أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا في مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ (15) أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ (16) أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذيرِ (17) وَ لَقَدْ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ (18) أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَي الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصيرٌ (19) أَمَّنْ هذَا الَّذي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْكافِرُونَ إِلاَّ في غُرُورٍ (20) أَمَّنْ هذَا الَّذي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا في عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (21) أَ فَمَنْ يَمْشي مُكِبًّا عَلي وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ يَمْشي سَوِيًّا عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (22)﴾
سوره مبارکه «مُلک» همان طور که ملاحظه فرموديد در مکه نازل شد، مطالب اساسي آن درباره توحيد است و اين توحيد را با تمثيل، با نقل قصص بعضي از امم گذشته تأييد ميکند؛ يعني هم برهان عقلي اقامه ميکند هم شاهد حسّي. فرمود مهمترين نياز مردم اقتصاد مردم است و خداي سبحان همه وسايل اقتصادي را فراهم کرده، از بالا و پايين، از آسمان و زمين. منتها به انسان فرمودند شما تلاش و کوشش کنيد از نيروي علمي که خدا به شما داد از نيروي عملي که خدا به شما داد بهره بگيريد و مطمئن باشيد خدا رازق شماست، يک؛ مطمئن باشيد از غير خدا کاري ساخته نيست، اين دو؛ مطمئن باشيد که انبيا و اوليا مثل فرشتگان و مدبرات الهي، مأموران الهياند. ارتباط با اينها را قطع نکنيد، سه. آن وقت به مثل خودتان هم مراجعه نکنيد، چهار.
فرمود: ﴿هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً﴾، درباره فضا و هوا که آيات ديگري بود، فرمود: ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾1 اگر ملّتي بيراهه نرود راه کسي را نبندد ما باران را مرتّب به اندازه کافي نازل ميکنيم. زمين را هم که نرم قرار داديم براي شما و اين زير پاي شماست. شما که زير پايتان زمين است، پس آن نرم است در اختيار شماست، بخواهيد ساختمان بسازيد ممکن است، درختکاري بکنيد ممکن است، کشاورزي بکنيد ممکن است. ﴿فَامْشُوا في مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ﴾ رزق خدا و به طرف خدا نشور داريد و حرکت داريد.
قرآن کريم فرمود هر ملّتي که اين خصوصيت را داشته باشد، از فيض الهي بهره ميبرد. درباره اهل کتاب فرمود اينها دو گروهاند: يک عده جزء ائمه کفر هستند که اينها نه تعهدات را قبول دارند، نه امضا را قبول دارند، نه کنوانسيون را قبول دارند. فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ﴾،2 نه «لا إيمان لهم». فرمود نه تنها ايمان ندارند، أيمان، سوگند، ميثاق، پيمان و امضا را به رسميت نميشناسند. اگر جمعيتي امضاي خود را به رسميت نشناسد، چگونه ميشود با او زندگي کرد؟ سخن از مبارزه با ائمه کفر در اين نيست که اينها کافرند، آن شواهد ديگر و ادله ديگر دارد؛ اما مبارزه با ائمه کفر اين است که اينها زير بارِ امضايشان نميروند. فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ﴾، نه «لا إيمان لهم».
