اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
مقدم شما بزرگواران را كه به مناسبت شهادت رئيس مذهبمان امام صادق(صلوات الله و سلامه عليه) حضور پيدا كرديد گرامي ميداريم و اين سوگ و ماتم را به پيشگاه وليّ عصر و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و به شما برادران و خواهران ايماني تسليت عرض ميكنيم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم كه توفيق فراگيري معارف آن حضرت را به همه مرحمت كند و توفيق اطاعت از رهنمودهاي آن ذات مقدس و ائمه اطهار(عليهم السلام) را به ما عطا كند!
هر كدام از ائمه(عليهم السلام) نور و ذات مقدسياند كه در عصر و مصر خودشان خلافت الهي را به خوبي انجام دادند، سعي كردند كه دين را از آسيب سياست اموي و مرواني و عباسي حفظ كنند اوّلاً; جامعهاي تربيت كنند كه قرآني و عترتي باشد ثانياً; مردان الهي را به بار بياورند كه به نوبه خود خليفةالله باشند ثالثاً و الگوي جوامع بشري باشد رابعاً. كار امام صادق(سلام الله عليه) در سختترين دوران عباسي بود؛ يعني بعد از انتقال قدرت اموي و مرواني به عباسيان و اقتدار شديد عباسيان، آنها سعي كردند هم مذهبتراشي كنند، هم قرآن را به رأي خود تفسير كنند، هم رواياتي كه تازه زنده شده است بعد از عمربن عبدالعزيز، اسرائيليات فوج فوج به روايات راه پيدا كردند آنها را مفسّر قرآن قرار بدهند و جبريه را بپرورانند كه حكومت آنها را تأييد ميكند و آزادانديشان معتزله و امثال معتزله را سركوب كنند و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را با بدترين وضع تحت شكنجه قرار بدهند؛ وجود مبارك امام صادق در چنين عصري بود.
حضرت سعي كرد افرادي را تربيت كند كه به اين اصولي كه الآن به عرض شما ميرسد آشنا شوند. اوّلاً آمد قرآن را با عترت نه با روايت, قرآن را با عترت و عترت را با قرآن همتاي هم قرار داد. يك وقت ما حرف خدا را از كلام خدا به نام قرآن ميشنويم، يك وقت حرف خدا را از انسان كامل معصوم مثل اين دوازده امام ميشنويم كه از هر خطا و از هر خطيئه مصون و محفوظاند ميشنويم.
فرمود عترت آن سهمي را دارد كه قرآن همان سهم را دارد، اين قرآن و عترت را، جايگاه عصمت را, جايگاه معصوم بودن را, حرف امام را كاملاً تبيين كرد؛ گاهي با استدلال براي متفكّران، گاهي به صورت دعا براي افراد عادي تبيين كرد. وقتي زراره از وجود مبارك حضرت سؤال ميكند، ما اگر عصر غيبت را ادراك كرديم چه دعايي بخوانيم! همين دعايي كه اختصاصي به نماز يا تعقيب نماز ندارد در بين نماز, بعد از نماز, قبل از نماز, در جميع حالات اين دعا از دعاهاي نوراني امام صادق(سلام الله عليه) است فرمود شما اين مطلب كلامي را به صورت دعا در بين مردم منتشر كنيد در عصر غيبت بگوييد: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»؛1 اين يك مسئله عميق كلامي است و به قول اهل كلام، برهان لِمّ در آن هست؛ اين را به صورت دعا آورد كه ما در هر حالي چه در نماز, چه قبل از نماز, چه بعد از نماز, چه در راه رفتن, بعضي از دعاهاست كه جزء تعقيبات است، اين جزء تعقيبات نيست جزء تعليمات است.
