اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الآنبياء و المرسلين سيما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلي الله عليه و آله و سلّم و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيما بقية الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».
مقدم شما بزرگواران علما فضلا برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم. هفته پُربرکت دولت را ارج مينهيم. در آستانه زيارتي مخصوص وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) و طبق برخي از نقلها ايام شهادت آن حضرت هستيم، اين سوگ و ماتم را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) تعزيت عرض ميکنيم، از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم که توفيق انجام وظايف اين ايام را به همه ما مرحمت کند.
مستحضريد که ماه پُربرکت ذيقعده تا دهم ذيحجّه اين ايام به عنوان اربعين موسوي و کليمي معروف است؛ يعني اين چهل شبانهروز، چلّهاي است که وجود مبارک موساي کليم به دستور ذات اقدس الهي عهدهدار شد. اين آيات ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً﴾1 ناظر به همين است؛ لذا در تمام ايام سال گرچه چلّهگيري فضيلت دارد، ولي از اول ذيقعده تا دهم ذيحجّه اين فضيلت بيشتر است. وقتي هم که وارد ماه پُربرکت ذيحجّه شديم دو رکعت نماز بين نماز مغرب و عشا بعد از خواندن حمد و فاتحة الکتاب آن ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً﴾ تا پايان آيه هم که مستحضريد مستحب است. اين ناظر به آن است که انسان اين چهل شبانهروز را همانند موساي کليم(سلام الله عليه) چلّه بگيرد. بارها هم به عرض شما رسيد که چلّهگيري اعراض از دنياست نه از کار دنيا و از خلق دنيا و از جامعه. انسان در متن جامعه زندگي ميکند در درس و بحث هست اگر حوزوي و دانشگاهي است، در تجارت و اقتصاد هست اگر تاجر و پيشهور است، ولي در همه امور ميگويد خدا، ديگر نميگويد اوّل خدا، دوم فلان شخص! اين يک بيماري است که دامنگير اکثر ما هست. اين آيهاي که در بخشهاي پاياني سوره مبارکه «يوسف» هست خطري است زير گوش ما، فرمود: ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾؛2 اکثر مؤمنين مشرکاند! امروز با اين جناح، فردا با آن جناح، امروز با اين سَمت، فردا با آن سَمت، امروز اوّل خدا دوم فلان شخص، فردا اوّل خدا دوم فلان شخص! وقتي از امام(سلام الله عليه) سؤال ميکنند چگونه اکثر مؤمنين مشرکاند؟ چگونه ميشود که مؤمن مشرک باشد؟ فرمود همين که ميگويند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»،3 اوّل خدا دوم فلان شخص! خدا اوّلي نيست که دومي داشته باشد. بايد بگوييم: ﴿**وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ**﴾؛4 هر آنچه در آسمان و زمين است برده و بنده خداست و خدا را شاکر باشيم که مشکل ما را به وسيله فلان شخص حلّ کرد که او بشود دست و پا و اعضا و جوارح راه، شئون فعل خدا بداند. در بخشهاي پاياني سوره مبارکه «مؤمنون» وقتي مؤمنون را در آغاز اين سوره با عظمت و جلال ستود، مؤمن آن است که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾،5 ﴿وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾،6 «الذين کذا، الذين کذا، الذين کذا»، تا به آن بخشهاي پاياني که ميرسد ميفرمايد اينکه ما گفتيم سرعت بگيريد: ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ﴾،7 اينکه گفتيم بعد از سرعت سبقت بگيريد جلو بيفتيد: ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾،8 اينها بايد بدانند اگر همه اين شرايط و اوصاف ثبوتي را داشتند، ﴿الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ﴾9 بودند، ﴿وَ الَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ﴾10 بودند، ﴿الَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ﴾11 شدند. اينها که همه دستورها را انجام ميدهند و بُتپرست نيستند ﴿أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ﴾.12 اينکه ميگويند اگر کسي بگويد «لا إله إلا الله» يقيناً وارد بهشت ميشوند، سرّش همين است. اين مشرکانه فکر کردن نميگذارد انسان در هنگام مرگ بگويد «لا إله إلا الله»: «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّة**»؛13 اگر کسي آن روز بتواند يک «لا إله إلا الله» بگويد، چون مستحضريد امروز زبان ما در اختيار ماست، اما هنگام مرگ زبان ما در اختيار ملکات ماست نه در اختيار خود ما. «إِنَّ النَّوْمَ أَخُو الْمَوْت»،14 شما تجربه کرديد کساني که در خواب حرف ميزنند چگونه حرف ميزنند؟ يک آدم مؤدّب در خواب هم بخواهد حرف بزند به کسی فحش نميدهد. يک انسان بد دهن، در خواب هم که حرف ميزند فحش ميگويد، چرا؟ چون در خواب اعضا و جوارح در اختيار ملکات ماست رهبري اعضا را آن ملکات به عهده دارد نه اراده ما. ما هر گونه که در زمان بيداري زندگي کرديم همان طور حرف ميزنيم. اين خواب از بهترين مدرسههاست که نمونههاي برزخ را به ما نشان ميدهد که مرحوم کليني در کافي فرمود اصلاً ذات اقدس الهي اين خواب را به عنوان مدرسه قرار داد، يک؛ و نموداري از برزخ قرار داد، دو؛ که ما بعد از مرگ به کدام عالَم ميرويم؟15 شبيه آنچه را که ما ميرويم همين است که در عالَم خواب است فرمود انسان تا بيدار هست اعضا و جوارح او در اختيار خود اوست، وقتي به خواب رفت در اختيار ملکات اوست مگر هر کسي موفق ميشود که در حال احتضار بگويد «لا إله إلا الله»؟! اين بخشهاي پاياني سوره مبارکه «مؤمنون» خيلي اعلام خطر کرده فرمود آنها که همه اين فضايل را دارند: ﴿الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ﴾اند، ﴿الَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ﴾اند؛ ﴿الَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ﴾ اگر باشند، ﴿أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ﴾**. معلوم ميشود اين توحيد حرف اوّل را ميزند.
اين چلّهگيري براي تمرين موحّدانه به سر بردن است در تمام ايام سال مخصوصاً در اين چهل شبانهروز. وجود مبارک موساي کليم در اين چهل شبانهروز که البته نه غذايي ميل کردند نه خوابي نه آبي، هيچ چيزي نخوردند، مهمان خداي سبحان بودند فقط مناجات ميکردند، شيطان به طرف او حرکت کرد، فرشتهاي گفت کجا ميروي؟ او مهمان ذات اقدس الهي است، او با وعده الهي آمده به کوه طور، فرمود: ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَي﴾،16 ما دعوتش کرديم کجا ميخواهي بروي؟ گفت ميخواهم بروم همان کاري را بکنم که با آن کار آدم را از بهشت بيرون کردم! بنابراين ما يک چنين دشمني هم در کمين داريم که اگر کسي موساي کليم بود مهماني ويژه ذات اقدس الهي را به عهده داشت ميزبانش هم خداي سبحان بود قرار ملاقات هم خدا گذاشت ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَي﴾، با همه اين خصوصيات باز شيطان دست بردار نيست فرشته گفت کجا ميروي؟ اينجا يک ملاقات ويژه است! گفت بروم همان کاري را بکنم که در بهشت با آدم کردم! بنابراين همه ما در معرض خطر هستيم، هر آن مراقبت براي اين است، اين مطلب اوّل است.
چون بيست و سوم اين ماه متعلّق به زيارت خاص وجود مبارک امام رضاست درباره او هم عزيزان و فضلاي خراساني هم در جمع ما حضور دارند که ـ إنشاءالله ـ اميدواريم همه فضلا و علما به درجات عاليه اجتهاد و عقل و عدل برسند مخصوصاً خراسانيها. در اينجا وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) فرمود من اگر بخواهم زودتر از اين ميخوانم؛ ولي قرآن را من در ظرف سه روز ختم ميکنم، اگر بخواهم زودتر هم ختم ميکنم؛ اما من به هيچ آيهاي نميرسم مگر اينکه درباره آغاز و انجام اين آيه درباره چه کسی نازل شده؟ پيامش چيست؟ ظاهرش چيست؟ باطنش چيست؟ چه دستوري دارد؟ درباره اين فکر ميکنم و اگر ميخواستم به عنوان عادي قرآن را قرائت کنم خيلي سريعتر ميخواندم؛ اما اينکه میبينيد من در ظرف سه روز قرآن ختم ميکنم براي اين نکته است.17 حالا يکي از رهآوردهاي نوراني امام رضا(سلام الله عليه) که از همين قرآن کريم استفاده کرد عرض کنم که ميشود مطلب سوم.