﴿لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾3 نه تعهّد، نه امضا، نه ميثاق، نه مواثيق بينالملل، نه کنوانسيون، هيچ چيزي را به رسميت نميشناسند. با اين گروه که نميشود زندگي کرد، اين برای اينها. در قبال اينها ساير اهل کتاب را قرآن به نيکي و به عظمت ميستايد؛ ميفرمايد: ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ﴾،4 در همين اهل کتاب فرمود کسانياند که منتظر نزول قرآن کريماند. وقتي آيات الهي شنيدند فهميدند پيامبر خاتم آمد: ﴿تَري أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾؛5 تمام چشمشان را اشک شوق ميگيرد که ما منتظر يک چنين وحياي بوديم. الآن هم در غرب چنين گروهي هستند که اينها منتظر شنيدن صداي اسلاماند. معاني قرآن، مطالب قرآن. پس يک عده در قرآن کريم به صورت ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾6 مذمت شدند که علامه طباطبايي سيدناالاستاد و ساير بزرگان اين گروه را فرمودند که همان حيوانات درّندهاند7 و قرآن هم درباره اينها فرمود: ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾، از يک سو؛ ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾،8 براي اينکه اينها هيچ امضايي را به رسميت نميشناسند. اگر کسي امضاي خود را به رسميت نشناخت چگونه ميشود با او زندگي کرد؟ در قبال يک عده از اهل کتاب هستند که منتظر آيات الهياند، فرمود اينها وقتي آيات الهي را ميشنوند تمام چشمشان را اشک ميگيرد. نفرمود اينها گريه ميکنند، گريه شوق ميکنند، نفرمود «تري دموعهم تفيض»! فرمود: ﴿تَري أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ﴾؛9 تمام شبکه چشم را اشک ميگيرد، آن وقت ميريزد، مثل اينکه چشم دارد ميريزد. اين شدت مبالغه در اشک است. وگرنه ميفرمود: «تري دموعهم تفيض علي العبرات». فرمود: ﴿تَري أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ﴾، اين تعبير در دو جاي قرآن هست که آن جاي اوّل را ما نديديم درباره اهل کتاب و اما جاي دوم را ما در همين جريان دفاع مقدس ديديم.
درباره دوم دارد که کساني را اسلام تربيت کرد جوانهايي را اسلام تربيت کرد وقتي سخن از جنگ شد ميآمدند در محکمه اسلام در حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيت(عليهم السلام) ميگفتند ما را تجهيز کنيد، چهار تا شمشير به ما بدهيد ما هم برويم! اينها وقتي ديدند که شمشيري در کار نيست قدرتي در کار نيست، راه اعزام نيست، ﴿أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾؛10 تمام چشمشان را اشک ميگرفت که چرا ما را اعزام نميکنيد؟ اينها را ما ديديم در همين دفاع مقدس. اينکه شناسنامهها را بالا ميبردند تا مثلاً بروند، با گريه و ناله ميگفتند(رضوان الله عليهم اجمعين)! اينها را که ما ديديم؛ اما آنها را قرآن کريم نقل ميکند هر دو را قرآن نقل ميکند؛ يک عده از جوانها در صدر اسلام وقتي که شمشير نبود، نيزه نبود، وسايل نظامي نبود، ﴿أَعْيُنُهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ که نمونهاش را ما در اين دفاع مقدس ديديم.
اما آن گروه مؤمنان که ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ﴾، اينها کساني بودند که وقتي آيات الهي را ميشنيدند و آن پيشبيني و بشارت مسيح(سلام الله عليه) را عملي ميديدند، ﴿تَري أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾. پس اگر ذات اقدس الهي به احترام اينها در محيط مسيحينشين و يهودينشين، غربيها نعمتهاي فراواني نازل ميکند براساس همين سوابق حسن است. اما آنکه سيدناالاستاد و ديگران فرمودند وحشياند، «نِعم ما قالوا»، براي اينکه جنگ جهاني اوّل را اينها راه انداختند، جنگ جهاني دوم را اينها راه انداختند. الآن هم جنگ نيابتي است، اينها هستند اينها الآن هم کارخانههاي توليد سلاح کشتار جمعي سه شيفته دارند کار ميکند، الآن هم همينها هستند.
