تمسک کنند. و مکرر در سوره ی مائده بحث هایی درباره ی ولایت هست. شما این را به عنوان نخ تسبیح نگه دارید و آن وقت کل سوره را مکرر بخوانید و ببینید چه معارفی در این سوره وجود دارد و آخرین پیام های خدا برای یک جامعه ی اسلامی چیست.
سوال: آیا به لحاظ محتوایی یا از نظر کاربرد ادبیاتی در قرآن، تفاوتی میان عهد و عقد وجود دارد؟
نه، من چندان فرقی را ندیدم. می گویند عقد و اخواتش یعنی میان عهد و عقد و قسم و اینها فرق چندانی نیست، البته باید تاملی هم بکنم ولی در مسائل فقهی فرقی نیست فقط صیغه هایش فرق می کند. چون اینها را باید با ذکر صیغه بخوانند.
نکته ی آخر هم این که برخی می گویند این سوره که با بحث فقهی شروع می شود به خاطر ترتیبش هست که بعد از سوره ی نساء است. نساء در انتها با مسائل فقهی پایان می یابد و چون چینش سوره ها توسط پیغمبر انجام شده است اقتضا دارد که مائده هم با بحث های فقهی شروع شود، این هم نکته ای است که یُمکِن.
فضای اذن در قرآن هم که می گوید این مال همین فضا است. چون راجب خیلی چیزها نمی گویند بروید اذن بگیرید، آنچیزی اذن لازم دارد که در فضای اجتماعی بخواهید حرکت اجتماعی انجام دهید. آن گاه باید اذن بگیرید و بدون اذن کاری را انجام ندهید. این بحث ها هم در سوره ی مبارکه ی مائده وجود دارد.
روایت هست از امام صادق (ع) که: سه چیز هست که خداوند متعال در آنها برای احدی رخصت نگذاشته است.
۱- برّ به والدین گرچه آنها فاجر باشند یا بَر باشند. ۲- وفای به عهد با بِرّ و فاجر و ۳- ادای امانت به بِرّ و فاجر.
اینها را هم دیگر به خدا واگذار کنید، مثلا اگر با کشوری عهد بستیم که فلان پول را به او بدهیم آن وقت دیگر زیرش زدن نداریم! مگر خِیارهای که در عهدها تعبیه شده است. خِیار اصطلاح فقهی است به معنی اختیار. مثلا خیار فسق و اینها در فقه وجود دارد. اگر معامله ضرری درش وجود داشته و یا تدلیسی صورت گرفته است، خیار تدلیس یا خیار غبن وجود دارد که معامله فسق شود. اگر خیاری در این عهود وجود نداشته باشد، باید بدان عمل شود. در بازار هم کسی که بدعهدی می کند زود طرد می شود. ولی کسی که به عهدش پایبند است مطابق این روایت است:
کسی که با مردم معامله می کند و ظلم نمی کند، حرف می زند و دروغ نمی گوید، وعهده می کند و خلف وعده نمی کند؛ مروّتش کامل شده است، عدالتش ظاهر است، اخوتش واجب است و غیبتش هم حرام است.
صلوات بفرستید.