آن مطلب سوم اين است که ما محتاج هستيم؛ اما به هر کسي که مشکل ما را حلّ بکند محتاج نيستيم، ما بايد به کسي سر بسپاريم که محتاج نباشد، نه اينکه مشکل ما را حلّ کند. فقير به مستغني محتاج نيست، به غني محتاج است. ما سه تا واژه داريم: يکي فقر است يکي استغناست يکي غنا. فقير يعني کسي که محتاج است، يک؛ و چيزي که نياز او را برطرف بکند ندارد، دو؛ مجموع اين دو تا سلب ميشود فقر و فقير هم به معناي ندار نيست، به معني گِدا نيست. فارسي آن هنر را ندارد که عظمت و جلال و جمال واژههاي عربي را بفهماند. اينکه وجود مبارک امام باقر فرمود: قرآن عربي مبين است براي اينکه «يُبِينُ الْأَلْسُنَ وَ لَا تُبِينُهُ الْأَلْسُن»؛18 تمام زبانهاي دنيا را عربي ميتواند ترجمه کند؛ اما عربي را زبانهاي ديگر نميتوانند ترجمه بکنند. ما کسي که جيبش خالي است کيفش خالي است ميگوييم گِدا! گِدا بار علمي ندارد. اما قرآن نميگويد گِدا، ميگويد فقير. فقير به معني گِدا نيست، فقير به معني ندار نيست، فقير به معني مجموع اين دو تا سلب نيست؛ فقير بر وزن فعيل به معني مفعول است. آن ملتي که جيبش خالي است کيفش خالي است، چون ستون فقراتش شکسته است به او ميگويند فقير. اين کجا، گِدا کجا؟! کلمه گِدا حرف علمي نيست؛ بلکه گدا يعنی ندار. مجموع اين دو تا سلب ميشود گِدا؛ يعني کسي محتاج باشد به چيزي و چيزي که آن حاجتش را رفع بکند ندارد، اين دو تا سلب را که کنار هم بگذاريد ما در فارسي ميگوييم گِدا؛ اما قرآن که ميگويد گِدا، نميگويد گِدا، ميگويد فقير. ﴿**إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ**﴾19 يعني ملّتي که جيبش خالي است کيفش خالي است، اين ستون فقراتش شکسته است اين با سفارش، اقتصاد مقاومتي پيدا نميکند! با نصيحت، شما ويلچري را قائم نميکنيد! فقير يعني فقير، گِدا يعني گِدا! عربي را که مبين گفتند براي اين هنر علمي اوست، مسکين هم همين طور است؛ مسکين يعني اهل سکونت است اهل ساکن است نميتواند حرکت کند؛ آن ملتي که جيبش خالي است کيفش خالي است اين با سفارش حرکتي نيست، اين ساکن است، مسکين است، اهل مسکنت است، زمينگير است. عربي کجا فارسي کجا؟!