بنابراين آنکه سيدناالاستاد فرمود وحشياند، «نِعم ما قال». اينکه گفته شد اينها روبراه هستند براساس يک گروه ديگر هستند. اما ذات اقدس الهي ميفرمايد هر کسي که وضع مالياش خوب است مقرّب «عند الله» نيست، يک؛ و نعمت هم نيست، دو؛ براي اينکه ما ميخواهيم اينها را در همين نعمت غرق کنيم. در بخشهايي فرمود اينها خيال نکنند که ما اينها را نعمت ميدهيم ميخواهيم اينها را مقداري سرگرم کنيم تا در بحبوحه نعمت، اينها را بگيريم. در سوره مبارکه «قصص» در جريان قارون فرمود وقتي قارون از منزلش بيرون ميرفت، ﴿فَخَرَجَ عَلي قَوْمِهِ في زينَتِهِ قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ﴾،11 براي اينکه او حظّ عظيم دارد. ميفرمايد نه، اين چنين نيست، ما او را سرگرم کرديم تا در اين نعمت او، او را همان جا خفه کنيم، ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ**﴾.12 در سوره مبارکه «اعراف» هم مشابه اين تعبير را دارد. در سوره «اعراف» فرمود ما اينها را اوّل فشار آورديم بلکه ـ إنشاءالله ـ اينها به راه بيايند. بعد ديديم اينها به راه نميآيند، اينها را نعمت فراوان داديم، تا در وسط نعمت فراوان اينها را خفه کنيم. آيه سوره مبارکه «اعراف» اين است: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ٭ ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّي عَفَوْا﴾؛ پُر شدند از نعمت. در همين پُر بودن و گفتند که حالا يک وقت گراني بود، يک وقت خستگي بود، يک وقت کميابي بود الآن که راحت هستيم: ﴿وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ﴾، حالا اگر ما چند روزي فشار ديديم گذشتگان هم چند روز فشار ديدند ديگر آن روزگار گذشت ديگر رفاه آمد. ﴿فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾**.13
پس اين چنين نيست که اگر کسي متنعّم بود؛ يعني مورد عنايت الهي است. اما اين دهه شصت از بهترين معجزات قرآن و عترت است. ما دهه شصت، ده سال در شعب ابيطالب بوديم. اين جنگ ده ساله بود؛ البته نه هشت ساله. دو سال که فقط خورد بود نه زد و خورد. هشت سال زد و خورد بود. آن دو سال اوّل که هنوز 57 تمام نشده بود که خلق ترکمن گلوله بستند در شمال، سنگر گرفتند و جنگ رسمي شروع شد. 57 يعني 57 هنوز تمام نشده بود. آنجا عزيزان رفتند و به هر حال اين آتش را خاموش کردند. هنوز جنگ خلق ترکمن در شمال پايان نپذيرفت که کردستان آشوب شد، بعد خلق مسلمان شروع شد، بعد خلق عرب شروع شد، بعد ترور هفتاد نفر شروع شد، بعد ترور نخستوزير و رئيس جمهور شروع شد، بعد ترور رئيس دادگاه انقلاب شروع شد، ما دو سال فقط ميخورديم، زد و خورد نبود. کجا ما جنگ داشتيم؟! يک جنگ يکطرفه بود. هشت سال جنگ بود؛ يعني زد و خورد بود. ما اين ده سال در شعب ابيطالب بوديم. اين معجزه قرآن است و حفظ کرد. جنگ جهاني سوم بود، جنگ جهاني معنايش اين است که همه جهان بجنگند. يا باهم ميجنگند، يا همه جمع ميشوند با يک بيچاره ميجنگند. بر ما جنگ جهاني سوم بود. کدام کشور بود در روي کره زمين که عليه ما قيام نکرده بود؟ سه تا کشور کوچک بود که چشمشان يا به جيب ما بود، يا به کيف ما، اين سوريه بود و الجزاير بود و ليبي، از اينها چه ساخته بود؟ کدام کشور بود حتي شوروي، تمام همسايهها ما عليه ما قيام کردند. به ما اسلحه نميفروختند، قرض نميدادند، چيزي نميخريدند چيزي نميفروختند. ما ده سال در شعب ابيطالب بوديم، اين نعمت نيست؟! اين معجزه نيست؟! اين جنگ جهاني نيست؟! ما ميخواستيم يک عدد موشک را قاچاقي بخريم به ما نميفروختند. آن موشک قاچاقي که حساب و کتاب و استاندارد ندارد، تازه بر فرض هم يک عدد پيدا ميکردند دو سه کيلومتر آن طرف بغداد را ميزد. ما اين گونه جنگ داشتيم، اين معني معجزه است. اين معناي حفظ قرآن است.
