مجموعه تفسیر سوره بقره از حاج آقا قاسمیان
در مجتمع فرهنگی امام رضا (ع)
پنجشنبه، 1 مهر 1395
121 دقیقه
همانطور که گفته شد هرکس بحث بنی اسرائیل و حضرت موسی (علیه السلام) را خوب کار کند، تقریبا بر سرنوشت امت اسلامی واقف میشود و از سنن الهی مربوط به مسئله حکومت پیغمبر و تبع آن بهرهمند خواهد شد. به همان دلیلی که گفته شد که قیام به سیف و تشکیل حکومت در مورد چند پیامبر داریم: حضرت داوود (علیه السلام)، حضرت ابراهیم (علیه السلام)، حضرت موسی (علیه السلام) که به حکومتداری هم میرسد و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله). بقیه پیامبران وظیفه ابلاغ و تبلیغ رسالت را داشتند، به عبارتی شبیه یک منبری بودند. به همین دلیل است که همراهی موسی (علیه السلام) با هارون در بحث تبلیغ و ابلاغ، دو نفره است. اما آنجایی که پای حکومت میشود، موسی (علیه السلام) در رأس قرار میگیرد و هارون تابع اوست. به دلایلی قرآن به بحث بنیاسرائیل مفصلا میپردازد. اولاهمین شباهتی که عرض شد. ثانیا: در روایت هم گفته شده که بنیاسرائیل سرشان را در هر سوراخی بکنند، شما (مسلمانان) هم میکنید. ثالثا: قاعده نیز این است که وقتی حکومتی از جنس حکومتهای اسلامی تشکیل میشود، یک سری سنن و قواعدی بر آن حاکم است که در بنیاسرائیل اتفاق افتاده، زمان حضرت رسول هم اتفاق افتاده و در زمان ما هم به همان مناسبتی که در بحث تشکیل حکومت داریم، اتفاق میافتد. در ضمن نزول مباحث حکومتی بنیاسرائیل که در ابتدای سوره بقره نازل شده، همزمان است با اوایل تشکیل حکومت توسط حضرت رسول.
در معنای اخذ و اتخاذ ، یک نوع انتخاب گنجانده شده است. شکایت حضرت رسول هم این بوده که قوم من قرآن را مهجور انتخاب کردند و گرفتند. (30فرقان)وَقَالَ ﭐلرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي ﭐتَّخَذُواْ هَـٰذَا ﭐلْقُرْءَانَ مَهْجُوراً . در روایات هم هست که (اَقاموا حُروفه و حَرّفوا حُدوده)، حروفش را اقامه کردند، قرآن را میخوانند و قرآن در خانه هر مسلمانی هست؛ اما حدودش را تحریف کردند. این که این قرآن کجا پیاده میِشود و مربوط به چی هست، اینها از بین میرود. گاهی کسی قرآن را اصلا رها میکند و آن را نمیخواند، این در معنای مهجور کردن قرآن نمیگنجد؛ اما گاهی قرآن را انتخاب کردیم که اینطوری باشد یعنی ظاهرش دستمان باشد و ارتباط با قرآن داشته باشیم، منتها مهجور باشد یعنی با معارفش تماس نداشته باشیم و معارفش هم مبنای نظام سازی، مبنای علوم اجتماعی، مبنای علوم اقتصادی و ... نباشد؛ اصلا قرآن را اینطور میخواهیم که مبنای چیزی نباشد. در حوزهها هم همینطور است. این شکایت پیغمبر است. این اتخاذ یعنی اینکه شما این مدل را انتخاب کردید نه اینکه ناگهان مستضعف شدید و وارد جریانی شدید و یکدفعه گوسالهپرست شدید. اینطور نبود. البته زمینههایش را داشتند. زمینه هایش همان است که وقتی از رود نیل گذشتند به موسی(علیه السلام) گفتند (138اعراف)... ﭐجْعَل لَّنَا إِلَـهاً کَمَا لَهُمْ ءَالِهَةٌ[^2]، و از این زمینه سامری استفاده میکند و فضایی را ایجاد میکند که اینها گوساله پرست میشوند.