به هر تقدير فرمود من قرآن را با اين واژهها مطالعه ميکنم؛ لذا طول ميکشد و اگر بخواهيد شما من نکاتي درباره قرآن بگويم شما ببينيد که بشر به چه کسي محتاج است؟ بشر خودش فقير است براي اينکه در سوره مبارکه «نحل» است، ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾،20 ما در زادروزمان چيزي بلد نبوديم بديهيات را هم نميدانستيم، بنابراين ما محتاجيم؛ در تعليم محتاجيم، در تکوين محتاجيم، اين ميشود فقير. مستغني کسي است که محتاج هست، ولي چيزي که نيازش را برطرف بکند دارد، او ميشود مستغني. فقير به مستغني تکيه نميکند، اين بيان نوراني امام رضا اين است. فقير به غني که سوم يعني سومين مطلب، غني يعني بينياز، نه محتاج هست، ولي مشکل خودش را خودش حلّ ميکند. غني يعني بينياز و ما غير از ذات اقدس الهي کسی ديگر نداريم؛ اين را امام رضا از کجا استفاده ميکند؟ فرمود چه در علم چه در عمل در همه امور بشر به «الله» محتاج است نه به عملا نه به اغنيا، نه به حکما، نه به فلان، اينها همهشان محتاج هستند، چرا؟ براي اينکه ذات اقدس الهي در قرآن کريم چنين فرمود، همين امامي که فرمود من هر آيه را با مطالعه قرائت ميکنم، فرمود: ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلاّ أَن يُهْدَي﴾،21 حضرت از اين آيه چه ميفهمد؟ فرمود بشر به هدايت گري که خودش محتاج به هدايت است محتاج نيست؛ بشر به علما و حکما و صلحا و بزرگان و اينها محتاج نيست، چون همه اينها محتاجند به هدايت. خدا در اين آيه سوره «هود» نفرمود که سخنگويان دو قسماند: بعضي به حق دعوت ميکنند؛ بعضي به باطل دعوت ميکنند و شما حرف کسي را گوش بدهيد که به حق دعوت ميکند! سخن در اين است که هر دو به حق دعوت ميکنند؛ منتها يکي بعد از اينکه خودش کامل شد دعوت ميکند و ديگري کامل بالذات است﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلاّ أَن يُهْدَي﴾، نه «أفمن يهدي الي الظلم»، فرمود هر دو به حق دعوت ميکنند هر دو سخنشان خوب است. يکي حکيم است يکي پيغمبر، يکي پيغمبر است يکي خدا، ما حرف چه کسي را گوش بدهيم؟ فرمود حرف پيغمبر را گوش بدهيد که حرف خدا را نقل ميکند، اين ﴿لاَ يَهِدِّي﴾، اصلش «لا يهتدي» بود که ﴿لاَ يَهِدِّي﴾ شد. نفرمود «أفمن يهدي الي الحق أحق أن يتبع أم من يهدي الي الباطل»، سخن در اين نيست که يکي حق است يکي باطل، سخن در اين است که هر دو به حق دعوت ميکنند؛ منتها يکي بايد برود مدرسه و درس بخواند و ما را به حق دعوت بکند، يکي نگار مکتب نرفته است که به غمزه مسئلهآموز صد مدرّس است.22 آنکه استاد ميخواهد نه، آنکه استاد نميخواهد آري! ﴿أَفَمَن يَهْدِي﴾، اين بيان نوراني امام رضاست، فرمود من اين طور مطالعه ميکنم و اين گونه قرآن ميخوانم. حالا چون اين طور قرآن ميخوانم ما به غني محتاجيم نه به مستغني؛ البته حکما علما اينها حرفهاي انبيا را براي ما نقل ميکنند، انبيا هم حرف ذات اقدس الهي را نقل ميکنند، ما هم که قرآن را بالاي سر ميگذاريم براي اينکه حرف کسي است که عالِم بالذات است. ما حتي در بديهيات معلم ميخواهيم، ما ميدانيم دو دو تا چهارتا، ما ميدانيم کلّ بزرگتر از جزء است؛ اما اين طور نيست که اينها ضروري الوجود باشند. در منطق از اين قضاياي بديهي به عنوان قضاياي حتمي و ضروري ياد ميکنند؛ اما معناي ضروري غير از وجوب وجود است. معناي ضروري اين است که ثبوت محمول براي موضوع حتمي است؛ اما حالا اين موضوع حتمي الوجود است؟ اگر کلّي داشتيم بزرگتر از جزء است اگر دو، دو تا داشتيم يقيناً ميشود چهار تا، اگر عدد چهار داشتيم يقيناً زوج است؛ اما حالا عدد چهار واجب الوجود است؟ معناي قضيه ضروري، ضرورت ثبوت محمول براي موضوع است نه وجوب خود قضيه، اصلاً ممکن است چنين چيزي يافت نشود؛ لذا از اينها به عنوان ضرورت ذاتي ياد ميکنند نه ضرورت ازلي. فرمود بشر محتاج به چيزي است که او خودش قائم به ذات باشد؛ اين را وجود مبارک امام رضا از اين آيه استفاده ميکند. شاگردانشان هم ياد ميدهند که شما چگونه از قرآن بهره بگيريد، از آن به بعد حکما لوازم قضاياي قرآني را هم از خود قرآن به دست ميآورند، چون همان طوري که دلالت مطابقه حجت است، دلالت تضمن حجت است، دلالت التزام هم حجت است. لوازمش ميشود حجت. بياني سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي دارند؛ البته ديگران هم حتماً دارند، بياني هم بعضي از بزرگان حکمت دارند. مرحوم علامه(رضوان الله عليه) دارند که اين قضيه «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان»23اين به منزله عکس نقيض آن آيه است که خدا فرمود: ﴿وَ مَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾،24 چطور؟ براي اينکه اين آيه، سفاهت را معنا ميکند، سفيه را معنا ميکند، ميگويد هر کس روش ابراهيم را نداشت سفيه است، اين يک موضوع است و يک محمول، ﴿وَ مَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾؛ يعني هر کس از روش خليل حق که «خليل من همه بتهاي آزري بشکست»25 اگر از خليل حق فاصله گرفت اين سفيه است. عکس نقيض آن اين است که اگر کسي سفيه نباشد راه خليل را طي ميکند عکس نقيضش اين است. آن وقت اين عکس نقيض به صورت حديث معروف درآمد که «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان»، چون عقل در مقابل سفاهت است. عاقل کيست؟ ابراهيمي باشد؛ هر کس از روش خليل حق فاصله گرفت سفيه است، هر کس عاقل هست راه خليل حق را طي ميکند؛ لذا ايشان ميفرمايد اين جمله «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان» که حديث نوراني اهل بيت(عليهم السلام) به منزله عکس نقيض آيه ﴿وَ مَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ است.26 اما آنکه حکماي قبل از چهارصد سال و مانند آن آمدند مرتّب گفتند آن چيزي است که مربوط به سوره مبارکه «حشر» است؛ در سوره «حشر» فرمود: ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾،27 اينها خدا را فراموش کردند؛ لذا به فکر خودشان نيستند، به فکر همه چيز هستند، اما به فکر خودشان نيستند؛ به فکر زن هستند، به فکر فرزند هستند، به فکر دنيا هستند، به فکر خانه هستند، اما همه اينها را که بايد رها بکنند به فکر همه اينها هستند؛ اما به فکر آن چيزي که بايد با او باشد به فکر آن نيست. در سوره مبارکه «حشر» فرمود اينها چون خدا را فراموش کردند، خطرش اين بود که به إنساء مبتلا شدند و خدا هم اينها را از ياد خودشان برد ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾ اين مقدّم، ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اين تالي يا به منزله محمول. عکس نقيض آن اين است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»،28 اگر کسي به فکر خود بود معلوم ميشود به فکر خداي خودش هست، نه اينکه اگر کسي به فکر خودش بود بعدها خدا را ميشناسد، نفرمود «من عرف نفسه فقد يعرف الله» با فعل مضارع! با فعل ماضي گفت: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ»، معلوم ميشود «عَرَفَ رَبَّهُ»، قبلاً خدا را شناخت که خودش را ميشناسد. اگر خدا را نشناخته بود ميشد ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾ خودش را هم نميشناخت ميشد ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾. اين لطايف جزء مداليل التزامي همين قضاياست که از رهبري امام رضا(سلام الله عليه) استفاده شد حضرت فرمود ما که همه جزئيات را نبايد به شما درس بدهيم، ما مجتهدپرور هستيم. کسي که کلاسهاي عادي ميرود به هر حال همان درسهاي عادي را ميخواند، فرمود ما کلاس باز نکرديم که هر عوامي بيايد، ما اينجا آمديم براي پرورش مجتهدان؛ يعني ما قواعد کلّي را ميگوييم اين شنونده خودش بايد استنباط کند «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ»؛29 فرمود ما کليات و قواعد اوليه را به شما ياد