بنابراين اين چنين نميشود گفت که ما آن دهه شصت دهه اسلام بود، ولي روزيِ فراوان نداشتيم. روزيِ ما آن روز فتح بود، پيروزي بود، شکوه بود و از طرفي هم اگر درست بررسي بکنيد ميبينيد چه معجزهاي قرآن در همان ده سال به ما داد. حالا چون بعضي از آقايان سؤال کردند ما داريم عرض ميکنيم، روي بشکهاي24 دلار بودجه را بستند و مجلس هم تصويب کرد. گفتند اين 24 دلار سه هشت دلار است. هشت دلار صرف جنگ، هشت دلار هم صرف بودجه جاري، هشت دلار هم صرف عمران و آبادي. سه تا هشت دلار 24 دلار. دولت هم انتقال داد، مجلس هم تصويب کرد. آنها تمام توطئههايشان را کردند، ذخاير نفتيشان را بيرون آوردند، ارزان کردند ارزان کردند ارزان کردند تا نفت شده بشکهاي هشت دلار! ما با 24 دلار بودجه را بستيم، نفت شده هشت دلار، با هشت دلار هم جنگ تأمين شد، هم بودجه جاري مملکت، اين معجزه نيست؟! معجزه حتماً عصايي بايد بيايد و اژدها بشود؟! خيلي از شماها به لطف کارشناس اين مسائل هستيد، شما بررسي کنيد ببينيد که اينها اين کار را کردند کشور در آن مدت با کدام بودجه اداره شد؟ ما بودجهمان بر 24 دلار بسته شده بود. اينها تمام ذخاير نفتيشان را بيرون آوردند آن هم اين عزيزاني که گاهي ميآمدند گزارش ميدادند ميگفتند ما داريم حمّالي ميکنيم براي ديگران که نفت بفروشيم، براي اينکه خليج فارس ناامن بود. کشتي را که بيمه نميکردند، چه کسي ميآمد از ما نفت بخرد؟ ما ناچار بوديم کلّ بيمه اينها را بدهيم، کشتيهاي خودمان را پربار کنيم تحويل اينها بدهيم تا همين هشت دلار هم گيرمان بيايد. ما ده سال در شعب ابيطالب بوديم. اين است که آدم وارد حرم ميشود در و ديوار را ميبوسد. کدام معجزه از اين قويتر است؟! کدام معجزه از اين غنيتر است؟! الآن به لطف الهي همه اوضاع باز شد.
غرض اين است که الآن ما در کنار سفره قرآن و عترت هستيم، حالا شما بررسي کنيد. بعضيها به اين فکر بودند که کجا گنج است کجا گنج نيست آنهايي که در اين زمينها کار ميکردند. اينها نبود! فرمود خدا شما را اداره کرد. آن روزي که هيچ کسي به ياد شما نبود، فرمود ما به ياد شما بوديم. اين خداست! فرمود بالا را نگاه کنيد پايين را نگاه کنيد هر کاري بکنيد کار به دست يک نفر است: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ﴾؛14 مفاتيح غيب به دست اوست.
بنابراين اينکه بعضي از اين آقايان سؤال کردند غربيها اين چنين هستند، بله غربيها اين چنين هستند؛ اما الآن شما دفعتاً ميبينيد چند صد نفر يک جا ميسوزند، چند صد خانه خراب ميشود اينها را به حساب نميآوريم، اينها عذاب الهي است.
بنابراين فرمود اين طور نيست که اگر وضع مالياش خوب بود مورد عنايت الهي باشد. ما ميرويم در وسط همان نعمت اينها را ميخواهيم بگيريم. به ما هم هشدار داد فرمود اين نعمتهايتان را حفظ کنيد و خدا عذابهاي او همهاش سيل و زلزله و صاعقه و شهابسنگ و اينها نيست. عذابِ اختلاف هم هست. در سوره مبارکه «انعام» ملاحظه بفرماييد که عذابها را که ذات اقدس الهي ميشمارد؛ آيه 61 سوره مبارکه «انعام» اين است که تهديد ميکند، فرمود اگر ـ خداي ناکرده ـ در برابر نعمت الهي، نظام الهي، قول خدا و پيغمبر بيراهه رفتيد بدانيد: ﴿هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ﴾، به چند نحوميتواند يک ملّت را بگيرد؛ ﴿وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً﴾، فرشتگان فراواني را حافظ شما قرار ميدهد. ﴿حَتَّي إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾. بعد فرمود اگر ـ خداي ناکرده ـ بيراهه رفتيد آيه65: ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ﴾، اين شهابسنگها اين صاعقهها اينها بيايد، يک؛ ﴿أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ﴾، زمينلرزه روي گسلهاي خاص زمين، اين دو. بدتر از زمينلرزه و بدتر از شهابسنگ، اين عذاب سوم است: ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾؛ اختلاف داخلي مياندازم که به جان هم بيفتيد.