[حدود دقیقه20] خدا کارهایی میکند که در آن امتحانات سخت باشد. مواعدة خدا با موسی(علیه السلام) از ابتدا چهل روزه بوده منتها به مردم سیروز گفته شده است. معلوم هم هست که به مردم این مواعده گفته شده بود. یعنی مردم میدانستند که مواعده سی روزه است، چهل روز بودنش را نمیدانستند. از این بحث، امتحان خارج میشود. این که امیر المؤمنین میفرماید که خدا امتحان میکند به چیزهایی که مردم اصلش را نمیدانند، به حج امتحان میکند و ...، به این خاطر است که اصلا کار خدا امتحان گرفتن است (30مؤمنون) ...وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِينَ، این امتحان گرفتنهای عجیب و غریب هم کراراً اتفاق میافتد. در مورد ابتلاء حکومت میفرماید: (14یونس) ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلَائِفَ فِي ﭐلْأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ کَيْفَ تَعْمَلُونَ، حکومت را به دست شما میدهم تا ببینم حالا شما چه میکنید. از طرفی میفرماید که روزهای شنبه ماهی نگیرید، (فتوای به حرمت) از این طرف در روزهای شنبه ماهی ها میآمدند روی آب و در روزهای دیگر نبودند (163اعراف) ...يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ... (ماهيهايشان روز شنبه دسته دسته سوي ايشان ميآمدند ، و روزي که شنبه نبود، نميآمدند). کسی که وارد جریان خدا شد، با امتحانات مکرر مواجه میشود. تا شما عزمی میکنید که گناه نکنید، اتفاقا شرایط گناه بیشتر پیش میآید. بازی یعنی اینکه توپ را بیندازی وسط و از اینطرف و آنطرف تکل بخوری، تلاش کنی، نه اینکه همهی شرایط خوب باشد که بتوانی گل بزنی. اصلا در این شرایط رشد نمیکنی. در شرایط سخت هست که رشد میکنی.
اینجا اصل و رهبر موسی(علیه السلام) است و هارون شیعه و پیرو. موسی(علیه السلام) به مواعده میرود تا تورات و قواعد را بگیرد.[^3]
علاوه بر آن، از بیان آیه معلوم است که در زمان غیبت موسی(علیه السلام) و خلیفهگری هارون مفسدینی هستند در لباس مصلحین که روی هارون فشار میآورند. [^4]آیه 143اعراف، مثل یک جمله معترضهای است که جریان میقات موسی(علیه السلام) را نقل میکند :
این تقاضا قطعا تقاضای رؤیت بصری نبوده است. اصلا شأن موسی(علیه السلام) این نبود. تناسب حکم و موضوع این را نتیجه میدهد. همانطور که وقتی ابراهیم(علیه السلام) میفرماید (260بقره) ...لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي... این درخواست اطمینان قلب با اطمینان قلب کس دیگری فرق دارد. نمیخواهد کیفیت احیاء را ببیند و بداند که مثلا واقعا معادی هست یا نه، این اصلا در شأن ابراهیم(علیه السلام) نیست، میگوید خدایا! تو چطور اموات را زنده میکنی(260بقره) ...کَيْفَ تُحْىِ ﭐلْمَوْتَىٰ...، یعنی من هم برای اطمینان قلب میخواهم مرده زنده کنم مثل تو، یعنی من بشوم مظهر اسم محیی و خالق. به همین دلیل هست که در ادامه خطاب به ابراهیم(علیه السلام) میفرماید: ...ثُمَّ ﭐدْعُهُنَّ يَأْتِينَکَ سَعْياً... تو بخوان، تو بشو محیی.[^6] کما اینکه خطاب خداوند به عیسی(علیه السلام) اینطور است (110مائده) ... وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ ﭐلطِّينِ کَهَيْئَةِ ﭐلطَّيْرِ بِإِذْنِي... تو خلق کردی و خالقی منتها به اذن من. تناسب حکم و موضوع را باید حفظ کرد. گاهی چیزهایی نسبت میدهیم به نبی خدا که اصلا خارج از شأن و مقام اوست. در اینجا هم موسی(علیه السلام) تقاضای رؤیت بصری را ندارد، بلکه مقصود یک نوع شهود قلبی در یک سطح خاص هست.
غیر از شهودهای بصری، نوعی از شهودهای دیگر هم هست که شهودهای قلبی است. کاملا هم دیدن است. در قرآن هم به اسم دیدن میآورد. فهمیدن یا دانستن هم نیست. در شهود، سطح شهود فرق دارد، هرکس به فراخور حال خودش و اندازه ظرفیت خودش شهود میکند.
موسی(علیه السلام)سطحی از شهود را میخواسته که آن سطح از شهود لایق به حال پیغمبر و امیرالمؤمنین است. این سطح را گفتهاند هرگز نمیبینی. سطح شهود امیرالمؤمنین در کلامشان اینطور است که من اصلا خدایی را که نمیبینم، نمیپرستم.
در جواب موسی(علیه السلام) میگویند حد بشناس! و او بعد توبه میکند. معلوم است که این حد رؤیت، حدی نبود که موسی(علیه السلام) باید میخواست.
در معنای اخذ و اتخاذ ، یک نوع انتخاب گنجانده شده است. شکایت حضرت رسول هم این بوده که قوم من قرآن را مهجور انتخاب کردند و گرفتند. (30فرقان)وَقَالَ ﭐلرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي ﭐتَّخَذُواْ هَـٰذَا ﭐلْقُرْءَانَ مَهْجُوراً . در روایات هم هست که (اَقاموا حُروفه و حَرّفوا حُدوده)، حروفش را اقامه کردند، قرآن را میخوانند و قرآن در خانه هر مسلمانی هست؛ اما حدودش را تحریف کردند. این که این قرآن کجا پیاده میِشود و مربوط به چی هست، اینها از بین میرود. گاهی کسی قرآن را اصلا رها میکند و آن را نمیخواند، این در معنای مهجور کردن قرآن نمیگنجد؛ اما گاهی قرآن را انتخاب کردیم که اینطوری باشد یعنی ظاهرش دستمان باشد و ارتباط با قرآن داشته باشیم، منتها مهجور باشد یعنی با معارفش تماس نداشته باشیم و معارفش هم مبنای نظام سازی، مبنای علوم اجتماعی، مبنای علوم اقتصادی و ... نباشد؛ اصلا قرآن را اینطور میخواهیم که مبنای چیزی نباشد. در حوزهها هم همینطور است. این شکایت پیغمبر است.
یک عالمی هست که عالم خلق است و همین عالم مخلوقات است. یک عالم دیگری هست که عالم ورای اینهاست. (21حجر) وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ... صورتی در زیر دارد هرچه که بالاست. هرچیزی که اینجاست به صورت ستونی رفته است بالا. یعنی از ستونهای آنجا، آمده است پایین؛ یعنی تجلی کرده است، تنزل کرده است. حتی خدا میفرماید ما گاو را نازل کردیم. اینکه میفرماید ما گاو و آهن، چارپایان و... نازل کردیم، به این معنی نیست که آن را پایین فرستادیم؛ بلکه به این معنی است که اینها از عوالم بالایی کشیده شده آمده در هر مرحله ای شکلی به خودش گرفته و حالا در این عالم اینطوری است. اینکه در روایات داریم قرآن در روز قیامت، به صورت انسانی راه میرود. این یعنی اولا قرآن بخواهد به خزینه خودش دربیاد میشود انسان، دوما در مستقیمترین حالتش هم تبدیل میشود. اینکه میگویند انسان کامل قرآن ناطق است، اینها عبارتهای درهمتنیدهای است.
صورت بالایِ بالا را ملکوت مینامند و امر. (يس82) إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ. امر خدا اینطور است که وقتي چيزي را اراده کند فقط همين است که بدو بگويد : باش پس وجود يابد. وگرنه بقیه چیزها در عالم خلق کُنْ فَيَکُونُ نیست. مثلاً نسل دهم منِ نوعی همین الان نمیتواند بوجود بیاید و کُنْ فَيَکُونُ نیست. این خاصیت این عالم است. خاصیت عالم امر اینطور است که کُنْ فَيَکُونُ میشود. (يس83) فَسُبْحَانَ ﭐلَّذِي بِيَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ : نشان میدهد که هرچیزی ملکوت دارد. که آن امر شیء است. کسی که ملکوت چیزی را بگیرد، سرستون را گرفته است، تمام این پایین تابع آن ملکوت شیء است. آن وقت (75انعام) وَکَذَ ٰلِکَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَکُوتَ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضِ: ما یک نوع شهودی به ابراهیم(علیه السلام) دادیم در سطح ملکوت آسمانها و زمین. ابراهیم(علیه السلام) توانست تا این مرتبه شهود کند. ... وَلِيَکُونَ مِنَ ﭐلْمُوقِنِينَ: و برای اینکه از موقنین باشد. با این ایقان و یقین، شخص نه تنها میداند و قبول دارد،بلکه میبیند نه با چشم سر، بلکه با قلب.
[^7].
