شرح زیارت وارث - جلسه ۹

مجموعه شرح زیارت وارث از حاج آقا انصاریان

دوشنبه، 19 مهر 1395

53 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

عبادت خدا بر سه بخش است، انجام واجبات که بدن این واجبات را همراهی می‌کند مثل نماز، روزه، حج، طواف، دیگر عباداتی که مایه‌اش بدن است نیت پاک است، و یک بخش از واجبات هم عبادت مالی است، در قرآن ملاحظه کردید کم نیست آیاتی که وقتی نماز را ذکر می‌کند بلافاصله زکات را مطرح می‌کند، زکات به نه گانه ثروت تعلق می‌گیرد و بنا به تقسیم خداوند به هشت طایفه تعلق دارد.

امام هشتم می‌فرماید خیلی مسائلی که در قرآن دوتایی با هم آمده اگر یکیش عمل بشود و یکیش ترک بشود آن یکی که عمل شده قبول نمی‌شود، مثل نماز و زکات، اگر کسی حضرت می‌فرماید چون دین را آنها باید برای ما توضیح بدهند نماز بخواند ولی به مالش زکات تعلق بگیرد و نپردازد نمازهای عمرش را خدا قبول نمی‌کند زلف این دو حقیقت به هم گره خورده. یا به فرموده حضرت مثل عبادت خدا و احسان به پدر و مادر که در قران دوتایی با هم آمده وَ قَضىٰ رَبُّكَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِيّٰاهُ ﴿الإسراء، 23﴾ غیر از خدا را عبادت نکنید وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً یعنی حق پدر و مادر اینقدر عظیم است که بلافاصله بعد از حق خدا مطرح شده است خیلی مهم است خدا و پدر و مادر همه نوع نیکی هم در همین آیه شریفه نهفته است چون کلمه احسان بدون الف و لام آمده و بالوالدین احسانا.

کاری هم به این ندارد پروردگار که پدر و مادر کافرند مشرکند بی‌دین هستند بی‌نماز هستند بی‌روزه و بی‌تقوا هستند امر پروردگار به این است که فرزندان با پدر و مادر نیکی کنند وَ صٰاحِبْهُمٰا فِي اَلدُّنْيٰا مَعْرُوفاً ﴿لقمان ، 15﴾ در سوره لقمان است تا زنده هستند برخوردت با هر دویشان پسندیده باشد.

یک روحانی بود من با فرزندش خیلی آشنا بودم فرزندش هم یک روحانی بسیار باسواد بود بزرگوار بود، نویسنده قوی هم بود، پدرش که روحانی بود تا حدود بیست سالگی زرتشتی بود بعد برمی‌خورد به یکی دو تا عالم واجد شرایط و قرآن و مسائلی که اهل بیت مطرح کردند شیعه می‌شود می‌رود حوزه علمیه، این زرتشتی یک عالم به تمام معنا به دردخوری می‌شود، در شهری که نماز می‌خواند جا نبود نمازش، بسیار هم باتقوا بود، یک روز هم نیامد نماز بهش گفتند چرا نیامدی نماز؟ گفت در راه که می‌آمدم یادم آمد یک پولی پیشم بود برای مردم باید می‌بردم می‌دادم با این پول نمی‌شد نماز بخوانم مال مردم پیشم بود رفتم پول مردم را دادم دیر شد نرسیدم به نماز، این عالم شیعه باتقوا هر روز صبح از خانه که می‌آمد بیرون می‌رفت خانه پدر و مادرش که زرتشتی بودند حاضر هم نشدند شیعه شوند زرتشتی هم مردند می‌رفت اول دست پدرش را می‌بوسید بعد مادرش را، یک ساعتی دو زانو روبروی هر دویشان می‌نشست ازشان درخواست می‌کرد متواضعانه خریدی دارید گوشتی می‌خواهید میوه می‌خواهید نان می‌خواهید صورت بدهید من بروم برایتان تهیه کنم این حکم دین است.