آيا امام و رهبران الهي وكيل مردم و منتخب از طرف مردماند كه سقفي و سقفيهها و امثال ذلك بر آن باور هستند يا نه, امام وكيل مردم نيست نماينده مردم نيست خليفةالله است، وليّ الله است چه اينكه غديريها بر آن هستند؛ اين مطلب عميق كلامي را وجود مبارك امام صادق به صورت دعا وظيفه همه ما قرار داد، به ما فرمود بخوانيد خدايا! ما امام را به عنوان وكيل نميشناسيم، امام نماينده ما نيست ما امام را انتخاب نميكنيم ما اهل سقيفه نيستيم ما سقفي نيستيم ما تحت ولايت اماميم، امام جانشين پيغمبر است، پيغمبر جانشين شماست، خليفه را بدون مستخلفعنه نميشود شناخت ما اگر خواستيم پيغمبر را بشناسيم. اگر پيغمبر نماينده ما بود منتخب ما بود ما به او رأي ميداديم او ميشد نبيّ, حرف ما را بايد بزند؛ اما پيغمبر, نماينده شماست خليفه شماست، خليفه حرف مستخلفعنه را ميزند نه حرف ما را، نه حرف مستخلفعليه را! اگر خليفهاند، يك و خليفه حرف مستخلفعنه را ميزند، دو؛ نه حرف مستخلفعليه را، سه؛ از طرف خدا وليّ بر مستخلفعنه هست، چهار؛ ما تا مستخلفعنه را نشناسيم خليفه را نميشناسيم، «اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ» اين برهان مسئله است. گاهي دعا ميكنيم خدايا عاقبت امور ما را ختم به خير كن و به ما بهشت بده اين دعاست؛ اما اين مسئله عميق كلامي است برهان در آن هست، «اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ» چرا؟ براي اينكه من اگر خدا را نشناسم، خليفه او را نميشناسم آنكه از طرف خدا ميآيد وقتي من او را ميشناسم كه مستخلفعنه او را بشناسم منوبعنه را بشناسم «اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ» شما در دعاها چنين برهان عقلي فلسفي پيدا ميكنيد؟ خدايا گناهان مرا بيامرز پدر مرا بيامرز مادر مرا بيامرز! برهان در آن نيست. اين استدلال است نه استدعا، «اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ» من اگر تو را نشناسم پيغمبر را نميشناسم چون پيغمبر از طرف تو ميآيد و خليفه توست «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ»؛ خدايا! توفيقي بده نبوّت را بشناسم, نبيّ را بشناسم؛ چون امام, خليفه نبيّ است نه وكيل مردم، امام در غدير مشخص ميشود نه در سقيفه؛ «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ»؛ من امام را وقتي ميشناسم كه پيغمبر را بشناسم «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي».2 اين امام هم از آن طرف هشام را تربيت ميكند, هم از آن طرف همه ما را با دعا ميپروراند اين دعا يك مسئله استدعايي نيست استدلال است. خدايا گناهان مرا بيامرز! در آن نيست, پدران مرا بيامرز! در آن نيست, خدايا به من فهم بده, عقل بده, استدلال بده, برهان بده, كارهاي كلامي به من بده! من توحيد را بشناسم, نبوّت را بشناسم, امامت را بشناسم. فرمود اگر زمان غيبت را درك كرديد اين كار را بكنيد. وجود مبارك امام صادق كادرسازي كرد، ميبينيد درست است كه همه ما در اثر ارتباط به اين خاندان اميد بهشت داريم؛ ولي نسوختن و جهنم نرفتن هنر نيست؛ بسياري از افرادند كه جهنم نميروند، بچهها و ديوانهها جهنم نميروند, كفارِ مستضعف دورافتاده کشورهای کفر كه هيچ دسترسي به اسلام ندارند جهنم نميروند؛ نسوختن, هنر نيست، به بهشت رفتن هم هنرِ والا نيست، بهشت رفتن جزء هنرهاي مياني است؛ اما ميبينيد امام صادق از ما چه توقعي دارد، وجود مبارك امام صادق فرمود شما در شهري كه زندگي ميكنيد نگذاريد جمعيت شما در دستگاههاي قضايي فراوان باشد در مسجد و حسينيه كم باشد «مَنْ كَانَ الرَّهْنُ عِنْدَهُ أَوْثَقَ مِنْ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ فَأَنَا مِنْهُ بَرِيء»3 فرمود شما در جامعه زندگي ميكنيد، تجارت داريد, اقتصاد داريد, رهن داريد, بيع داريد؛ ولي مهمترين عامل پيشرفت و موفقيت و هماهنگي شما، قول شما و شرافت شما و عزّت شما و اعتماد شما باشد. اگر كسي به ديگري بدهكار بود و خانه خود را در رهن او قرار داد و اين رهن مهمتر از قول او بود او شيعه خاص من نيست شما بايد طرزي زندگي كنيد كه قول شما مهمتر از رهن گذاشتن خانه شما باشد؛ «مَنْ كَانَ الرَّهْنُ عِنْدَهُ أَوْثَقَ مِنْ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ فَأَنَا مِنْهُ بَرِيء»، جامعه را اين زندگي حفظ ميكند نه دستگاه قضايي. شما الآن اين پانزده ميليون پرونده كه در دستگاه قضايي است شايد مثلاً پنج درصدش يك سلسله پروندههاي حقوقي علمي باشد؛ نظير رژيم حقوقي درياي خزر و امثال ذلك، آن چهارده ميليون و نيمش، جزء الفباي دين است، كسي چك بيمحلّ كشيده, دروغ گفته, اجاره را نمیدهد، خلاف گفته، اينها جزء بديهيات دين ماست. اين الفباي دين است كه چهارده ميليون پرونده شد اين چهارده ميليون براي 28 ميليون است براي اينكه هر پروندهاي به هر حال دو طرف دارد، پرونده يكطرفه كه نيست، اين سي ميليون هر كدام سه، چهار نفر وابسته دارند جمعاً ميشود هفتاد, هشتاد ميليون؛ هفتاد هشتاد ميليون گيرِ اين پروندهها هستند، گيرِ عمل كردن به دستورات ابتدايي امام صادق هستند. فرمود جامعه ميشود که حرفش معتبر نباشد؛ ولي وقتي خانه را رهن ميگذارد معتبر باشد؟! «مَنْ كَانَ الرَّهْنُ عِنْدَهُ أَوْثَقَ مِنْ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ فَأَنَا مِنْهُ بَرِيء» اينها جزء ابتدائيات است.
مرحوم كليني از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد، فرمود مملكت بايد عزيز باشد, باشكوه و جلال و عزّت باشد. كشور شيعه به بركت خود اينها كشور عزّتمند است. اين را مرحوم كليني از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد كه «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَی الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَه»؛4 فرمود ذات اقدس الهي مؤمن را آزاد خلق كرد هر كاري ميخواهد بكند در مرز حلال آزاد است؛ اما كاري بكند كه حيثيت او و عزّت و شكوه و جلال او از بين برود حق ندارد؛ چون آبرو حقّ ما نيست، ما بايد بدانيم بعضي از امور را ما امين و بعضي از امور را مالك هستيم، خدا اين مال را از راه حلال كه به ما داد فرمود مال شماست ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾5 مال, مِلك ماست خواستيم به كسي بدهيم، خواستيم ندهيم؛ اما آبرو براي ما نيست ما امينيم نه مالك. آيا كسي حق دارد حرفي بزند كه آبروي او برود يا معصيت كرده؟ اگر كسي آبروي ديگري را ببرد حرام است، خود شخص كاري بكند كه آبرويش برود حرام است، آبرو براي ما نيست، آبرو امانت خداست نزد ما. چرا اگر ـ خداي ناكرده ـ تجاوز جنسي بشود همه بستگان اين زن پس بگيرند شكايت را و رضايت بدهند پرونده همچنان باز است؛ براي اينكه ناموس زن يا ناموس مرد مال كسي نيست اينها مال خداست حقّ الله است ما به عنوان امين, حافظ او هستيم اگر كسي ـ معاذ الله ـ به يك زن تجاوز عمدي كرد همه بستگان او رضايت بدهند پرونده هنوز باز است اين مثل خون نيست. اگر كسي را كُشتند اولياي دم رضايت دادند مسئله حلّ است ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾6 او آمد رضايت داد، قصاص نميشود؛ اما تجاوز جنسي از اين سنخ كه نيست. اين گونه از آبروها مال خداست و انسان، امين است و بايد اين را حفظ كند.
بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) اين است كه هيچ كشوري حق ندارد خودش را ذليل كند؛ اين را مرحوم كليني در باب عزت و شكوه از وجود مبارک امام صادق نقل كرد. حضرت در بحثهاي كلامي شاگردان فراواني داشت، چون همه مردم كه در يك سطح نيستند، افراد عادي از حضرت توحيد سؤال ميكردند. مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) اين دو روايت را در كتاب شريف توحيد نقل كرد، كسي آمده خدمت امام(سلام الله عليه) عرض كرد كه «دلِّلْنِي عَلَي التُّوحِيد»؛ توحيد خدا را براي من تبيين كنيد! فرمود: «هُوَ الَّذِي أَنْتُمْ عَلَيْه»؛7 همين كه داريد توحيد است، خدا يكي است. اين جواب به يك فرد عادي است؟! امّا هشام از شاگردان متخصّص حضرت است، وقتي وارد محضر حضرت شد خود حضرت ابتدائاً سؤال ميكند كه هشام! «أَ تَنْعَتُ اللَّهَ»؛ آيا خدا را نَعت ميكني؟ گفت آری، فرمود: «هَاتِ»؛ بگو ببينم چه میگويي؟ گفت: ﴿هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِير﴾ از اين قبيل, فرمود: «هَذِهِ صِفَةٌ يَشْتَرِكُ فِيهَا الْمَخْلُوقُون»؛ اگر خدا سميع است ديگران هم سميعاند, اگر خدا عليم است ديگران هم عليماند؛ آن وصف مختصّ به خدا چيست؟ هشام عرض كرد پس شما بفرماييد تا من بفهمم, فرمود نگو خدا عليم است، بگو «هُوَ عِلْمٌ» اينجا ممكن است كسي بگويد آيا مشتق در آن ذات معتبر است يا نه؟ آيا «ذاتٌ ثبت له العلم» يا نه؟ «هُوَ نُورٌ لَا ظُلْمَةَ فِيهِ وَ حَيَاةٌ لَا مَوْتَ فِيهِ وَ عِلْمٌ لَا جَهْلَ فِيه»8 او حيات است نه حيّ, او علم است نه عليم, او بصر است نه بصير, او نور است؛ يعني اين عينِ مبدأ است؛ اين را كه وجود مبارك امام به همه افراد نميگويد، اين ميخواهد هشام را تربيت كند؛ اين هشامها هم كه در خدمت حضرت بودند فرمود در نظريهپردازی، در مناظرات كلامي شما هر جلسهاي حقّ شركت نداريد، گاهي اوج ميگيري؛ ولي گاهي سقوط ميكني تو با هر كسي بحث نكن؛ اما «و هو يطير و لا يقع» او خوب تربيت شده اين اوج ميگيرد و سقوط هم نميكند. اين شاگردان را پروراند و در جمع، به ما اين راه را نشان داد. فرمود: اين «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَيت»9 تنها پيغمبر نبود كه سلمان تربيت كند ما هم ميتوانيم سلمان تربيت كنيم. همان مكتبي كه سلمان پروراند همان مكتب الآن دست ماست. «لَيْسَ مِنَّا»؛ اين «سَلْمَانُ مِنَّا» در بُعد اثباتي است،«لَيْسَ مِنَّا» در بُعد سلبي است. فرمود من ميخواهم شما مثل سلمانِ عصر بشويد «لَيْسَ مِنَّا وَ لَا كَرَامَةَ مَنْ كَانَ فِي مِصْرٍ فِيهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ وَ كَانَ فِي ذَلِكَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْه»؛10 شما اگر بخواهيد «سَلْمَانُ مِنَّا» ما باشيد جزء شاگردان خاصّ ما باشيد؛ اگر در شهري كه صد هزار جمعيت است، چون آن روزها جمعيت كم بود در قرآن دارد ما فلان پيغمبر را فرستاديم ﴿إِلي مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ﴾11 آن روز صد هزار رقم سنگيني بود، آن روزها اصلاً كلمه ميليون مطرح نبود؛ اينكه ميبينيد فلان شخص «الف، الف»ميگويد، ميخواستند مبالغه كنند، كلمه ميليون اصلاً آن روزها مطرح نبود، در لغت و لغتنامهها نبود، میگفتند فلان شخص «الف، الف»ميگويد، يعنی مبالغه میکند و از ميليون حرف میزند، اين اغراق بود، بعداً کلمه ميليون درآمده. در آيه دارد كه ما فلان پيامبر را فرستاديم ﴿إِلي مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ﴾؛12 در اين حديث نوراني حضرت فرمود اگر كسي در شهري زندگي ميكند كه صد هزار جمعيت يا بيش از صد هزار جمعيت در آن هست، در آن شهر مردي از او پارساتر پيدا بشود او از ما نيست: «لَيْسَ مِنَّا وَ لَا كَرَامَةَ مَنْ كَانَ فِي مِصْرٍ فِيهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ وَ كَانَ فِي ذَلِكَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْه»؛ يعني «سَلْمَانُ مِنَّا» ما داريم, «لَيْسَ مِنَّا» هم ما داريم، اين «مِنَّا» خصوصي است؛ البته جزء شيعيان است عادل هم ممكن است باشد؛ اما حضرت ميفرمايد ما هم ميتوانيم «سَلْمَانُ مِنَّا» تربيت كنيم، اين «مِنَّا أَهْلُ الْبَيت» درباره خيلي از افراد آمده، درباره بعضی از محدثان قم آمده «وَ هُوَ منَّا»،13 بعضي از زنهاي كه اهل ديانت و تقوا و فقه بودند وارد شده است كه «هي منّا اهل البيت»؛14 پس ميشود.