لَن تَرَانِي به این معنی نیست که من اصلا دیدنی نیستم. درست است که «لن» در معنای نفی ابد است. منتها نفی ابدهایی هست در قرآن که غایت دارد. مثال: (طه91) قَالُواْ لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاکِفِينَ حَتَّىٰ يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى.[^8] گاهی لن صرفا تأکید در نفی است. دراینجا یعنی صرفا الان و در این موقعیت تو نمیبینی مرا، ، نه اینکه من دیدنی نیستم و یا در آخرت هم مرا نمیبینی. در ادامه میفرماید: وَلَـکِنِ ﭐنظُرْ إِلَى ﭐلْجَبَلِ فَإِنِ ﭐسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي: اگر جبل توانست روی تجلی من خودش را حفظ کند، مرا میبینی. بعد هم که کوه نتوانست تحمل کند پس این دلیلی هست که مرا نمیبینی. ولی در سوره مبارک حشر میفرماید(21حشر) لَوْ أَنزَلْنَا هَـذَا ﭐلْقُرْءَانَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُّتَصَدِّعاً مِّنْ خَشْيَةِ ﭐللَّهِ ، اگر این قرآنی را که به تو پیغمبر دادیم به کوه میدادیم، کوه میپاشید. کوه تحمل نمیکند؛ اما پیغمبر تحمل کرد قرآن را و قرآن بر قلب او نازل شد. این یک سطح دیگر از شهود را میخواهد که موسی(علیه السلام) نداشت. هرکس به اندازه کانال وجودی خودش، درک و فهم پیدا میکند. یک موقع خدا به موسی(علیه السلام) میفرماید (14طه)... لَا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنَاْ فَـﭑعْبُدْنِي...، این در یک سطحی است. یک موقع به پیامبر میفرماید (19محمد)... فَـﭑعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا ﭐللَّهُ ...، این خطاب به پیامبر در یک سطح دیگری است.
فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ موسَىٰ صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَيْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ: و همينکه پروردگارش بر آن کوه جلوه کرد آن را متلاشي نمود و موسي بيهوش بيفتاد و چون به خود آمد گفت : منزهي تو ، سوي تو باز ميگردم و من اولين مؤمن هستم.
اولین مؤمن هستم به اینکه این سطح از رؤیت را من نمیتوانم داشته باشم. و اولین مؤمن هستم به پیغمبر و آل پیغمبر. میگویند پیامبر به کُنه عقلش با احدی صحبت نمیکرد. آل پیغمبر هم به دلیل انفسنا، جدا میشوند و جزو خود پیغمبر هستند. به دلیل انفسنا، آن مرتبه از شهودی که پیغمبر دارد، علی(علیه السلام) هم دارد. پس وَأَنَاْ أَوَّلُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ به اینکه این سطح از شهود را من موسی نمیتوانم داشته باشم، أ وَأَنَاْ َوَّلُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ به پیغمبر و آل او که این سطح از شعور را دارند و بالاترند.حالا بیایید تا آیه 148 اعراف
در مورد گوساله پرستی یک بعد تاریخی وجود دارد که اصلا چطور این اتفاق افتاد و ... . اما بحث مهمتر این است که گوسالهپرستی در مقابل چه امری اقامه شد؟ در چه فضایی اقامه شد؟ اگر این سوال پاسخ داده شود، معلوم میشود که گوساله این زمان چیست و سامریهایی که این کار را میکنند در این زمان، چه کسانی هستند و توبه این جریانها چیست. چندین آیه هست که قرآن اینها را به هم کد کرده که در واقع اینها مثانی (ثنو و منعطف به هم) محسوب میشوند.
جریان گوسالهپرستی در مقابل ولایت و ولی الله علم شده است. توجه شود با اینکه اصل و ستون دین بحث ولایت هست، اما راه اهل بیت برای دفاع از آن سب و توهین نیست. شاید روش علما بوده، اما روش اهلبیت، این نبوده است.[^9]
وَﭐتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَىٰ مِن بَعْدِهِ : دقت کنید که اینها خودشان انتخاب کردند. مِنْ حُلِيِّهِمْ: سامری گوساله را از زیورآلات و اموال اینها ساخت. عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ: بعضی به این معنی گرفتهاند که یک مجسمهای بوده که سوراخی داشته که از آن بانگ گاو درمیآمده. گویا یک کار مهندسی بوده است.
سامری گوساله را از اموال اینها میسازد. اگر بخواهند گوساله بسازند، چیزی نمیسازند که مشارکت مدنی در آن نباشد، چیزی نمیسازند که علاقهمندی به آن نباشد. چرا اینقدر حب یک گوساله اتفاق افتاد؟ مگر چی بود که میفرماید:(93بقره)... وَأُشْرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ ﭐلْعِجْلَ... (و علاقه بگوساله در دلهاشان جايگير شد)؟
کار سامری کار زیبایی است. کاری که او می کند این است که حب مردم را درگیر میکند. از آنچه که مورد علاقه و جذابیت خود مردم هست استفاده میکند. چیزی درست میکند که در آن مشارکت مدنی مردم هست. اتفاق نامیمونی میافتد از مشارکت مدنی بنیاسرائیل. برای اینکه نشانههای حیات هم داشته باشد (96طه)... قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ ﭐلرَّسُولِ... هم در آن بهکار میبرد.[^10] یعنی از مواردی که کلا موجب احیا میشود،استفاده میکند.
