مجموعه حکومت ولایی از حاج آقا قاسمیان
دوشنبه، 30 فروردین 1389
91 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه قبل گفتیم که بحث ولایت از این به بعد دو بخش می شود. یک بخشی هست که می رود در بحث های کلامی و یک بخشی هست که می یاد در بحث متداول بحث ولایت. این جلسه اگر فرصت بشه مردم و نقش مردم در حکومت های الهی رو شروع می کنیم.
الالهیات جعفر السبحانی
اون دلیل عقلی که بحث های کلامی رو بر پایه اون می خوایم ارائه بدیم، ورودی است برای کلا فایل کلاممون. یعنی اون چیزی که تحت عنوان کلام و عقاید انشاالله از امروز شروع می شه. همه بحثشم حالا بنده ارائه نمی دم. از ابتدا هم قرار بود از بخش وحی شروع بشه و نه از بخش توحید که من به شما می گم که با چه توجیهی از این بخش می خواد شروع بشه. کسانی که فایل ها رو دارند دسته بندی می کنند این فایل هم باید بره تو بخش ولایت و هم باید بره تو بخش کلام. مثلا شما نگاه بکنید این کتاب ولایت فقیه آقای منتظری که به عنوان یک کتاب خیلی خوب هست، ایشون فقط یکی دو صفحهبه این بحث پرداختند. این بحثی است که باید خیلی مفصل واردش شد. در حوزهکلام کلا ۲ تا منبع وجود داره.یکی بدایه المعارف الالهیه آقای خرازی که دو جلد خیلی باریک هست. قبل ها شرح تجوید بود و از این چیزها. منبع دیگر کتاب الهیات آقای سبحانیه که چهار جلدی است. این کتاب یکی از منابع خوبی است که نوشته شده و می شه به عنوان یک منبع حوزوی ازش یاد کرد. ما برای این که یک منبع دستمون باشه که از رو اون مطلب رو به صورت عربی دنبال کنیم از این کتاب استفاده می کنیم. این رو اومدن یک جلدی کردند تحت عنوان محاضرات فی الهیات. اون کتاب از قضا خیلی کتاب بدیه. یعنی تلخیصیه که خوب از آب در نیومده. منبع دیگری هم به عنوانکارهای جانبی بگم. یکی کتاب آقای مطهری است، البته خیلی قوی نیست. نه به خاطر این که آقای مطهری قوی نیست، بلکه قرار بوده توی یک جمع دانشجویی گفته بشه برای همین در همین حده که آدم یک نگاهی بکنه. آقای مطهری بناشون نبوده که عمقی وارد این مطلب بشن. در حد این که توی دانشگاه ارائه بشه خوبه. عمق مطلب ما کاملا فرق خواهد داشت. به خصوص ما دور ور کتاب فارسی اصلا نمی ریم. یعنی یه نکته دیگه اینه که ما کتاب فارسی رو جز کتابامون اصلا محسوب نمی کنیم بلکه به عنوان مطالعات جانبی می شه استفاده کرد.
بحث هایی مثل ضرورت وحی و انبیا خیلی شبهات زیادی درش هست. اجمالا کسی اگر همین کتاب رو بخونه و بفهمه خوب خیلی چیز فهمیده. اینو نمی خوایم منکر بشیم. ولی اون دورن مایه ای که ما بهش فکر می کنیم که مباحث اعتقادی و کلامی بچه ها باید در این حد و زمینه باشه این نیست. ما توقعمون این است که طلبه در این مدت ۶ سال باید مباحث رو یک مقداری عمقی تر کار بکنه. حرف و حدیث های بیشتری شنیده باشه، به خصوص تاکید روی قرآن. بحثی که ما از اول طرح کردیم و در جزوات نوشته شده کلام قرآنی است. کلام قرآنی یعنی این که تکیه شما تو مباحث به خود متن قرآن باید خیلی زیاد باشه و شما این آیات تو دستتون باشه، وقتی که قراره یک بحثی ارائه بشه هم شبهات جدیدی رو باید تا حدی ورود پیدا کرد، هم باید ساختاری که خود دین ارائه می ده مورد ملاحظه قرار بگیره. به هر جهت قراره از این بحث شروع بشه و نه از بحث توحید. توحید یک بحثی است که درسته که اول کتاب های اعتقادی می نویسن و در چهارچوب اعتقادی باید اول باشه، منتها به جهت فهم، بحثی است که انتهایی است. به عبارتی مثل مقدمه های کتابی است که نویسنده پس از تموم کردن کتاب نوشته. این که بحث از توحید نباید شروع بشه کار کارشناسی شده ها و خوب تو کتاب های کلامی از توحید شروع می شه. یک چیزهایی رو می تونیم از مباحث توحید فعلا فرض بکنیم. روی همون ها ببنیدم و بیایم جلو. یک چیزهایی مثل خود قرآن، ویژگی قرآن، ویژگی وحی، عصمت انبیا و … اثبات بشه تا بعدا وارد بحث های توحید بشیم. معاد هم همین جور، چون یک جوری گره خورده به بحث های توحید هست. از این جهت در سه بحث اصلی معاد، نبوت و توحید مناسبترین بحث برای آغاز نبوت هست و یک مقدار بحث هاش ملموس تر هم هست. لذا از بحث نبوت شروع می کنیم.