ببينيد اختلاف دو قسم است: يک اختلاف در اثر مال است، يک اختلاف در اثر عقيدههاي شخصي است اينها با نشست و با کنگره و با اين همايشها و با نصيحتها و با کتاب نوشتنها حلّ ميشود، اينها حلّ ميشود، براي اينکه اين اختلاف، اختلاف نظر است وقتي جمعبندي شد راهحلّي پيدا ميشود. يک اختلاف مثل غده بدخيم سرطان است که خدا فرمود من اينها را به جان هم انداختم، آن را با چه ميخواهيم حلّ کنيم؟ آن را با کنگره و نشست و هفته وحدت و اينها حلّ ميشود؟! آن فقط با ناله و اشک حلّ ميشود. آنکه با هفته وحدت حلّ نميشود. اگر ـ خداي ناکرده ـ اختلاف عذابي بود که او در بين ما انداخت، اين فقط با ناله و توبه حلّ ميشود. درباره يهوديها و مسيحيها در سوره مبارکه «مائده» فرمود من همه اينها را به جان هم انداختم. اين عذابي است هم درباره يهوديها هم درباره مسيحيها؛ منتها درباره مسيحيها کمي نرم، درباره يهوديها کمي تُند. درباره مسيحيها دارد که ﴿فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾15 درباره يهوديها که بدخيماند فرمود: ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾16 ما را هم در اين بخش سوم تهديد کرد که گاهي زلزله گاهي شهابسنگ گاهي هم اختلاف: ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾. اينکه با هفته وحدت حلّ نميشود. آن اختلاف علمي، آن اختلاف نظر، آن اختلاف ممشا، آن اختلافات فکري، اينها با گفتگو و قدر مشترک گرفتن حلّ ميشود؛ اما ـ خداي ناکرده ـ اگر بيراهه رفتيم عالماً عامداً در برابر قرآن و عترت ايستاديم، اين خطر سوم است، فرمود من اينها را به جان هم مياندازم. اين عذابها هم از سبک به سنگين شروع شده است. سبکهايش اين است که فرمود: ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ﴾، حالا شهابسنگ آمده مگر چقدر از بين ميبرد؟! ﴿أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ﴾، زلزله آمده، چقدر از بين ميبرد؟! اما اختلاف ملّتي را به جان هم مياندازد: ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ﴾. پس فرمود ما يهوديها را به جان هم انداختيم، مسيحيها را به جان هم انداخيتم، گفتيم گفتيم گفتيم همه آيات را آورديم اثر نکرد، اينها را به جان هم انداخيتم. اينجا هم فرمود اگر بيراهه رفتيد يا راه کسي را بستيد، شما را به جان هم مياندازيم: ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾. اين ميشود اختلاف، ميشود عذاب داخلي.
«فتحصّل» که غرب را به دو قسم بايد تقسيم کرد، اهل کتاب را به دو قسم بايد تقسيم کرد، مسيحيها و يهوديها را به دو قسم بايد تقسيم کرد و بايد ما آن دهه شصت را دهه محصور شدن در شعب ايران بدانيم مثل شعب ابيطالب و در کنار معجزه قرآن و عترت پيروز شديم و هيچ عاملي به داد ما نرسيد مگر خدا! آن روز ديديد. همين شوروي فعلي آن روز مرتّب به ديگران يا هواپيما ميداد يا آواکس ميداد يا مشکلات ديگر ايجاد ميکرد که همين عزيزان جمع شده بودند جلوي سفارت روسيه که شما ستمکاريد، آنها هم گفتند اگر شما نميتوانيد سفارت ما را حفظ بکنيد ما خودمان بياييم حفظ بکنيم، همين! چه کسي به داد ما ميرسيد در آن هشت سال؟! ما تنهاي تنها بوديم. اين نميگويم قويتر از شعب ابيطالب بود، ولي اگر قويتر بود به برکت همان پيغمبر بود. نه اينکه مثلاً ـ خداي ناکرده ـ ما معجزات ديگري داشته باشيم. معجزات همين است، برای قرآن و عترت است. آنها گاهي آن شعب سه ساله را اداره کردند، گاهي ايران هشت ساله و ده ساله را اداره کردند. اين معجزه پس چيست؟ کل اين جهان احدي نبود به داد ما برسد، حتي قاچاق هم حاضر نبودند به ما چيزي بفروشند. دست ما بسته بود، ما مرتّب کار ما تشييع بود. اينجا تشييع يا آنجا زير قرآن رد بکنيم، اينجا تشييع، آنجا زير قرآن رد بکنيم. اين معجزه نيست؟!