در عرفات یک جوانی به نام ابراهیم به حضرت صادق گفت من تازه شیعه شدم سال اولم هم هست مستطیع شدم آمدم مکه مادرم مسیحی است، پیر هم هست، حالا که من دینم را عوض کردم از مسیحیت آمدم شیعه شدم تکلیف من بااین مادر مسیحی چیه؟ فرمودند شراب می‌خورد؟ گفت نه، دیگر دستگاه گوارشش دستگاه خوردن مشروب و مست کردن نیست، فرمود گوشت خوک می‌خورد؟ عرض کرد نه نمی‌خورد فرمود از خانه‌اش بیرون نیا زندگی‌ات را جدا نکن با مادر زندگی کن از لیوان مادرت هم آب بخور ظرف غذایت هم با او یکی باشد پاک است، برگشت مادر دید روشش عوض شده چون خدا می‌گوید عبادت من و احسان به پدر و مادر این دو تا باید با هم باشد، نمی‌شود پشت به پدر و مادر کنی و رو به من، اگر به پدر و مادر پشت کنی به من هم پشت کردی، چون حکم من را عمل نکردی احترام نکردی، مادر بهش گفت که عوض شدی خیلی، محبتت، نگاه کردنت رفتارت، کردارت، منش تو، هم غذا شدنت، چه شده؟ گفت مادر من دیگر مسیحی نیستم، من شیعه شدم. گفت معلمت کیست؟ پیغمبری است؟ گفت نه معلم من منصب پیغمبری ندارد معلم من اولاد پیغمبر است، امام است، او معلم من است.

گفت مادر من که پا ندارم بلند شوم بیایم پیش معلم تو تشکر کنم، برو به معلمت بگو من را هم داخل در تشیع کند، یعنی حکم خدا را اگر مردم عمل بکنند نیرو به خدا اضافه می‌کنند، اگر مردم خوب عمل کنند بدان عاشق خوبی‌ها می‌شوندو می‌آیند خوب می‌شوند اگر یک پدر در خانه پدر بامحبت، با وقار، با ادب، دست به جیب باشد و نماز بخواند روزه بگیرد بچه‌ها می‌گویند این چه دینی دارد که رویش اثر اخلاقی و رفتاری گذاشته بچه‌ها هم دیندار بار می‌آیند اما پدر دیندار بداخلاق زمخت تلخ بچه‌ها را دین‌گریز می‌کند بچه‌ها نمی‌دانند که این تلخی و بدی کار دین نیست ولی ارزیابی غلط می‌کنند می‌گویند اگر دین این است که پدرمان دارد ما این دین را نمی‌خواهیم.

قرآن می‌گوید اگر باعث بشوی یک نفر گمراه بشود گناه گمراه کردن یک نفر در پرونده‌ات مساوی با گناه گمراه کردن کل انسان‌هایی است که من آفریدم، این گناه کمی است؟ خیلی گناه سنگینی است کی حالا قیامت می‌خواهد جواب بدهد که من صدها میلیارد نفر را باعث شدم گمراه بشوند با گمراهی یک نفر، گمراه کردن یک نفر مساوی است با گمراه کردن کل انسان‌هایی که خدا آفریده.

اما نیکی اما خوش اخلاقی، اما خوش برخوردی از یک پدر دیندار، از یک مادر دیندار، بچه‌ها را هم دیندار می‌کند ما این را مواظب باشیم تا لحظه آخر عمرمان وجودمان ایجاد دین‌گریزی نکند این خطر بسیار سنگینی است. در اجتماع هم همینطور منی که شهرت دارم مردم مملکت من را می‌شناسند خیلی باید مواظب باشم در اعمالم، رفتارم، اخلاقم، برخوردم، اقتصادم، که مردم تیزبین با دیدن من گرایش به دین پیدا بکنند، چیزی از من نبینند که دین‌گریز بشوند.

بیش از پنجاه سال قبل شصت سال نمی‌شود، یکی از اولیاء خدا من رفته بودم خانه‌اش دیدنش، عاشقش بودم، شصت سال هم با من تفاوت سنی داشت آن وقت، قلب انسان را خدا جهت بدهد عاشق بندگان واقعیش بشود، چقدر آدم گیرش می‌آید، ایشان برای من این داستان را گفت بعد خودم که طلبه شدم و خیلی کتاب خریدم جای داستان را پیدا کردم کجاست.