این چیزی که دارید می بینید به نام ادله لزوم بعثت شروع بحث نبوت هست. هم لزوم بحث وحی و هم بعثت انبیاء وجود داره. گره خوردگیش به بحث ولایت رو هم متوجه می شیم. کسی اگر بدون این حرف های عمقی وارد بحث های عقلی ولایت فقیه بشه، می شه همین حرف هایی که اینجا گفته شده. این کتاب آیت الله منتظری فوق العاده است. کسی به ذهن حساب و کتاب ایشون بخواد پی ببره همین کتاب رو بخونه متوجه می شه. از اول تا آخر ایشون می دونه چی کار می خواد بکنه. دقیقا بحث رو از اول می گه. یعنی خیلی کتاب منظمی است. و واقعا هر کسی این کتاب رو مطالعه بکنه استفاده می کنه. حالا بعدا به خاطر بحثی در جایگاه مردم قسمتی از کتاب رو سراغش خواهیم رفت. یک نظریه شاخص رو چون باید طرح کنیم، از رو خود منبع که کتاب ایشونه می خونیم.
منبع فارسی وزین که بخواد ابعاد مختلف رو پوشش بده من ندیدم. منبع عربی هم ندیدما. ولی خوب باید یک منبع عربی بذاریم جلومون. حالا شما می بینید یک سری شبهاتی مطرح می شه و سرش بحث می کنیم. مثلا کتاب آقای مطهری یک بخشش، کتاب آقای جوادی یک بخشش و … چیزی به نام کلام جدید که اشتباه ترجمه می کنن و می گنnew theology فکر می کنن مثلا چیزیه. بحث این نیست. بحث شبهات جدید در مسائل کلامیست. یعنی ما چیزی به نام new theology نداریم اصلا. برای غرب یک همچین عنوانی غیر متعارف هست. یک سری شبهات جدیدی داره مطرح می شه توی بحث های کلامی. یعنی کلام جدید برای خودش چیز مستقلی نیست. مثلا بحث قلمرو دین، این برای خودش یک بحثیه. یک شبهه جدیدی است که خود دین باید حل بکنه. فقط شبهات جدید در این مسائله، برای همین می گن کلام جدید. لذا اونها هم چیزی نیست که ما بخوایم یک درسی براش قائل بشیم به عنوان کلام جدید، اونها هم طرحش در همین مسائل کلامی است. یعنی باید طرح بشه و بحث بشه راجع بهش.
چون که از ابتدا می دونستیم می خوایم این بحث رو مقدمتا بحث کنیم، خیلی از منابع الان آماده شده. یک موقع بیت هم دنبال این حرف بود. بعد از اون صحبتی که پیش حضرت آقا کردیم. گفتند خوب شما اینها رو از کجا داری می گی؟ منبعش چیه؟ گفتم خوب ما می گیم کلام قرآنی منظورمون همین اینه. یعنی کلامی که شما توش فراوان آیه قرآن دیده باشی. متاسفانه به خاطر تفکیک اینها یک موقع است طرف می شینه همین کلام سنتی ما رو می خونه و بعد می شینه کلام جدید می خونه، و اون موقع می بینه تو کلام سنتی ما متعرض اصلا هست. کلام سنتی ما هم که عقل و نقل با هم داره پیش می ره، یعنی هم استناد به آیه داره و هم استناد روایی داره و هم مباحث نقلی داره و حتی مباحث عقلایی داره. اون موقع هست که فکر می کنه هیچ کدوم از این منابع پاسخگوی این حرف های جدید نیست. ممکنه به شما معرفی کنیم که قسمت هایی از کتاب آقای سروش رو مثلا بخونید. در این بحث تجربه نبوی مثلا که تو مباحثات عملا دیده بشه اون هم به عنوان یک حرف دیده شده باشه. حالا باید یک مجموعه ای رو پیش ببریم.