بنابراين ذات اقدس الهي هميشه فرمود حواستان جمع باشد، اگر سيل نيامد، شهابسنگ نيامد، زلزله نيامد، يک عذابهاي ديگري هم هست؛ اما آدم وقتي که بيراهه نرود راه کسي را نبندد اين است و ما به همه احترام ميکنيم؛ اما طبق دستوري که ديروز از بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) خوانديم يک روايت ديگري هم ايشان در صحيفه دارند به همه احترام ميکنيم؛ اما به احدي محتاج نيستيم. اين تربيت ديني ماست که ذات اقدس الهي به وسيله ائمه به ما آموخت.
پرسش: تاريخ اختلاف بين مسلمين را بيشتر مشاهده میکند تا بين کفّار.
پاسخ: نه، ما چون در بين آنها نيستيم خيال ميکنيم. ما خودمان اختلاف داريم، چون آنها منشأ اختلاف ندارند. روي هواست، مثلاً حالا امامتي، سقيفهاي، غديري، چيزي باشد؛ اما نه، خود آنها هم پروتستان دارند، ارتدوکس دارند، کاتوليک دارند، آنها هم همين گرفتاريها را دارند.
در بحث قبل دعاي سيزدهم را خوانديم که «كَيْفَ يَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً»، انساني از انسان چيزي بخواهد يعني چه؟! يک تسخير متقابل باشد آن نعمت خوبي است که در بحث قبل هم گذشت. مشابه اين تعبير در دعاي 28 هم هست. در دعاي 28 وجود مبارک امام سجاد به خدا عرض ميکند که «وَ رَأَيْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَي الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ»؛ اين بيعقلي است که کسي از کسي چيزي بخواهد! يک خدمت متقابلي است او هم از ما ميخواهد ما هم از او ميخواهيم. به ديگري انسان وابسته باشد مخصوصاً به بيگانه، اين يک سفاهت است يک ضلالت و گمراهي عقلي است که چشم ما به غرب باشد که حالا آنها تحريم کردند. ذيل آيه سوره «قيامت» اين حديث هست که حضرت وقتي کشاورزي ميکرد چون کشاورزها آنها که کارهاي دستي و پا و اينها ميکنند براي رفع خستگي زير لب زمزمهاي دارند اينها با قرآن و آيات و روايات زمزمه ميکردند ديگران هم مثلاً ترانهاي ميخوانند. حضرت اين آيه را زير لب زمزمه ميکرد، آن وقت کشاورزي ميکرد که خستگياش رفع بشود.17 اين دين است ميگويد شما خودت کار بکن! الآن بيعقلي مسئولين و ما متمکّنان است. شما کلّ اين شهر را دور بزنيد ميبينيد تمام سرمايهها رفته در سنگ و گِل دارد ميخوابد، منتظرند که يک وقت گران بشود خانه را بفروشند. هم آنها موظّف هستند راه توليد را تسهيل کنند، هم اينها موظّف هستند پول ندهند جهنم را نخرند. اکتناز همين است. اين همه آدم بيعقلي بکند براي چه؟ ما تا چه زماني ميخواهيم زندگي کنيم بيخردانه؟! فرمود اين را بگذار در توليد، هم به مسئولين باعرضه بگويد شما توليد را تسهيل کنيد، روي پاي خودتان بايستيد. ملّتي که روي پاي خودش بايستد ديگر سفيه نيست، ديگر گمراه نيست.