حالا از روی کتاب برایتان می‌گویم ایشان هم برای من همانی که در کتاب بود تعریف کرد یک آقایی با چهره مذهبی این چهره هم یا یارساز است برای دین، یا به شدت دین‌گریزی ایجاد می‌کند، حتی مواظب قیافه و لباسش هم انسان باید باشد که تولید ضربه و ضرر نکند. این آدم ظاهر الصلاح قیافه مذهبی، مثلا روی قدیم پیراهن بی‌یقه و محاسن بلند و پالتو و عبا، فکر کنید اینجوری بوده، گندم پخته بود یک دیگ آورده بوددر حیاط در چادر شب رختخواب ریخته بودخشک بشود آسیاب بکند بلغور آش درست کند، یک کبوتر نر و ماده که با هم زندگی می‌کردند از فضا داشتند می‌رفتند چشمشان به آن همه گندم افتاد گفتند برویم پایین یک گندم سیری بخوریم تا آمدند کنار چادر شب رختخواب این مرد گوشه حیاط عصایش را بلند کرد با عصبانیت پرت کرد بال یکیشان و پای یکی دیگرشان را شکست دوتایی پرواز کردند آمدند محضر حضرت سلیمان، این آیه در سوره نحل است، ببخشید در سوره نمل است که سلیمان می‌گوید علمنا این قرآناست، عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ اَلطَّيْرِ ﴿النمل ، 16﴾ خدا زبان پرندگان را به ما انبیاء آموخت. سوره نمل را ببینید داستان سلیمان را با مورچگان با هدهد، که رفته بود کاخ ملکه صبا و تختش را دیده بود مفصل است در دو صفحه قرآن خدا بیان کرده است، دو تا کبوتر می‌آیند پیش سلیمان می‌گویند یک آقایی گندم ریخته بود مگر معده ما چقدر گندم می‌خواست ما با ده بیست تا دانه گندم سیرمی‌شدیم ما اصلا گندم نخورده عصا را رها کرد پر من و پای این ماده من را شکست، سلیمان فرستاد دنبالش، آمد فرمود گناه کردی، کار بدی کردی، گفت قبول دارم، گفت جریمه داری گفت چی بدهم؟ فرمود گندم یک هفته این دو تا کبوترها را بده به کبوترها گفت برود بردارد بیاورد گفتند نه، گفت گندم یک ماهشان را بده کبوترها گفتند نمی‌خواهیم، گفت شش ماه را بده گفتند نمی‌خواهیم، سلیمان گفت ما دیگر بیشتر نمی‌توانیم بنده خدا را جریمه کنیم، گفتند ما گندم نمی‌خواهیم فقط به این آدم بگو قیافش را عوض کند ما گول قیافش را خوردیم ما فکر کردیم این آدم متدینی است، آدم با منطقی است با این پالتو و این ریش ما را گول زد که گفت قیافه را عوض کند دو تا کبوتر دیگر مثل ما گول نخورند.

امام هشتم می‌فرمایند انسان حتی حیوان را نباید گول بزند، اگر نمی‌خواهی به بز و گوسفند علف ندهی جلوی دهانش نگیر هی بدوانی این گناه است، این خلاف مروت است، این خلاف ادمیت است، هیچ دلی را نسوزان، می‌خواهی دلی را بسوزانی اگر شرائطت جور است بلند شو برو اسم بنویس برو سوریه برای دفاع از حرم اهل بیت دل داعش را آتش بزن آن عبادت است، اگر می‌خواهی قلبی را بسوزانی برو قلب دشمن را بسوزان نه حیوانات را نه مردم مملکت را، نه زن و بچه را، نه پدر و مادر را.

خب این دو تا با هم است، قضی ربک ان لا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا، پس یک بخش عبادت بدنی است، یک بخش عبادت مالی است، سخت نگیرید در عبادت مالی ابدا، شاید من فردا شب یک آیه‌ای را برایتان بخوانم پانزده بخش دارد شش بخشش مربوط به عبادت مالی است، شش بخش. یک بخشش راجع به نماز است، یک بخش راجع به جهاد است، شش بخشش عبادت مالی است چه خانم‌های بزرگوار چه شما برادران باکرامت، عبادت مالی گره‌گشا است، یعنی وقتی با پولت دلی را خوش می‌کنی با پولت قلبی را مسرور می‌کنی، سی تا گره که در راه زندگیت بوده داشته می‌آمده بخورد به زندگیت پروردگار جلویش را می‌گیرد این یقینی است این هم در قرآن است هم در روایات است.