این بحث رو که پیش بریم تفسیر هم می بینید. مثلا می گیم روایت فلان رو بیارید که ذیل آیه توضیح داده. یک کار ترکیبی که مباحث جدید و قدیم رو با هم پوشش داده باشه. واقعا طلبه آماده باید باشه. گاهی اوقات اصلا زبان مشترک نیست. یکیشون یک اطلاعاتی داره و اون یکی چیزهای دیگه ای می فهمه و یک جور دیگه جواب می ده. در یک گفتمان مشترک جواب همدیگر رو نمی دن. الان محاضرات الهیات آقای سبحانی تو حوزه از اون کتاب هایی است که کسی نمی خونه و سرش بحث نمی شه، فقط می رن امتحانش رو می دن. اصلا لزومی نداره کسی بخونه. یک جزوات امتحانی وجود داره که همونو می خونن و می رن امتحان می دن. خوب ما نمی خوایم اون جوری باشه. یعنی واقعا عقاید جز استخوان بندی فکر یک نفر هست. لذا اینها کاملا جدی است. بحث کلام و عقاید در مجموعه مشکات کاملا بحث جدیی هست. یک مقدار داخلش بشیم، روش و مدل تطبیق هایی که انجام می دیم معلوم می شه. شبهاتی که مطرح می شه، شبهات جدی هست. توقع نداشته باشید که وقتی وارد کلام می شید از صفر تا صدش رو همه رو بفهمید و قبول کنید و… یک نفر ممکنه بگه من این استدلال تو کتم نرفت. ولی مهم اینه که این مباحث طرح بشه و طرح قرآنی هم بشه. یعنی شما ببینید که این مباحث رو خود دین هم طرح و بحث کرده و از ائمه سوال کردند. کلا نترسید، شما طلبه اید. اگر طلبه نیستید از نظام طلبگی خصوصا چیزی شبیه به مشکات خارج بشید. این رو جدی عرض می کنم. چون که به میزانی که آدم چیز یاد می گیره شبهه به مجموعه شبهاتش هم اضافه می شه. کسی که ذهنش بسیطه شبهاتش هم خیلی بسیطه. یهو می یاد تو بحث های کلامی می بینه زیرآب معصومین هم داره می خوره. این چیزی است که گریزی هم نمی شه ازش داشت. به میزانی که وارد منابع می شید این ها رو هم داره. یعنی نباید وحشت بکنید از این که چه اتفاقاتی تو این مباحث می افته. ذهن هست و باید فقط تحت تدابیر اساتید مسلط به منابع باشه. خیلی مسلط ها هم وقتی شروع بکنند به بحث وقتی کتاب ها رو می خونید، خودتون می بینید که می شه خدشه کرد و حرف و حدیث هایی هست. بالاخره تا اینجاش رو قبول می کنیم. اون تیکه اش قبول نمی کنیم. از این چیزها هست دیگه. کار طلبگی یعنی کار جدی کردن. یعنی ورود به مباحث جدی داشتن.
جایی که مبتنی به استدلالهای فلسفی باشه شما باید اون ادبیات فلسفی رو داشته باشید ولی جایی که مستند نباشه نه. هیچ لزومی به دونستن ادبیات فلسفی نیست. حتی در اونجا هم باید سبک مثلا قرآن و کتب رو بهش اشاره کرد. یک جا مثلا شما از طریق فلسفی قرآن رو بخونید اصلا اثبات خدا نداره. دین اصلا خودش رو متکفل همچین بحثی نمی دونه. جز اظهر من الشمس می دونه. دیگه خدا هست و شما اگه این رو نفهمی خاک بر اون سرت کنن و .. من فقط می خوام صفات خدا رو برات بگم که خدا این جوریه و این جوریه. ولی در فلسفه یکی از بخش های عمده ای که متعرضش می شن بحث اثبات وجود خداست. دین خودش رو وارد این بحث ها نمی کنه.
ما اگه بخوایم تو هر بخشی از اینها مثلا ادله نقلی رو خوندیم یک سری ایرادهایی هم وارد بود گفتیم، خوب ایرادهایی گرفته شده مفصلا هر کدوم آیتم به آیتم هست. خوب اگه بخوایم همه اینها رو هم بخونیم یک کاری می شه که درسته خیلی عمقیه اما از این عمق خیلی وقتها خارج نمی شه. بین عمق و سطح ما باید انتخاب بکنیم. یا مثلا روایات حکم خروج بالسیف قبل قیام القائم رو دو جلسه خوندیم. در این دو جلسه تقریبا فضای روایات در اومد. ولی روایت به روایت می شه بحث کرد این رو. آقای منتظری بحث کردند. ما می خواستیم این قضیه خونده بشه و فضای عمده ای که در این روایات هست بحث بشه. مثلا استدلال به دلیل تلفیقی یک موقعی در همین روال بحث خواهد شد. ولی شما بخواید تا عمق همین فرو برید، یعنی همه اشکالاتی که عنوان شده رو بگیم دیگه مناسب با این که بحث ولایت رو به صورت عمومی بدونیم نیست. می شه کتاب ولایت فقیه آقای منتظری رو بذاریم جلومون، ایشون یک فقیه قدر هست و مهم اینه که ذهن منظمی دارن. یعنی امام وقتی بحث می کنن دیدید که چقدر پراکنده گویی دارن. یعنی آدم باید بگه این تیکه مال اون دلایله، این یکی تیکه مال این دلیله. آقای منتظری اصلا این جوری نیست. مثلا می گن من این رو می گن برای این قضیه، این یکی رو می گم برای این قضیه. فصل رابع از باب ثالث، یعنی دقیقا مشخصه می خوان چی کار بکنن. باب داره بعد باب ها فصل داره. همه اینها شماره گذاری داره.
اون چیزی که ما گفتیم برایند این نظرات بود. اگر کسی بیاید از صفحه ۲۰۵ تا ۲۵۵ رو بخونه می فهمه ایشون چی کار کردند. رسیدن به دلالت ها، سندها و … ما این طور نمی خواستیم وگرنه باید می نشستیم این قسمت رو می خونیدم. ایشون بیشترین کسی است که به این بخش پرداخته. ما این کار رو نمی کنیم.