این فقره از آیه(97طه)... ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي ﭐلْيَمِّ نَسْفاً.[^11] (یعنی پودر و خاکسترش میکنیم )نشان میدهد که طلا به شکل فیزیکی نبوده، چون طلا ذوب میشود. این اتفاق، اتفاق خیلی مهندسی شدهای نبود. سامری تولید گوسالهای میکند که قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ ﭐلرَّسُولِ را هم گرفته است.
مهم این است که سامری و گوساله امروز را پیدا کنید. و در مقابل ولی الله علم کردن گوساله را دریابید. سامریها خودشان در صحنه نیستند. آنها گوسالهای را در مقابل ولیالله میفرستند به میدان. سامریها صحنه گردانهای گوساله ها هستند. دعوت میکنند به گوساله نه به خودشان. منتها زمام گوساله در دست خودشان است. اینها مهم است.
گوساله پرستی جریان نفاق است در جامعه. در این جریان نفاق عدهای بانگی جدید بلند کردند که در آن أَثَرِ ﭐلرَّسُولِ هم هست (و به خاطر همین أَثَرِ ﭐلرَّسُولِ آن بانگ را دارد). سامری هم در پشت صحنه آن را به عنوان اله جدید معرفی میکرده و میگفته (88طه)... هَـٰذَا إِلَـٰهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَىٰ... یعنی خود پیغمبر هم در این مبنا عمل میکند (الهُ موسی) و این هم جزو مبانی موسی است. یک چیزی که قابل پذیرش هم بوده است. بنیاسرائیل که میدانستند موسی(علیه السلام) به میقات رفته است اما این گوساله اینقدر قدرت داشته که به عنوان مبانی خود موسی مطرح شود.
بعد بنی اسرائیل پشیمان میشوند (اعراف149)-وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ﭐلْخَاسِرِينَ(و چون پشيمان شدند و بدانستند که گمراه شدهاند گفتند اگر پروردگارمان به ما رحم نياورد و ما را نيامرزد از زيانکاران خواهيم بود.) اما توبه اتخاذ گوساله در مقابل ولیالله این است که همدیگر را بکشند که توبه عجیب و غریبی است (آیات سوره بقره)
(اعراف150) وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَى ﭐلْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ﭐبْنَ أُمَّ إِنَّ ﭐلْقَوْمَ ﭐسْتَضْعَفُونِي وَکَادُواْ يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ ﭐلْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ ﭐلْقَوْمِ ﭐلظَّالِمِينَ: و چون موسي خشمناک و اندوهگين به سوي قوم بازگشت ، گفت : پس از من چه بد نيابت کرديد چرا از فرمان پروردگارتان پيشتر رفتيد، و لوحها را بينداخت، و سر برادر خويش گرفته بخود ميکشيد که گفت : پسر مادرم اين گروه زبونم داشتند و نزديک بود مرا بکشند شادماني دشمنان بر من نپسند و مرا با گروه ستمکاران همسنگ مگير.
(اعراف151) قَالَ رَبِّ ﭐغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِکَ وَأَنتَ أَرْحَمُ ﭐلرَّاحِمِينَ: گفت : پروردگارا من و برادرم را بيامرز و ما را به رحمت خويش در آر که تو از همه رحيمان رحيمتري.
(اعراف152) إِنَّ ﭐلَّذِينَ ﭐتَّخَذُواْ ﭐلْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي ﭐلْحَياةِ ﭐلدُّنْيَا وَکَذَ ٰلِکَ نَجْزِي ﭐلْمُفْتَرِينَ: کساني که گوساله پرستيدند بزودي خشم پروردگارشان با ذلتي در زندگي اين دنيا به آنها ميرسد ، و دروغسازان را چنين سزا ميدهيم. (این آیه در وصف کسانی است که حتی توبه هم کرده اند. ولی به لجاظ زندگی دنیا در یک ذلتی به سر خواهند برد.)
(اعراف153)وَﭐلَّذِينَ عَمِلُواْ ﭐلسَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِهَا وَءَامَنُواْ إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيم: ٌو کساني که کارهاي بد کرده و پس از آن توبه آورده و مؤمن شدهاند پروردگار تو از پي آن آمرزگار و رحيم است.