چون صحيفه سجاديه کتاب درسي نيست، نهج البلاغه کتاب درسي نيست، اين معارف براي ما آشنا نيست. فرمود: «وَ رَأَيْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَي الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ»، ما چرا سفيهانه زندگي کنيم؟ براي چه سفيهانه زندگي کنيم؟ چرا عاقلانه زندگي نکنيم؟ اين خدا که فرمود زمين را من براي شما نرم قرار دادم. به غير خدا تکيه نکنيد. اگر يک وقت ميگوييم توسل، اين وجود مبارک امام مأمور الهي است دارد ميدهد. شما يک وقت به خود شخص مراجعه ميکنيد، يک وقت به دفتر او مراجعه ميکنيد، او که بيگانه نيست. اين هر چه دارد از ناحيه ذات اقدس الهي دارد، تمام شد و رفت. اين تعبير و اين تطهير ميتواند براي همه ما آموزنده باشد؛ لذا فرمود شما مواظب باشيد به دو دليل: يکي اينکه برويد ببينيد ما با ديگراني که تخلّف کردند چه کرديم! يکي برهان اقامه ميکنيم. تمام پرندهها را او دارد نگه ميدارد. اين جسم سنگين عقاب چند کيلويي را چه کسي روي هوا نگه ميدارد؟ شما ميگوييد پر ميزند، بسيار خوب پر ميزند، ولي اين بار سنگين را چه کسي نگه ميدارد؟ در سوره مبارکه «نحل» فرمود «الله» نگه ميدارد. در اينجا ميفرمايد «الرحمن» نگه ميدارد. چقدر اين کتاب شريني است!
آنجا که سخن از سنگيني جِرم است بال زدن نيست، فرمود «الله» نگه ميدارد. اينجا که سخن از بال زدن و قبض و بسط و راهنمايي است، فرمود «الرحمن» نگه ميدارد، چون «الرحمن» او را راهنمايي کرده است. در سوره مبارکه «نحل» آيه 79 فرمود: ﴿أَ لَمْ يَرَوْا إِلَي الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ في جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ﴾، که اسم اعظم است، چون خصوصيت صفيف و دفيف آن مطرح نيست. اما اينجا که خصوصيت صفيف و دفيف مطرح است براي اين است که هم اصل نگهدارياش به لطف الهي است هم کيفيت پرواز و رفتن از جايي به جايي صفيف و دفيف ميخواهد و راهنمايي الرحمن است؛ لذا در آيه محل بحث فرمود اينها ﴿صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ﴾؛ ما يادش داديم چگونه بال بزن، چقدر بال بزند، چگونه اين فشار هوا را پس بزن، راه باز کن؛ مثل اينکه به اين شناگرها ياد ميدهند که اين طور بال بزنيد که جلوي مانعتان را برداريد که بتوانيد دو قدم جلوتر برويد. اينها اگر بال نزنند که نميتوانند جلوتر بروند. بايد اين مانع را بشکافند کنار بزنند اين آبها را کنار بزنند بتوانند جلوتر بروند. ما يادشان داديم که چگونه اين فشارهاي هوا را و اين هوا را پس بزنند راه باز بشود اين هوايي که رفته عقب از پشتسر اينها را اسکورت بکنند فشار بدهند اينها را پروازشان بيشتر بشود، ما اينها را يادشان داديم، در هر دو حال، «الرحمن» يادشان داد؛ لذا اينجا سخن از «الرحمن» است آنجا سخن از الله.
بعد به بتپرستها ميفرمايد شما به چه چيزي مينازيد؟ به اين سنگ و گِل مينازيد که اينها را عبادت ميکنيد؟ از اينها که کاري ساخته نيست و اگر به وسايل ماليتان مينازيد که ما کساني که مقتدرتر از شما بودند را خاک کرديم. ﴿أَمَّنْ هذَا الَّذي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ﴾، اين سنگ و گِل، اين بتها اينها کاري انجام ميدهند؟ ﴿مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ﴾، چون شما بايد بدانيد آنچه در جهان هست سربازان ماست. هيچ چيزي در عالم نيست مگر اينکه سپاه و ستاد الهي است. هم ﴿ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ﴾،18 هم ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،19 اين قبلاً بارها به عرض شما رسيد که فرض ندارد کسي به جنگ خدا برود، فرضي است محال، نه فرض محال! چرا؟ چرا اين فرض محال است؟ کسي نميتواند به جنگ دين برود، فرضي است محال، نه فرض محال است. يک وقت است ميگوييم شما با چهار تا کلنگ که رفتي به جنگ قله دماوند اصلاً راهت نميدهد، اين فرض محال است. فرض آن مفروض محال است. يک وقت است ميگوييم خود فرض محال است، چرا فرض محال است؟ براي اينکه طبق بيان نوراني حضرت امير در نهج فرمود: «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُه»؛20 تمام فکر و قلب و دستگاه و دست و پاي شما سربازان الهياند. سرباز خدا که نميتواند به جنگ خدا برود. خدا اگر بخواهد کسي را بگيرد که از جاي ديگر لشکرکشي نميکند، با دست او او را ميگيرد. حرفي ميزند رسوا ميشود، يک امضا ميکند رسوا ميشود، جايي ميرود رسوا ميشود، غذايي را ميخورد رسوا ميشود. اين طور نيست که اگر خداست خواست کسي را بگيرد از جاي ديگر لشکرکشي بکند، چون کلّ هستي اين شخص سرباز خداست. فرمود: «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُه... وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه»، لذا جنگ با خدا فرضي است محال، نه مفروض محال است.