من می خوام بگم فقط با عینک ولایت فقیه به این بحث نگاه نکنید. چون که ما می خوایم این بحث رو به عنوان یک بحث کلامی اساسا مورد نظر قرار بدیم. می دونید چرا این کار رو ما کردیم. به خاطر این که اگه بخوایم اون جوری سطحی روش یک حرکتی انجام بدیم، هیچ کدوم قبول نمی کنید. می خواید همین الان استدلال عقلی ایشون رو براتون بخونم، شما ببینید قبول می کنید این رو یا یک عالمه ایراد می گیرید بهش. می خواید این دو صفحه رو ببینیم تا شما ببینید ورود به بحث عقلی چجوریه. الان یکی از بحث هایی که تو قم کردن و ما وحشت کردیم این بود که خیلی این جور کارها مفیده و بخش نامه کنیم به همه جا. گفتم نکنید این کار رو. که حتی بنا شد یک چیزی بنویسیم که هیچ کس حق ندارد این برنامه رو بخش نامه بکند. مشکات فوقش بعد از ۶ سال می شه ۲ تا. بعدش باید بشه ۴ تا. ما بهشون گفتیم که رو برنامه ۵۰ ساله فکر کردیم. در حقیقت فکری که کردیم اینه که ۵۰ سال بعد این بشه برنامه. نه این که ۲ سال بعد بشه برنامه. اساتید بعدی شمایید دیگه. همین الان حوزه شهید بهشتی یه صحبتی که کردن اینه که ما از اینجا استاد بفرستیم برای اونها. شما اساتید ۵ سال بعد هستید. بعد از ۵ سال استاد های استخوان خورد کرده در مباحث باشید که مجامعی رو باید بگردونید. باید یاد بگیرید که برید یاد بدید. آقا خودشون رو صاحب مشکات می دونن. انشالله شما خیلی باید قدر بشید و عرصه های نا گشودنی رو با شما بریم جلو. نباید فکر کنید حالا اگه اینجاش این جوری شد چی می شه. نباید نگران باشید. باید بریم فتحش کنیم. و الا کاری نداره فقط الهیات آقای سبحانی رو می ذاریم جلومون. باید بریم با شماها فضاها رو فتح کنیم.
برای این که استارتش رو زده باشیم آیه ۲۱۳ سوره مبارکه بقره رو بیارید.
کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (۲۱۳)
مردم(در آغاز) یک دسته بودند؛ (و تضادى در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مىکرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند. (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند؛) تنها(گروهى از) کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانههاى روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف کردند. خداوند، آنهایى را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبرى نمود. (امّا افراد بىایمان، هم چنان در گمراهى و اختلاف، باقى ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت مىکند. (۲۱۳)
به قول علامه طباطبایی بعضی آیات غرر آیاته. یعنی یک غرگی و روشنی تو آیه وجود داره. مثل جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار، معارف توش خیلی بازه. بعضی از آیات هست که جز امهات آیاته. یعنی خیلی معارف فشرده هست و حکم محکم داره توش. این آیه ۲۱۳ تو بحث وحی و نبوت یکی از آیات کلیدی است و ضروری ترین مسائل رو مطرح می کنه. از آیه ۲۰۸ بحث دعوت به وحدت است تا آیه ۲۱۴٫ یک دسته آیه ای است که بحث افتراق و وحدت و بحث های اجتماعی دارد بحث می کند. در قلب این آیات یک بحث محوری راجع به اختلاف و اجتماع و ضرورت بعثت انبیاء برای رفع اختلاف هست. نه این که بعثت انبیاء به عنوان یک کار بهتر باشد. و نه به عنوان این که می شد نباشد ولی حالا که هست خوب است، بلکه به عنوان ضرورت وجود آنها. و نه نقش انبیاء به عنوان واسطه فیض الهی و قطب عالم و باعث قوام متن کینونیت عالم، نه این بحث. بحث متعرض این حرف ها نیست. برای همین است که مورد نظر بحث ولایت فقیه می تواند قرار بگیرد اصلا. کار ویژه انبیاء در بحث حکم، حکومت و رفع اختلاف ها و دیدن ضرورت انبیاء از این ناحیه و دیدن ضرورت دین از این کانال. این نقطه محوری آیه است که باید روش ما یک صحبتی بکنیم. به دو آیه دیگر هم فقط متوجهتون بکنیم. بعد می یایم و این رو کامل توضیح می دیم. سوره مبارکه شوری آیه ۱۳رو بیارید. این رو می ذاریم محور و به این دو آیه هم نگاه می کنیم.
شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى وَ عیسى أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ (۱۳) وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفی شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ (۱۴)
آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود؛ و آنچه را بر تو وحى فرستادیم و به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم این بود که: دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید! و بر مشرکان گران است آنچه شما آنان را به سویش دعوت مى کنید! خداوند هر کس را بخواهد برمىگزیند، و کسى را که به سوى او بازگردد هدایت مىکند. (۱۳) آنان پراکنده نشدند مگر بعد از آنکه علم و آگاهى به سراغشان آمد؛ و این تفرقه جویى بخاطر انحراف از حق( و عداوت و حسد) بود؛ و اگر فرمانى از سوى پروردگارت صادر نشده بود که تا سرآمد معیّنى(زنده و آزاد) باشند، در میان آنها داورى مىشد؛ و کسانى که بعد از آنها وارثان کتاب شدند نسبت به آن در شک و تردیدند، شکى همراه با بدبینى! (۱۴)
این اندیشه ای که شما دارید به اون سمت حرکت می کنید بر مشرکین گران است. این حرف و منطقی که شما دارید سنگینه کلا. یعنی شما فکر نکنید حرف هایی که در منطق دارید می زنید آدمها به سادگی می پذیرن. منطق دین منطق مشکلیه، منطق فرّاریه. من به شما به عنوان تجربه یه آدم قرآن خون می گم سه ماه کافیه قرآن نخونید، منطق از دستتون در می یاد. منطق دین فرار می کنه. تا بیاد به عنوان عقد القلب قرار بگیره طول می کشه. شک مریب هم به شک های دلهره آور می گن. آیه ۱۹ سوره یونس رو هم ببینیم.