مسیح با یکی از حواریون داشت رد می‌شد شب بود، صدای شادی و هلهله از یک خانه آمد، به رفیقش گفت عروسی است، این عروس امشب می‌میرد، گفت چطوری می‌میرد؟ عروس شانزده هفده ساله سالم، فرمود یک مار خطرناک در این خانه کهنه لانه دارد می‌زند بهش و می‌کشد، رفتند فردا رفیق مسیح گذرش باز به آنجا افتاد دید سیاهپوش نیست سر و صدا هم نیست گریه هم نیست در زد یکی آمددم در، گفت آقا اینجا دیشب عروسی بود؟ گفت عروس خانم سالم است گفت صددرصد گفت خداحافظ، گفت برای چی پرسیدی گفت هیچی رفت به مسیح گفت پیغمبر اولوالعزم الهی شما که گفتی این عروس می‌میرد عروس که هیچیش نشد، گفت بله ما دو اجل داریم معلق محتوم، اجل معلق قابل جابجا شدن است، این عروس و داماد دیشب بعد از اینکه همه مهمان‌ها رفتند شام برای دوتاییشان آوردند هنوز دست به شام نبرده بودند یک ناله از کوچه بلند شد داشت می‌گفت گرسنه هستم ندارم، فقیرم، عروس به داماد گفت من سهم خودم را نمی‌خواهم داماد گفت من هم نمی‌خواهم عروس سینی را برداشت آورد دم در لای در را باز کرد خودش آمد پشت لنگه در سینی را داد بیرون گفت بشین بخور سیر شو می‌خواهی چیزی هم اضافه آمد ببری ببر خدا به خاطر کار مالی این عروس مرگ را از او برطرف کرد.

خوشحال باشید کار مالی می‌کنید بدحال نشوید اگر آمدند گفتند یک پولی بده برای یتیم می‌خواهیم، برای یک عروسی می‌خواهیم، برای یک ازدواج می‌خواهیم، برای یک مسجدمی‌خواهیم، برای یک حسینیه می‌خواهیم، برای یک اطعام طعام می‌خواهیم این عبادت مالی است بخش سوم عبادت در واجبات ادای حقوق واجب است، حقوق واجب زن بر شوهر، حقوق واجب شوهر بر زن، حقوق واجب اولاد بر پدر و مادر حقوق واجب پدر و مادر بر اولاد، حقوق واجب رحم بر انسان.

خب این یک بخش عبادات، این یک قسمتش، قسمت دوم عبادات خدمت به بندگان خداست، آدم علم دارد خرج مردم کند، آبرو دارد خرج مردم کند، قدرت دارد و صندلی دارد خرج مردم بکند، این یک نوع عبادت است، خب این مقدمه را که شنیدید حالا یک روایت بسیار جالب از وجود مبارک رسول خدا بشنوید باز امشب من نمی‌رسم لغت عبادت را توضیح بدهم اصلش را بگویم تا به عین و ب و الف و دال و ت برسیم که چه غوغایی در این کلمه است.

رسول خدا یک روایت دارند جلد دوم اصول کافی نقل کرده، کتاب کافی ده جلد است، کتاب در قرن سوم نوشته شده، کتاب در شیعه تاالان کتاب بی‌نظیری مانده، یعنی هم وزنش کسی کتاب ننوشته، البته کتاب زیاد نوشتند بیست جلد، سی جلد صد و ده جلد اما برد کار برای کلینی بوده که در قرن سوم بسیار عالمانه و هنرمندانه این کتاب را نوشته است.

آدم فکر می‌کند کلینی در یکی از قویترین دانشگاه‌های جهان درس نگارش خوانده و پرفسور شده، یعنی در قرن سوم پرفسورانه این کتاب را نظام داده غوغایی است این کتاب، پیغمبر می‌فرماید افضل الناس اگر دلتان می‌خواهید بشوید این راهش است، برترین مردم روی کره زمین، کیه؟ با توجه به معانی عبادتی که گفتم که عبادت یعنی چی، رشته‌های مختلفی دارد عبادت افضل الناس من عشق العبادة، در تمام ده جلد کتاب کافی کلمه عشق همین جا آمده همین یک بار، در روایات دیگرمان یک بار دیگر هم کلمه عشق آمده امیرالمومنین در مسیر جنگ صفین به کربلا که رسیدند فرمودند پیاده شوید چادر بزنید، امشب را اینجا می‌مانیم، بعد از اذان صبح روی خاک کربلا نماز خواند، سلام نمازش را که داد به جای تعقیبات برگشت به خاک گفت ایتها التربة ای خاک واها عجب خاکی هستی روز قیامت کسانی از تو بیرون می‌آیند که یدخلون الجنة بغیر حساب، خدا پرونده یکیشان را باز نمی‌کند، و بعد به مردم گفت هذا این زمین مسارع العشاق، جای افتادن عاشقان از روی اسب روی خاک است. عشاق.