(اعراف154) وَلَمَّا سَکَتَ عَن مُّوسَى ﭐلْغَضَبُ أَخَذَ ﭐلْأَلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ: و همينکه خشم موسي آرام گرفت لوحها را بر گرفت که مکتوب آن براي کساني که از پروردگار خويش ميترسند هدايت و رحمتي بود.
هارون در اینجا کار اشتباهی نکرد. اینجا یک غضب غیر منطقی و نبایستی از طرف موسی(علیه السلام) اتفاق میافتد. البته این غضب را در رتبه حساب کنید. نظر علامه هم همین است. حضرت موسی(علیه السلام) حضرت ببُری است. درکنارش یک حضرت بدوز هم باید باشد که آن هارون است. در روایات هم، حضرت هارون، حضرت رحمت است. کنار پیغمبرِ بِدوز، یک امیرالمؤمنین ببر هم لازم است. این دوگانهای این طوری مهم است. در عالم سیاست هم پلیس خوب و پلیس بد مطرح است. برای حکومتداری این دو لازم است. حالت حضرت موسی(علیه السلام) یک نوع قهر و غلبه است.
هارون این را میگوید که این وحدت ملی مهم است و این را من باید نگه میداشتم. این را دقت کنید! ممکن است گوساله برجام باشد. ممکن است وحدت ملی را حول این بتوانند نگه دارند. [^12] اهمیت وحدت ملی چنان است که حضرت امیر به قضاتشان دستور میدهند که اگر عدالت شما باعث شد امنیت جامعه بههم بریزد، این کار را نکنید. وحدت را بههم بریزد، این کار را (اجرای عدالت را)نکنید.[^13]
جلسه بعد توضیح خواهیم داد که این جریان گوساله، جریان نفاق است و در مقابل ولی الله عمل میکند. شناخت گوسالة الان، سامری الان، مهم است. اینهاست که قرآن را زنده نگه میدارد وگرنه قرآن در نقطه تاریخی خودش میمیرد. بدون توجه به این نکات، جریان گوسالة سامری، تنها یک جریان جالب است و همین.[^14]
سامری به دلیل اینکه آدم موجهی بود، موسی (علیه السلام) او را رها کرد. با نوع برخوردی که موسی کرد سامری منزوی شد. اما گوساله را با آتش کشید.[^1]: . و چون با موسي چهل شب وعده کرديم ، و پس از او گوساله پرستيديد و ستمکار بوديد.[^2]: . ...براي ما نيز خدايي بساز ، چنانکه ايشان خداياني دارند...[^3]: . تورات را با تمام ویژگیهایش وقتی میخواهند به موسی(علیه السلام) بدهند، با اربعینگیری میدهند. از آنطرف در مورد حضرت داوود(علیه السلام) هست که (251بقره)... وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَءَاتَاهُ ﭐللَّهُ ﭐلْمُلْکَ وَﭐلْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ... داوود جالوت را کشت بعد خدا به او سروری و حکمت و علم داد. از چنین راهی میدهد. این نیست که ما فکر کنیم برای عالم شدن باید دائم در حال مطالعه و این تیپ کارها بود. ما علمِ آن سویی میخواهیم که بدانیم خدا چه میخواهد وگرنه که دنیا در علمِ این سویی و تجربه و این ضرب و تقسیم ها و .... از ما خیلی جلوتر هست. ما جنس دیگری از علم را میخواهیم؛ این علم گاهی در یک کار اجتماعی به دست میآید که باید برود جنگ، یا برود به میقات و اربعینگیری.[^4]: .به این فقره از آیه به صورت مفصلتری در جلسه قبل پرداخته شده است.[^5]: که در جلسه قبل ، با توجه به آیات سوره شوری، راجع به سه نوع تکلم خدا بحثی طرح شد.[^6]: . (بقره260)- وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي کَيْفَ تُحْىِ ﭐلْمَوْتَىٰ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَىٰ وَلَـٰکِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ ﭐلطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْکَ ثُمَّ ﭐجْعَلْ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ﭐدْعُهُنَّ يَأْتِينَکَ سَعْياً وَﭐعْلَمْ أَنَّ ﭐللَّهَ عَزِيزٌ حَکِيمٌ و بياد آور آن زمان را که ابراهيم گفت : پروردگارا نشانم بده که چگونه مردگان را زنده ميکني ؟ فرمود مگر ايمان نداري ؟ عرض کرد ، چرا ! ولي ميخواهم قلبم آرامش يابد ، فرمود : پس چهار مرغ بگير و قطعه قطعه کن و هر قسمتي از آن را بر سر کوهي بگذار آنگاه يک يک آنها را صدا بزن ، خواهي ديد که با شتاب نزد تو ميآيند و بدان که خدا مقتدري شکست ناپذير و محکم کار است . [^7]: . اهمیت و اثر تمایلات قلبی اعضا و جوارح انسان گماشتههای قلب هستند. قلب که به سمتی برود، اعضا و جوارح، حتی مغز هم به همان سمت خواهد رفت. اگر قلب به کاری تمایل داشته باشد، تمام برهانها و دلایل آن کار را میآورد. اصل کارهای ما، به خاطر تمایل قلب است. حتی از آیات و روایات هم میتوان استدلال به کارهای متفاوت کرد. به خاطر همین است که روایت داریم که یکی از چیزهایی که از آن میترسم، جدال منافق با قرآن است. منافق طوری با قرآن برخورد میکند که نفاق از آن بیرون میآید. نه اینکه قرآن موم بیحساب و کتاب است، اما من میتوانم برخورد بیحساب و کتاب با قرآن داشته باشم. لذا شهود دل، خیلی مهم است و به جد باید دنبال گناه نکردن بود. دعای آقای حسنزاده آملی هم زیباست که میگویند الهی مبدأ میل ما عوض کن. چون اگر مبدأ میل عوض شود، همه چیز انسان عوض میشود. تمام این نهلههای فکری و گناههایی که در طول تاریخ بینظیر بوده ولی الان امضای کلی دکتر و مهندس و پروفسور پای آن هست، به خاطر این هست که قلم دست دل است. دلش این را میخواهد، عقلش هم شروع میکند به چیدن استدلال. (112انعام)... يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ ﭐلْقَوْلِ... شیطان قول مزخرف و طلااندود شده ای را تحویل میدهد به طرف. لذا این مزخرفات درست میشود. قلم دست شیطان است. روایت است که شیطان تخم میگذارد در سینه شخص و در دامن اینها جوجه هایش را درمیآورد. شیطان حرف میزند با زبان این شخص، شیطان میبیند با چشم او. وقتی که شیطان شروع میکند به جوجهکشی در دامن کسی، یعنی او را به لحاظ قلبی آلوده میکند، به لحاظ دامن هم پاکدامنی را از او میگیرد و به لحاظ گناه او را آلوده میکند. این مسیر قلب، شهود قلب، رین قلب، عمل شیطان با قلب، ایمان با قلب، اینها به خاطر اهمیت این بحث است. لذا باید توقعمان را ببریم بالا. این مسیر باید برای مؤمن باز شود و باید به شهود قلبی برسد. باید به جایی برسد که وقتی میگویند خدا، تا یک حدی و با یک مناسبتی خدا را شهود کرده است. (64نساء)... لَوَجَدُواْ ﭐللَّهَ... باید خدا را وجدان کرد. دقت داشته باشید که ائمه این برهانها را برای منکرین میآوردند. [^8]: . گفتند : ما همچنان او را عبادت ميکنيم تا موسي به نزد ما برگردد.[^9]: . اهمیت ولایت: توحید را عملیاتی کنید میشود ولایت، ولایت را نظری کنید میشود توحید. ولایت معادل رسالت است که (67مائده)... وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ... اگر این را نرسانی اصلا رسالت یعنی هیچ؛ رسالت جز این نیست. در بحث اجتماعی این ضابطه وجود دارد که باید امامی وجود داشته باشد و اجتماع حول آن امام شکل بگیرد. این امام، یا منشأ آسمانی دارد یا منشأ زمینی؛ اما در هر صورت امام است. (6مائده) ...فَلَمْ تَجِدُواْ مَاءً فَتَيَمَّمُواْ صَعِيداً طَيِّباً... (که در آیات ولایت آمده) اگر آب نبود، شما با خاک پاک تیمم کنید. یک وقت یکی منشأش آسمانی است و آب است و از آن بالا میآید. به خاطر همین هم از امام زمان(عج)، تعبیر به آب شده است. اگر نبود، بالاخره نمیشود که نماز نخواند، باید بیاییم دنبال منشأ زمینی. یک صَعِيداً طَيِّباً پیدا میکنیم و تأمم و تیمم به او میکنیم. (تأمم و تیمم به یک معناست: امام و مقصود قراردادن). به فرموده حضرت آقا نمیشود از نظر مقام و رتبه، امام خمینی(ره) را با امام علی(علیه السلام) مقایسه کرد؛ همانطور که نمیشود مقایسه کرد شعاع نوری در ته چاهی را با خورشید تابان. اما به هرحال نمیشود که نماز نخواند. مثلا به جای آنکه به آن شعاع ته چاه تأمم و اتخاذ امام کنیم، به لجنی تأمم کنیم. بالاخره امت امام لازم دارد.