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فیما فیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۹)
(در آغاز) همه مردم امّت واحدى بودند؛ سپس اختلاف کردند؛ و اگر فرمانى از طرف پروردگارت(درباره عدم مجازات سریع آنان) از قبل صادر نشده بود، در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مىشد(و سپس همگى به مجازات مىرسیدند). (۱۹) اگر آن کلمه سابق خداوند نبود بین آنها قضاوت می شد. اینجا با قرینه با آیه ای که الان خوندیم معلوم می شه که بحث اجل هست. یعنی اگر اون اجل مشخص آدمها و امت ها نبود. کلمه سابق خدا همان تقدیری است که در لوح محفوظ شده، هر کسی چقدر اجل داره.
این از معرفی. بیایم سراغ آیه ۲۱۳ بقره. مردم یک امت واحده بودند. از خود کان شروع کنیم. کان در درجه اول یعنی بود. یعنی یک زمان ماضی رو داره بیان می کنه. مکر کان هایی که منسلخ از زمانه. یعنی اگر موجودی داشته باشیم که زمانبند نباشد کان او منسلخ از زمان است. اونجا شما معنی می کنید وجود دارد. مثل کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیما. نمی تونید معنی کنید خدا غفور بود و الان اخلاقش معلوم نیست شاید عوض شده باشه. اون قرینه لازم داره که شما بگید کان یعنی است. چون که بسیاری از ترجمه ها و تفسیرها این رو منسلخ از زمان دیدن. یعنی معنی کردن که مردم یک امت واحد هستند. خصوصیت مردم این است که یک امت واحد می شن و مقصود واحد پیدا می کنند. ما برای این آیه قرینه نداریم که منسلخ از زمان باشه برای همین نمی تونیم این جوری معنی بکنیم. پس این کان همون معنای بود رو می ده. بعضی ها هم ترجمه می کنن که مردم امت واحده گمراه بودن، باید یک قرینه ای وجود داشته باشه. وگرنه نمی شه این رو هم گفت. اتفاقا این واحد بحث وحدت هست.
اینها رو بعدا رفته رفته می فهمید چجوری ترجمه کنید، روش کار دستتون می یاد. این سرچ هایی که قبلا باید خودشون رو می کشتند تا انجام بدن شما الان راحت انجام می دید. خوبه که آیات هم ریشه و اون کلمه ای که می خواید روش گیر بدید رو یه سرچی ازش بکنید و ببینید چجوریه. این یکی از اولین کارهاست. مثلا شما می خواید راجع به صبر تحقیق بکنید. ریشه صبر رو بزنید اول، مجموع آیات رو ببینید. من نمی گم این تحقیق تحقیق کامل و جامعیه و حتی مانع. منتهی شما نیاز دارید یک جستجویی بکنید و خانواده آیات و روایات رو درباره مطلبتون تشکیل بدید. راجع به صبر مثلا برید باب صبر رو ببینید. آیات و روایات چی دربارش گفتن، مثلا ما چند نوع صبر داریم. تفسیر معانی که تفسیر بدی نیست. خیلی کار خوبی هم هست. این کار رو بکنید تا یک حدی ذهنتون تو این زمینه ها باز بشه. آیه ۹۳ سوره نحل رو بیارید:
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۹۳)
و اگر خدا مىخواست، همه شما را امت واحدى قرار مىداد؛ ولى خدا هر کس را بخواهد(و شایسته بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد(و لایق بداند) هدایت مىکند! ( این قرینه همون آیات دیگه ای است که می گه اگر خدا می خواست همه رو مجموعا هدایت بکنه) و یقیناً شما از آنچه انجام مىدادید، بازپرسى خواهید شد! (۹۳)
حاضرین: در این مسئله امام صادق هم گفتن امت گمراه!
حاضرین: در خود قرآن هم چنین چیزی هست! در آیه ۳۳ زخرف.