دیگر فکر نمی‌کنم در روایاتمان این کلمه را داشته باشیم، برترین مردم کسی است که عاشق عبادت باشد، چه طوری آدم عاشق عبادت بشود؟ باید بحث دیشب را دقیق فکر بکنید آدم عاشق عبادت می‌شود، عبادت معدن است، وقتی این معدن را آدم با عبادت کردنش بشکافد رحمت خدا، مغفرت خدا، رضایت خدا، بهشت خدا، از این معدن بیرون می‌آید شما بهشت را دوست ندارید چرا علاقه ندارید خدا ازتان راضی باشد چرا، دوست ندارید خدا گناهانتان را ببخشد خیلی دوست داریم، دوست ندارید پروردگار عالم رحمتش را نصیب شما کند همه اینها در عبادت است، آدم عبادت را که بشناسد عاشقش می‌شود قطعا، برترین مردم من عشق العبادة کسی است که عاشق عبادت است، عاشق بندگی خداست، عاشق عبادت مالی است، عاشق عبادتی است که خدمت به خلق است، عاشق عبادت خداست.

فعانقها پیغمبر می‌فرماید این عبادت را بغل بگیرد یعنی به خودش بچسباندرد نکند، از عبادت در نرود، کسل نباشد، فعانقها بغل بگیرد عبادت را یعنی به خودش بچسباند و احبها بقلبه، برترین مردم کسی است که با دلش دوست داشته باشد عبادت را، عبادت محبوبش باشد، و باشرها بجسده، و با اعضا و جوارحش وارد عبادت بشود، و تفرق لها، و خودش را وقف عبادت کند، عبادت همه جانبه، وقف بکند.

این خدمت به مردم، پیغمبر یک بار به جبرئیل گفت گفت خدا اگر شما ملائکه را تبدیل به آدمیزاد کند بفرستد کره زمین چی کار می‌کنید؟ اگر خدا اراده‌اش تعلق بگیرد هر چی فرشته هست بشود انسان بیاید زمین، گفت یا رسول الله ما سه تا کار می‌کنیم یکی به تشنه آب می‌دهیم، معلوم می‌شود به تشنه آب دادن یعنی یک لیوان آب دست تشنه می‌دهیم الان که یک لیوان آب گیر همه می‌آید الان به تشنه آب می‌دهیم اینکه بلند شوم اگر پول حسابی دارم از وزارت کشور بپرسم یک ده تا ده را به من نشان بده که مردمش قدرت لوله‌کشی کردن ندارند بایدبه این دخترهای پابرهنه معصوم کوزه بدهندبگذارند روی سرشان یا روی دوششان بروند از چشمه آب بیاورند این بچه‌های معصوم بعد مدرسه هم باید بروند، مشق هم باید بنویسند آب هم باید بیاورند، من بروم آن ده را از آن چشمه لوله‌کشی کنم این آب دادن به مردم، معنی آب دادن به مردم یک لیوان آب به مردم دادن نیست این یک کار. اگر ما بیاییم روی زمین.

و کار دوم پاسخ دادن به نیاز نیازمند است، کار سوم هم کمک به آدم عیالواری است که خرجش با دخلش میزان نمی‌شودزن دارد چهار تا بچه دارد کار می‌کند مغازه دارد، بنایی می‌رود، عملگی می‌رود، درآمد ماهش یک میلیون تومان است خرجش یک میلیون و چهارصد تومان است کمکش می‌کنیم، ما اول می‌رویم سراغ این عبادتها، و باشرها بجسده و تفرق لها، برترین مردم کسی است که خود را وقف عبادت کند.