حالا اين خدا فرمود که شما برهان مسئله را هم ديديد سوابق تاريخي را هم که مشاهده کرديد، وقتي آنها را هم ببينيد همين طور است. ﴿أَمَّنْ هذَا الَّذي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْكافِرُونَ إِلاَّ في غُرُورٍ ٭ أَمَّنْ هذَا الَّذي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ﴾؛ اگر خدا روزي را بگيرد چه کار ميکنيد؟! از بتها کاري ساخته است؟! يا از خود شما کاري ساخته است؟! ﴿بَلْ لَجُّوا في عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ﴾؛ اينها لجبازي ميکنند در همان ضلالت و گمراهي دارند لجبازي ميکنند.
پرسش: ...
پاسخ: بله، چون غالباً فرمود: ﴿عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ﴾، در سوره «انعام» خوانديم گاهي از بالا، گاهي از پايين. چون معمولاً ما الآن ميخواهيم عبادت بکنيم از باب تشبيه معقول به محسوس سر را بالا ميکنيم. گرچه به ما گفتند گاهي سر بالا گاهي سر پايين سجده همين طور است، رکوع همين طور است، تا معلوم بشود که﴿أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ اللَّهِ﴾21 ولي طبع ما اين است که از باب تشبيه معقول به محسوس وقتي خواستيم بزرگي را احترام بکنيم سر را بالا ميبريم و حال اينکه قبل از خلقت سما ذات اقدس الهي اين قدرت را داشت.
فرمود: ﴿بَلْ لَجُّوا في عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ ٭ أَ فَمَنْ يَمْشي مُكِبًّا عَلي وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ يَمْشي سَوِيًّا عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾، گاهي با برهان، گاهي با تمثيل، گاهي با قصّه. آن قصّه را فرمود اگر سفر کنيد ميبينيد. برهان مسئله هم اين است که کلّ جهان را او دارد اداره ميکند. تمثيل هم اين است که آن کسي که مستقيم دارد راه ميرود او به مقصد ميرسد يا اينکه اُفتان و خيزان و سرش به خاک است به خاک ميرسد، اينکه به جايي نميرسد. آن کسي که الهي فکر نميکند سرش به خاک است که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات اعمالنا».
«و الحمد لله رب العالمين»
سوره توبه، آيه12.
سوره فتح، آيات 4 و7.
. سوره جن، آيه16.
2
. سوره توبه، آيه10.
. سوره آل عمران، آيه113.
. سوره مائده؛ آيه83؛ سوره توبه، آيه92.
. سوره بقره، آيه65؛ سوره اعراف، آيه166.
. الميزان في تفسير القرآن، ج8، ص296و297.
. سوره توبه، آيه12.
. سوره مائده، آيه83.
. سوره توبه، آيه92.
. سوره قصص، آيه79.
. سوره قصص، آيه81.
. سوره اعراف، آيات94و95.
. سوره انعام، آيه59.
. سوره مائده، آيه14.
. سوره مائده، آيه64.
. الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ج2، ص424؛ «... هُوَ فِي حَائِطٍ لَهُ عَلَيْهِ تُبَّانٌ يَتَوكَّأ عَلَي مِسْحَاتِهِ وَ هُوَ يَقُول ﴿أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدي أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّي﴾ وَ دُمُوعُهُ تَجري عَلَي خَدَّيْه ...».
. سوره مدثر، آيه31.
19
. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه199.
. سوره بقره، آيه115.