بله درست می فرمایید، اینجا معنی منفی می ده. وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ (۳۳) اگر سبب نمىشد که همه مردم امت واحد(گمراهى) شوند، ما براى کسانى که به(خداوند) رحمان کافر مىشدند خانههایى قرار مىدادیم با سقفهایى از نقره و نردبانهایى که از آن بالا روند، (۳۳)
یعنی ما می ترسیم که همه کافر بشن، اگر این جوری نبود که مردم یک امت واحد نمی شدن، ما می گفتیم که هر کس که کافر است خانههایى قرار مىدادیم با سقفهایى از نقره و نردبانهایى که از آن بالا روند. می شه امت واحده رو تحقیق کرد، شاید تامل بکنه. منتهی در اصلش آیاتی که دارید مال آیاتی است که دعوت به وحدته. دسته آیاتی که از آیه ۲۰۸ به بعد دارید دعوت به وحدت می کنه. دعوت می کنه که تحت سلطه الهی قرار بگیرید و مذمت چیزی به نام اختلاف داره. یعنی فضا اینه. حالا اگه شما جای دیگه ای امت واحده با بار منفی داشتید خوبه که در موردش تحقیق بکنید. تحقیق کنید که امت در قرآن یعنی چی، واحد یعنی چی و در نهایت امت واحده رو در بیارید. در هر صورت اینجایی که ما الان داریم بحث مذمت اختلافه. مجموع روایاتی که در ذیل این آیه هست، یکی برهان هست، یکی تفسیر نور الثقلین هست و یکی هم تفسیر کنز الدقائق. اگر کسی کار خفن تری می خواد بکنه بره در نرم افزار جامع الاحادیث، بخش آیات در کتبش رو بزنه. در اون قسمت هر استنادی هم حتی کرده باشند یک بخشی از آیه اونجا میاد و نوع استفاده امام از آیه در می یاد. الان سرچ هایی که می تونید بکنید علما قبل تر از شما نمی تونستند بکنند، ولی الان شما می تونید از این کارها بکنید. هر چقدر پول بدید آش می خورید، هر چقدر تحقیق بیشتری بکنید معارف بیشتری کسب می کنید و تحقیقتون وسیع تر می شه و تتبع آدم تام تره.
برگردیم سراغ بحث خودمون. در این بحث وقتی که مراجعه بکنید به تفسیر می بینید که یک چیز به عنوان حرف مشترک این بخش ها وجود داره، حالا از من دیگه نخواید روایت به روایتشو بخونم، من کلیتشو می گم و یک روایت رو خواهم خوند. دیگه اینها رو خودتون باید مراجعه کنید. و اون این است که گفتن یک عده ای بودن قبل از نوح، اون امت واحده یک کسانی بودند قبل از حضرت نوح. شما جواب من رو بدید قبل از حضرت نوح ما پیغمبر داشتیم یا نداشتیم؟ سلسله انسان ها با سلسله جلیله انبیا شروع می شه. تفسیر برهان رو بیارید. تفسیر برهان یکی از تفاسیر خیلی خوب روایی ماست.
کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ [۲۱۳]
۱۱۰۴/ [۲]- محمد بن یعقوب: عن حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمد الکندی، عن أحمد بن عدیس، عن أبان بن عثمان، عن یعقوب بن شعیب، أنه سأل أبا عبد الله (علیه السلام) عن قول الله عز و جل: کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً.
فقال: «کان [الناس] قبل نوح (علیه السلام) امة ضلال، فبدا لله فبعث المرسلین، و لیس کما یقولون: لم یزل «۲».
و کذبوا، یفرق الله فی کل لیلة قدر ما کان من شدة أو رخاء أو مطر بقدر ما یشاء الله عز و جل أن یقدر إلى مثلها من قابل».
یک عده قبل از حضرت نوح بودند. فاصله حضرت نوح تا حضرت آدم فاصله زیادی نبوده، تقریبا یک فاصله پنج نسلیه. نوح بن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ بن شیث بن آدم شجره حضرت نوح هست. اگر می بینید که حضرت علی (ع) می گن من شیثم، من هبه الله هستم، به خاطر اینه که نسل وصایت و خلافت از حضرت آدم به حضرت شیث رسیده. بعد از حضرت آدم هابیل که قابیل رو کشت، نسل پیامبری می رسه به شیث و بعد می رسه به حضرت اخنوخ که همون حضرت ادریسه. می خوام بهتون بگم که فاصله ی چندانی با حضرت آدم نداشتن. اگ تکثیرها به همین تکثیرهای متداول باشه یک جامعه ی عریض و طویلی علی القاعده نباید باشه. مثلا در حد یک شهر بزرگ بوده. با این جوامع خودمون مقایسه نکنید.
این روایت قرینه اون کسانی است که امت گمراه معنا می کنند. قبل از نوح امت گمراه بودند، با این که انبیاء بودند. برای خدا چیزی روشن می شود و مرسلین رو می فرستد.( نوح رو می فرستد)
خدا لوح محو داره، تو اونجا بداء اتفاق می افته، همون جوری که می گن در اتفاق اخیر بدائی در زلزله اتفاق افتاده، به تاخیر افتادنشو که می گن. همین تضرع مومنین هم اتفاق افتاده. وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمین. به هر جهت خدا مرسلین رو فرستاد، حالا بدا لالله یا ازلی یا بحث لوح محو و اثبات. فرقش با لوح محفوظ چیه مشکلی نداره این بحث ها. سر این روایت رو نباید خراب کرد. بداء مال اون تیکه لوح محو و اثباته که با لوح محفوظ و کتاب مبین فرق داره که انشالله آش با جاش. پس ببینید نگاه که بفرمایید یک نکته ای رو در روایت می بینید که این قسمت بی برو برگشت قبل از نوح بودن که در ضلال بودنه. شماره ۱۱۰۹ همین کتاب رو بیارید.
۱۱۰۹/ [۶]- عن مسعدة، عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی قول الله: کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ. فقال: «کان ذلک قبل نوح».