حضرت آمده كادرسازي كرده، فرمود در مسئله تجارت و اقتصاد طرزي بايد زندگي كنيد كه حرف شما بهتر و قويتر و اثربخشتر از رهن خانهتان باشد، اين براي اين. شكوه و عزّت و جلال را بايد بدانيد حقّ الله است در اختيار شما نيست شما امين الله هستيد، حق نداريد هيچ كشوري حق ندارد خود را ذليل كند، اين دو مطلب؛ ما هم ميتوانيم «مِنَّا أَهْلُ الْبَيت» بپرورانيم، الآن هم وجود مبارك وليّ عصر «مِنَّا أَهْلُ الْبَيت» ميپروراند. وجود مبارك امام صادق كادرسازي كرد با اينكه حكومت عباسي بود، فرمود تا آنجا كه ممكن است به مجتهدان خود مراجعه كنيد؛ اين مقبوله عمر بن حنظله در عصر امام صادق در بحبوحه قدرت عباسيها نازل شد اينها كه حكومتي نداشتند بگويند ما كسي را نصب كنيم، فرمود شما ميتوانيد تا آنجا كه ممكن است در برابر حكومت عباسيان براي خودتان مكتبي داشته باشيد دستگاهی داشته باشيد با اينکه خود امام صادق تحت تعقيب بود. مرحوم كليني نقل ميكند كه خانه حضرت را چند بار آتش زدند و حضرت فرمود: «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَی أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ» اين آتش اثر نكرد. فرمود اگر خدا به آتش فرمود: ﴿يا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلي إِبْراهيمَ﴾15 من هم فرزند ابراهيم هستم، به هر حال آتش اثر نکرد.16 در همان بحبوحه كه خودِ حضرت تحت فشار بود سعي ميكند مرداني تربيت كند كه اينها كارهای قضايي را انجام دهند «فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِيثِنَا»؛17 در بحبوحه قدرت عباسيان بود، مقبوله عمربنحنظله همين بود، معتبره أبي خديجه18 همين بود، اين درباره كادرسازي در آن روز بود.
درباره عناصر دين فرمود همه مسائل ديني محترم و معتبر است و اما بعضي از چيزها خيلي معتبر است، آن ركن اساسي است، اوّل قرآن است و عترت كه همتاي هم هستند؛ بعد فرمود: «لا يَزَالُ الدِّيْنُ قَائِمَاً مَا قَامَتِ الْكَعْبَةُ»؛19 مادامي كه كعبه هست مطاف مسلمين است, قبله مسلمين است دين محفوظ است كه بايد تلاش و كوشش كرد با دعا و غير دعا اين كار و امانت الهي را از دست آلسعود گرفت.