ببینید عزیزانم ما خیلی حرفها را می‌زنیم روی منبر شما هم می‌شنوید، اماای کاش هر دویمان عمل می‌کردیم، امام باقر پیراهن زین العابدین را که در خانه در حیاط درآورد برای اینکه بدن زین العابدین را غسل بدهد شیعیانی که در حیاط بودند دیدند به اندازه دو تا کف دست پوست پشت شانه زین العابدین سیاه شده پینه بسته جمع شده، گریه کردند، گفتند یابن الرسول الله پدرتان را کربلا با چه اسلحه‌ای زدند که جایش مانده بعد از چهل سال، فرمود جای اسلحه نیست، پدرم از کربلا که برگشت چهل سال شبها پیراهن، خرما، نان، کفش، پارچه، پول در کیسه می‌ریخت همه که می‌خوابیدند مدینه تاریک می‌شد می‌گرفت روی کولش می‌برد خانه‌ها را شناسایی کرده بود در خانه‌ها می‌گذاشت و به سرعت رد می‌شد که نبینند، این عبادت، حالا ما روز روشن این کار را انجام می‌دهیم کسی به ما نگفته کیسه کول بگیر تهران برو در خانه‌ها ما خیلی مشکل نیازمندان را بشناسیم، روز کمک بکنیم خودمان نیازمند در اقواممان د اریم در قوم و خویش‌ها داریم، بعد پیغمبر می‌فرماید این آدم فهو لا یبالی علی ما اصبح من الدنیا علی یسر ام علی عسر، دیگر برایش تفاوتی نداشته باشد که زندگیش در این دنیا محدود است و سخت است یا نه زندگیش راحت است و میدان وسیعی دارد. این عبادت است.

از عبادت نی توان الله شد، باریک الله به شاعرش، از عبادت نی توان ا لله شد، می‌توان موسی کلیم الله شد به خدا قسم خواهران و برادران هر کسی در این عالم به جایی رسیده از عبادت رسیده، من خوب توجه شما را جلب کردم که آن بخش بسیار مهم عبادت را بگویم که پیغمبر می‌فرماید این بخش از همه عبادات بالاتر است از نماز، از روزه، از حج، از عبادت مالی، از عبادت حقوقی، این بخش روح عبادات است، جان عبادات است، ریشه عبادات است، و آن عبارت است از دوری گزیدن از محرمات الهیه. خیلی جالب است امیرالمومنین می‌فرماید اگر برای کسی زمینه گناهی فراهم شد دو دقیقه دیگر می‌خواهد آلوده به یک گناه بسیار زشتی بشود، بگوید خدایا به خاطر اینکه تو گفتی این عمل حرام است من انجام نمی‌دهم، همین که می‌گوید من انجام نمی‌دهم امیرالمومنین می‌فرماید اتفاقا مرگش می‌رسد و می‌میرد، حضرت می‌فرماید مات شهیدا، کسی که در اجتناب از گناه بمیرد شهید مرده، این کفنی که به بدنش می‌کنند این که کفن پارچه‌ای است یلفن کفن الرحمه، خدا او را در رحمت خودش کفنش می‌کند.

چقدر ارزش دارد، چقدر ارزش دارد، اجتناب از گناه، اجتناب از معصیت، یک گناهی به قمر بنی هاشم پیشنهاد شد خیلی هم لذت داشت، یک نامه برایش آورد شمر فردا بعدازظهر در نامه ابن زیاد نوشته بود حسین ابن علی را رها کن بیا کوفه بهترین منصب، بهترین پول، بهترین همسر جوان و هر چی دیگر را بخواهی بهت می‌دهیم، این متن نامه، پیک شمر است قمر بنی هاشم در خیمه کنار ابی عبدالله بود بیرون نبود شمر وقتی آمد نزدیک خیمه‌ها صدایش زد، حالا یا گفت یابن ابی طالب یا گفت یا ابوالفضل جواب نداد، دوباره صدا زد، جواب نداد، ابی عبدالله فرمود برادر شما را صدا می‌زنند، جوابش را برو بده، از خیمه آمد بیرون شمر گفت امان‌نامه برایت آوردم حرف شمر در دهانش بود که قمر بنی هاشم شمشیرش را از قلاف کشید قلاف شمشیر را خالی کرد شمشیر را در آورد خیز برداشت،شمر فرار کرد، اصلا نامه را نگرفت نخواند، این بالاترین درسی است که قمر بنی هاشم داده هر شیطانی دعوتتان کرد به گناه بگویید نه، چون خدا شما را نیازمند به گناه نیافریده. ما هیچ گناهی احتیاج نداریم. یعنی گناه در زندگی ما ضرورت ندارد که اگر زنا نکنیم بمیریم اگر ربا نخوریم سکته کنیم اگر دروغ نگوییم مغزمان از کار بیفتد نه ما به هیچ گناهی نیاز نداریم این را قمر بنی هاشم یاد ما داده که اصلا نزدیک گناه نرو، گناه وقتی رخ نشان داد حمله کن فراری بده این بالاترین عبادت است.

یک دو سه خط شعر در مدح قمر بنی هاشم بخوانم خیلی شعر بالایی است.