(71اسراء) يَوْمَ نَدْعُواْ کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ...( روزي را که هر قومي را با امامشان میخوانیم...)، نشان میدهد که هرکس امامی دارد. [^10]: . (طه96)-قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ ﭐلرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَ ٰلِکَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي گفت : چيزي را که آنها نديدند بديدم و از جاي پاي فرشته مرسل کفي بر گرفتم و آن را در قالب گوساله انداختم که ضميرم براي من چنين جلوهگر ساخت. [^11]: . قَالَ فَـﭑذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِي ﭐلْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَّنْ تُخْلَفَهُ وَﭐنظُرْ إِلَىٰ إِلَـٰهِکَ ﭐلَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاکِفاً لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي ﭐلْيَمِّ نَسْفاً ﴿97﴾(طه97)-گفت : برو که نصيب تو در زندگي اين است که ( هر کس به تو نزديک شود ) مرتب بگويي با من تماس نگير ، و موعدي داري که هرگز از آن تخلف نکنند ، خدايت را که پيوسته به خدمتش کمر بسته بودي بنگر که آن را بسوزانيم و به دريا بريزيم و پراکندهاش کنيم پراکندگي کامل.[^12]: . اینکه ولی چه کار میکند و اگر دیگری بود چه میکرد،این مهم نیست. مهم تبعیت است. گاهی میشود یقین کرد که اگر امام(ره) بود کار دیگری میکرد. جواب من به پیامک هایی که در فتنه 88 به این مضمون میآمدکه اگر امام بود چه میکرد، این بود: حیرت سهم کسانی است که امامشان مرده. چه کار داریم که اگر امام بود چه میکرد. مثل این است که در زمان امام رضا(علیه السلام) فکر کنیم که اگر حضرت رسول بود چه میکرد، خب ببینیم امام رضا چه کار میکند دیگر. اگر این جریان ولایت به عنوان یک جریان ضابطهمند زنده وجود دارد به خاطر همین چیزهاست. وگرنه میگفتند این قانون، این پیغمبر و این هم تاریخ پیغمبر، بروید عمل کنید دیگر. اینطوری نیست. ما امام حی و زنده لازم داریم و امام حی در اختیار. [^13]: .گاهی راجع به امیرالمؤمنین چیزهایی میگوییم که درست نیست. مثلا علی(علیه السلام) به عثمان بن حنیف نامه مینویسد، توبیخ جدیاش میکند، اما او را عوض نمیکند. به کمیل هم همینطور. این نامهها هم بعداً پخش شده است. اینها نامههای شخصی و خصوصی بوده است. در زمان خلفا، سر بحث وضو گرفتن، سر بحث مس علی الخفین، سر کوچکترین مباحثی، حضرت امیر(علیه السلام) موضع سخت میگرفتند. منتها وقتی حکومت را در دست میگیرد، سر بحث جماعت نخواندن نافله، حضرت میبیند که لشگرش از هم میپاشد میفرماید، نوافل را همان جماعت بخوانید. بالاخره حکومت میخواهد انجام شود یا نه؟ عدالت سرجای خودش اما اولویتها و اهم و مهم دین کجاست که باید جاهایی کوتاه آمد. اینها هم باید مشخص شود. ما متأسفانه ضعف اجتهاد داریم در این زمینه ها. یعنی ما مجتهد تاریخ نداریم که بررسی کند که اهم مهم دین کجاست که باید در مقاطعی کوتاه بیاید حتی نسبت به گوساله پرستی.[^14]: . اینها بحث های بسیار مهمی است در بحث فقه الاداره که کار نکردیم. اینکه اهم و مهم حکومت کجاست و سبک اداره حکومت توسط حضرت امیر چطور بوده است. این سبکی که ما از ائمه تصور میکنیم و دوست داریم که اینطور باشند، حقیقت ندارد. در جریان امام حسن(علیه السلام)، خطاب السلام علیک یا مذل المؤمنین را نزدیکترین یاران (مثل حجر بن عدی) به حضرت میگفتند. دوست داشتند که حضرت بجنگد. بعضی ها در قبول ولایتعهدی توسط امام رضا(علیه السلام)، به ایشان شک کردند. اجتهاد در تاریخ و سیره خیلی مهم است. اما متأسفانه اگر بگویم این اجتهاد را نداریم، هیچ سخنی به گزافه نگفتم. فقه الاداره، فقه العداله اینها مهم است. اینکه عدالت اجتماعی چیست از نظر اجتهادی و... .