يك بيان نوراني حضرت امير در عهدنامه مالك دارد كه به مالك فرمود: مالك! «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»20 اين در بيان نوراني حضرت در نهجالبلاغه است، فرمود مالك! حالا که به مصر رفتی بدان ما انقلاب نكرديم كه ما آزاد شويم، بشر بنده خداست تابع دستورات الهي است، ما انقلاب كرديم كه دين را از چنگالِ بيگانهها دربياوريم: «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» امروز مطاف مسلمين مثل قدس در اسارت يا آلسعود است يا صهيونيسم؛ امروز قبله مسلمين، چه قبله اوّل چه قبله دوم در اسارت بيگانههاست «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» فرمود مادامي كه كعبه آزاد است دين آزاد است. بعد جريان كربلاي سيدالشهداء را چقدر اصرار دارد، چون اينها اساس دين است، درست است همه ائمه اين چهارده معصوم وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليهم اجمعين) همه اينها سهم تعيين كننده در حفظ دين دارند؛ اما كربلا حساب ديگر است، جريان كربلا را وجود مبارك امام صادق خيلي اصرار دارد، فرمود فريضه است فرمود شما اگر صدها بار مكه برويد تا كربلا نرفتی فريضه الهي را انجام نداديد،21 تعبير فريضه دارد. جريان امام زمان هم اينچنين است. چند امر است كه وجود مبارك امام صادق بر آن خيلي تكيه ميكند: قرآن است, عترت است, جريان كعبه است, جريان كربلاست, جريان وجود مبارك وليّ عصر است، فرمود حضرت كه ظهور كرد جاهليت را برميدارد و عقلانيت ظهور ميكند اين است كه وجود مبارك امام صادق براي همه حرفي براي گفتن دارد اگر كسي خواست «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَيت» بشود، الآن هم با همان دستورهاي نوراني امام صادق ميتواند به آن مقام برسد. فرمود اگر در شهري زندگي ميكنيد سعي كنيد اعلم آنها ,اتقاي آنها, اصلح آنها، افضل آنها باشيد اينكه مال دنيا نيست اينكه غرور نيست كه چيز بدي باشد همان حرفهايي كه وجود مبارك حضرت امير در دعاي «كميل» به ديگران آموخت، همانها را وجود مبارك امام صادق دارد، ما در دعاي «كميل» در شبهای جمعه چه ميخوانيم؟ «أَقْرَبَهُمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْك»؛ خدايا من از همه بالاتر, از همه بهتر و از همه به تو نزديكتر باشم؛ اينكه چيز بدي نيست، اينكه دنيا نيست، اينكه غرور و خودخواهي نيست. خدايا توفيقي بده كه من از همه مردم به تو نزديكتر باشم, پاكتر باشم, منزّهتر باشم «أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْك وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْك»22همين بيانها را كه وجود مبارك حضرت امير به صورت دعا در دعاي «كميل» به ما آموخت، وجود مبارك امام صادق به صورت صريح فرمود اگر بخواهيد «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» باشيد در شهري كه زندگي ميكنيد از شما بهتر نبايد باشد، اين ميپروراند. اين راه براي همه باز است كه در همه عصر و مصر اين راهها باز است كه اميدواريم ذات اقدس الهي آن توفيق را به همه ما مرحمت كند كه جزء شيعيان راستين اين ذوات مقدس باشيم و فرمايشات و دستورهاي اينها را به خوبي ادراك كنيم اوّلاً; باور كنيم ثانياً; عمل كنيم ثالثاً و منتشر كنيم رابعاً.
من مجدداً مقدم شما را گرامي ميدارم از ذات اقدس الهي مسئلت میکنيم هر قدمی که برداشتيد مشمول آيه سوره مبارکه «يس» باشد که فرمود: ﴿وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم﴾23 سعادت و سيادت دنيا و آخرت را نصيب شما بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
خطرات سلفي و تکفيري و داعشيها را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها به بهترين وجه حلّ بفرما!
اين کشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
جوانان و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
و اين دعا را در حقّ همه مؤمنان عالم مستجاب بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص337.
. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص337.
. المحاسن، ج1، ص102.
. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج5، ص63.
. سوره نساء، آيه32.
. سوره إسراء، آيه33.
. التوحيد(للصدوق)، ص46؛ «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام عَنِ التَّوْحِيدِ فَقَالَ: هُوَ الَّذِي أَنْتُمْ عَلَيْه».
. التوحيد(للصدوق)، ص146.
. عيون اخبار الرضا عَلَيْهِ السَّلَام، ج2، ص64.
. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص78.
. سوره صافات، آيه147.
. سوره صافات، آيه147.
. الإختصاص، النص، ص68.
. کتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص905.
. سوره انبياء، آيه69.
. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص473.
. کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص484.
. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج7، ص412.
. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص271.
. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، نامه53.
. کامل الزيارة، النص، ص122؛ «لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ حَجَّ دَهْرَهُ ثُمَّ لَمْ يَزُرِ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عليه السلام لَكَانَ تَارِكاً حَقّاً مِنْ حُقُوقِ اللَّه».
. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص850.
. سوره يس، آيه12.