ميدهيم، بعد شما خودتان استنباط کنيد. وجود مبارک امام رضا که نميآمد براي توده مردم سخنراني بکند، آن بار عام را ميدادند غالب دانشوران شرق و غرب در خراسان جمع ميشدند فرمود ما اين کارهايم«عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ». شاگردان فراواني تربيت ميکردند و بعد ميفرمودند: «يُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّه**»؛30 اين گونه از استدلالها که هيچ گاه با فعل مضارع نگفتند اگر کسي خودش را بشناسد بعدها خدا را بشناسد، با فعل ماضي دستور دادند که اگر کسي خدا را بشناسد معلوم ميشود قبلاً خدا را شناخته است. اين گونه از استدلالها از بيانات نوراني امام رضا(سلام الله عليه) است که ـ إنشاءالله ـ روز زيارت مخصوص اگر مشهد مشرّف هستيد آنجا زيارت ميکنيد، نشد از دور زيارت ميکنيد و وجود مبارک امام رضا هم به مقامي رسيده است که هر کس در هر گوشه عالَم خشنود بشود به وساطت مقام رضاست، نه اينکه او چون راضي است به مقام رضا! «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا»** يا «رَضِينَا بِقَضَاءِ اللهِ» آن مقام را بعضي از شاگردان آنها هم دارند. هيچ کس در هيچ نقطه عالَم خشنود نميشود مگر به وساطت وجود مبارک علي بن موسي الرضا، اين ميشود مقام. به هر حال بايد فيضي از خدا برسد تا مشکل اين آقا حلّ بشود؛ حالا يا چه شفاي بيماري باشد يا اداي دين باشد حلّ مشکلات باشد، فيضي بايد برسد تا او خوشحال بشود، مجراي اين فيض وجود مبارک علي بن موسي است اين ميشود مقام رضا. در بعضي از زيارتنامهها اين لطيفه هست که هيچ کس از هيچ چيزي راضي نميشود مگر به وساطت مقام شامخ امام رضا که اميدواريم ذات اقدس الهي اين برکت را به وجود مبارک امام رضا داده است از همين راه، نظام ما را راضي کند، رهبر ما را راضي کند، مراجع ما را راضي کند، دولت و ملت و مملکت ما را راضي کند و همه مسئولان را راضي کند!
مشکلات را در سايه رضاي مقام وجود مبارک امام رضا حلّ بفرمايد!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرمايد!
خطر سلفي و تکفيري و داعشي را به استکبار و صهيونيسم برگرداند!
مشکلات اقتصاد و ازدواج جوانها را در سايه لطف مقام رضوي به برکت دعاي وليّ عصر(ارواحنا فداه) حلّ بفرمايد و اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرمايد و ادعيه خالصانه همه شما برادران و خواهران ايمانی را مستجاب قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[18]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص632.
[19]. سوره توبه، آيه60.
[20]. سوره نحل، آيه78.
[21]. سوره يونس، آيه35.
. سوره اعراف, آيه142.
. سوره يوسف، آيه106.
. عدة الداعي و نجاح الساعي، ص99؛ تفسير نور الثقلين، ج2، ص476.
. سوره فتح، آيه4.
. سوره مؤمنون، آيه1.
. سوره مؤمنون، آيه3.
. سوره آل عمران، آيه133.
. سوره حديد، آيه21.
. سوره مؤمنون، آيه57.
. سوره مؤمنون، آيه58.
. سوره مؤمنون، آيه59.
. سوره مؤمنون، آيه61.
. التوحيد (للصدوق)، ص27.
. مصباح الشريعة، ص44.
. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص163.
. سوره اعراف، آيه142.
. الأمالی(للصدوق)، النص، ص660.
18
19
20
21
. ديوان حافظ، غزل شماره167؛ «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ٭٭٭ به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد».
. الکافي(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص11.
. سوره بقره، آيه130.
. ديوان سعدي، غزل40؛ «دگر به روي کَسم ديده بر نميباشد ٭٭٭ خليل من همه بتهاي آزري بشکست».
. الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص300.
. سوره حشر، آيه19.
. مصباح الشريعة، ص13؛ متشابه القرآن و مختلفه(لابن شهر آشوب)، ج1، ص44؛ عوالي اللئالي, ج4, ص102.
. وسائل الشيعه، ج 27، ص 62.
. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص33.