فقیل: فعلى هدى کانوا؟
قال: «بل کانوا ضلالا، و ذلک أنه لما انقرض آدم (علیه السلام) و صالح ذریته، بقی شیث وصیه لا یقدر على إظهار دین الله الذی کان علیه آدم (علیه السلام) و صالح ذریته، و ذلک أن قابیل توعده بالقتل، کما قتل أخاه هابیل، فسار فیهم بالتقیة و الکتمان، فازدادوا کل یوم ضلالة حتى لم یبق على الأرض معهم إلا من هو سلف، و لحق الوصی بجزیرة فی البحر یعبد الله، فبدا لله تبارک و تعالى أن یبعث الرسل، و لو سئل هؤلاء الجهال لقالوا: قد فرغ من الأمر، و کذبوا، إنما شیء یحکم به الله فی کل عام».
ثم قرأ: فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ «۲» «فیحکم الله تبارک و تعالى ما یکون فی تلک السنة من شدة أو رخاء أو مطر أو غیر ذلک».
قلت: أ فضلالا کانوا قبل النبیین أم على هدى؟ (گمراه بودند آنها یا هدایت یافته بودند؟)
قال: «لم یکونوا على هدى، کانوا على فطرة الله التی فطرهم علیها، لا تبدیل لخلق الله، و لم یکونوا لیهتدوا حتى یدیهم الله، أ ما تسمع یقول إبراهیم: لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ «۳» أی ناسیا للمیثاق».
معلومه که از سطح متوقعی از هدایت بهره مند نبودند، اون سطح هدایت با دین و کتاب حاصل می شه احتمالا. ولی کانوا علی فطرة الله بودند که فطرهم علیها. حالا بیاید ۱۱۱۰
۱۱۱۰/ [۷]- أبو علی الطبرسی: روى أصحابنا، عن أبی جعفر (علیه السلام)، أنه قال: «کان قبل نوح (علیه السلام) أمة واحدة على فطرة الله لا مهتدین، و لا ضلالا، فبعث الله النبیین. (قبل از نوح کسانی بودند که نه هدایت یافته بودند و نه گمراه بودند)
اگر اینا رو بگردید همچین عبارت هایی رو هم داره که نه مومن بودن، نه مشرک بودن و نه کافر. چیه جریان؟ معلومه که تا نوح، دنیا یه جوری اداره می شده و از نوح به بعد یه جور دیگه است. ببینید یه بحث ضرورت وحی هست که می گیم وحی لازمه. از ابتدا بشر وحی لازمه. ولی بحث آمدن کتاب به صورت خاص و دستور شریعت آوردن ظاهرا از یک موقعی شروع شده. به نظر می یاد که تا قبل از حضرت نوح با مواعض انبیاء اوضاع می رفته جلو. یه جور کدخدایی بوده انگار. البته به اضافه مواعض انبیاء، خوب این هم نبی خدا بوده. با یه سری مواعض حل می کرده خلاصه.
حاضرین: از کجا می دونستیم حرف اون رو گوش می کردن. با موعضه که نمی شه.
این نبی که بوده. ضرورت وحی یه چیز دیگه است. با اولین چیز وحی لازمه. وحی فرق داره با قرآن. ما چون با وحی قرآنی تماس داریم فکر می کنیم وحی مساوی است با کتاب. با آمدن بشر باید وحی باشه. انبیاء هم بودند. ولی وحیی که انبیاء می کردند تقریبا همین مواعض اخلاقی بوده. یه سری موعضه ها می کردن. خود انبیاء حل می کردند مساله رو. همون چند تا نبی مختصری که وجود داشته مشکلات رو حل می کردند. امت واحده رو هم باید توضیح بدم. امت واحده بودن یعنی مقصود واحد داشتن. همت مشترک داشتن. قصد مشترک با هم داشتن. این کاملا با معانی امت واحده هم سازگاره. اختلافاتی که این وسط بین مردم اون زمان پیش می اومده رو پیامبران حل می کردند.
حاضرین: خوب کتاب نباشه. هدایت بوده بالاخره. این که نه مشرک بودن نه کافر بودن چه معنی می ده؟
هدایتی که با کتاب می یاد، یعنی توسط پیامبران الوالعزم که ما فقط پنج نفرشون رو می دونیم و نمی دونیم دقیقا چند نفر بودن. چون که قرآن در منطقه خاورمیانه نازل شده گفتگو از انبیا خاورمیانه کرده. آقای مطهری هم نظرشون همینه ها. که ما انقدری که از انبیا می دونیم چون که آیه داریم این دو تا آیه رو بذارید کنار هم یکی آیه ۱۶۴ نساء یکی هم ۲۴ فاطر. این بخش ها رو قبول کردن از قرآن که متاثر از منطقه هست، چون که ما باید بپذیریم که اگه قرآن منطقه ای نیست هیچیش متاثر از منطقه نیست. در صورتی که لزوم به پذیرش این حرف نیست. مثالاش متاثر از منطقه هست بالاخره. روی شتر نگاه بکنید و … اگر داره راجع به انبیاء می گه باید اون انبیاء در معرض تحقیق منطقه باشه. اگه اصلا در معرض تحقیق منطقه نباشه نمی تونید آثار و … را ببینید. مثلا انبیایی که تو آمریکا بودن، انبیایی که تو شرق دور بودن.
حاضرین: قرآن برای اونها هم هست( کل جهان )! این جوری فرمایشتون درست نیست.
حاضرین: حاج آقا توجیه منطقه ای دارید می کنید.
نه اصلا توجیه منطقه ای نمی کنیم. بحثمون نیست اصلا. بحث سر جای خودش می کنیم. ولی حالا یهو چنین بحثی پیش اومد آیه ۲۳ و ۲۴ سوره فاطر رو ببینید.
قرآن برای اونها هم هست. پیامی که قرآن داره برای اونها هم هست. این برای مخاطب اولیه قابل تحقیق نیست. باید ببینیم توقعمون از قرآن چیه. اون برای هدایتی که داره می کنه الان که رسیده به آمریکا و رسیده به شرق دور قدرت تحقیق همه انبیاء رو دارن. و ضمن این که اصول و موازینی که گفته ارتباطی نداره به این نبی و اون نبی. خود قران اصلا گفته این رو. گفته که اولا وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلیماً (۱۶۴) و پیامبرانى که سرگذشت آنها را پیش از این، براى تو باز گفتهایم؛ و پیامبرانى که سرگذشت آنها را بیان نکردهایم؛ و خداوند با موسى سخن گفت. این آیه ۱۶۴ نساء بود. یعنی رسلی رو ما قصه هاشون ور نگفتیم. اسمشون رو نگفتیم حتی.
ولی از اون طرف گفته که إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذیرٌ (۲۳) إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ (۲۴) تو فقط انذارکنندهای، ما تو را بحق براى بشارت و انذار فرستادیم؛ و هر امّتى در گذشته انذارکنندهاى داشته است! هیچ امتی نیست مگر این که اگر اینها شدن یک امت، خدا براشون نشیر و نذیر فرستاده. براشون پیغمبر فرستاده. ماجرای وحی یک ماجرای ضروریه. برای همینه اصلا باید سلسله انسانها با سلسله جلیله انبیاء شروع می شد. یعنی نمی شه که یک نفر باشه و نبی وجود نداشته باشه.
ولی ماجرای بحث مرسلین آوردن و کتاب آوردن قبل از این. کتاب با پیامبران اولوالعزم می یاد. و نمی دونیم چند تا پیامبر اولوالعزم داریم. به کسی نگید ۵ تا داریم. دلیل عقلی نداره. دلیل عقلی اصلا موارد جزئی رو ثابت نمی کنه. دلیل نقلی هم نداریم. مهم اینه که پیغمبر یک چیزی داشته باشه، یا کتاب داره و یا جزوه. یا پیغمبریه که خودش کتاب داره . یا پیغمبریه که تحت اشراف پیغمبر دیگری هست. اینی که قرآن گفته آتَیْنا داوُدَ زَبُورا این زبور همون جزواتی است که انبیا داشتن. کتابی نبوده. چون که بعدا می بینید ماجرای شریعت و کتاب گره خورده به بحث عذاب. عذاب هم برای همین می بینید از دوره نوح شروع می شه. در این جا هم دیدیدکه جایگاه نوح یک جایگاه رفیع و کلیدیه. برای همینه که در قرآن سلامی که نسبت به انبیای مختلف داده متفاوته. داریم سلام علی ابراهیم، سلام علی موسی و هارون. ولی نسبت به حضرت نوح که می رسه می شه سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمین. در همه عوالم سلام بر نوح. این ویژگی خاص حضرت نوحه. آیه ۱۳ شوری رو یک بار دیگه نگاه بکنید. شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى وَ عیسى أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ (۱۳) می بینید که نوح رو جدا کرده و از ترتیب خارج کرده. اول نوح رو گفته و بعد بقیه رو. اگر برای تقدم و تاخر های قرآن اعتباری قائل بشیم که البته ما می شیم. آیه می گه از دین خدا برای شما تشریع کرده آن چیزی که توصیه کرده به آن نوح رو. بعد تازه تو. با این که قرآن همیشه دوست داره پیغمبر مارو اول بیاره. منتها موقعیت این آیه و بحث تشریع اینه که اول نوح رو بیاره. می خواد این نکته رو نشون بده که نوح اولیه. که ما یک چیزی رو به نام ماجری تشریع از اینجا شروع کردیم. ماجرای این آیه ۲۱۳ که محل بحثه اینه. چیزی به اسم کتاب اومده. یعنی پیغمبر اومده و در معیت او کتاب. این ماجرا ماجرایی است که از نوح شروع شد. وگرنه پیغمبر قبل از نوح اومده. جزوه اومده بوده ولی کتاب نیومده. سوره احزاب آیه ۷ رو نگاه بکنید.
وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهیمَ وَ مُوسى وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً (۷)
می بینید که این تقدم پیامبر بر مجموعه پیامبران برای خدا انقدر ارزش داره. هیچ موقع خدا حاضر نیست پیغمبر رو بذاره بعد از بقیه انبیا. یعنی اول پیغمبر و بعد بقیه پیامبران به ترتیب زمان. ولی در آیه ۱۳ سوره شوری معلومه که بحث تشریع رو داره می کنه موقعیتی برای حضرت نوح هست که داره بهش اشاره می شه.
وصل الله علی سیدنا محمد و آله طاهرین