بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
عبادت در دو بخش است از یک عبادت تعبیر شده به عبادت تکوینی یعنی عبادتی که عبادتکننده در عبادتش اختیاری و ارادهای و آزادی از خود ندارد، محرکش در عبادت وجود مقدس پروردگار مهربان است او در آن عبادت به آنها تحرّک میدهد و این عبادت با همه ارزشی که دارد پاداش ندارد ثواب ندارد، درباره این عبادت من یک آیه از قرآن برایتان بخوانم که از آیات شگفت کتاب خداست، با اینکه هنوز اسرار این آیه روشن نشده ولی با روشن نشدن اسرارش شگفتآور است.
يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلطَّيْرُ صَافّٰاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ ﴿النور، 41﴾، تمام آنهایی که در آسمانها و زمین هستند که ما نه کامل آسمانیان را میشناسیم و نه زمینیان را، چقدر موجود زنده در عوالم بالا هست چقدر موجود زنده در کره خاک است، پروردگار میفرماید همه اینها تسبیحگوی خدا هستند یعنی خدا را از هر عیبی و از هر نقصی منزه میدانند خدایی را عبادت تسبیحی میکنند که آگاه به این هستند که خدا هیچ عیب و هیچ نقصی ندارد، بعد از من فی السماوات و من فی الارض میفرماید تمام پرندگان بال گشاده که نه تعداد نوعش برای بشر روشن شده و نه تعداد افراد پرنده روشن شده، اینها هم در عبادتند جالب آیه این است که میگوید کل من فی السماوات و من فی الارض و کل پرندگان آگاه به نماز و تسبیح خودشانند، یعنی بیشعور عبادت نمیکنند، بیشعور نماز نمیخوانند، بیشعور تسبیح خدا را نمیگویند.
اما در سوره اسراء پروردگار میفرماید لا تفقهون تسبیحهم شما عبادت کل موجودات را درک نمیکنید، ولی چون شما درک نمیکنید معنیش این نیست که موجودات عبادت ندارند، نماز ندارند تسبیح ندارند، ما درختان را میبینیم اما در قرآن هم میبینیم یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض، ماهیان دریا را میبینیم تمام روئیدنیها را میبینیم ولی عبادتشان را درک نمیکنیم، شعورشان رادرک نمیکنیم، ولی آنی که من فی السماوات را خلق کرده من فی الارض را خلق کرده، پرندگان بال گشوده را خلق کرده و همه موجودات را خلق کرده او دارد خبر میدهد که کل موجودات بیاستثنا حتی یک سنگریزه تسبیح دارد نماز هم دارد، ولی شما از درک تسبیح و نماز آنها عاجز هستید.
دوش صبحی مرغی به صبح مینالید، عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش این را سعدی میفرماید دوش مرغی به صبح مینالید، عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش، یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش، گفت باور نداشتم که تو را، بانگ مرغی چنین کند مدهوش، گفتم این شرط آدمیت نیست، مرغ تسبیحگوی و من خاموش، نمیشود حیوانات خدا را عبادت بکنندو من عبادت نکنم نمیشود این موجودات در آب، این موجودات روی خاک، پروردگار را عبادت کنند و من عبادت نکنم این شرط آدمیت نیست. آدم کسی است که با کل موجودات جهان در عبادت خدا شرکت میکند خودش را بیگانه از جهان نمیکند، بیگانه از موجودات نمیکند آنکه غریبه از عبادت موجودات است روز قیامت یک دانه یار ندارد، یک شفیع ندارد، یک نجاتدهنده ندارد. چون بیگانه است غریبه است، آشنا با هیچ موجودی در قیامت نیست.
قرآن میگوید وَ لَقَدْ جِئْتُمُونٰا فُرٰادىٰ ﴿الأنعام ، 94﴾، تک میآیند پیش خدا نه خدا به آنها نظر دارد نه انبیا، نه ائمه، نه فرشتگان، نه دیگر موجودات، بیگانه بیگانه هستند و از تمام فیوضات پروردگار عالم در قیامت محرومند. خوب است آدم آشنا زندگی کند آشنای با کل عالم آشنای با کل هستی، آشنای با کل موجودات، و همراه در عبادت با همه موجودات این یک نوع عبادت که فراموش نفرمایید از نظر علمی اسمش عبادت تکوینی است یعنی عبادتی که عبادتکنندهاش هیچ اختیاری از خودش ندارد یک محرک دارد برای عبادتش پروردگار است او همه را وادار به عبادت میکند، اما بخش دوم عبادت تشریعی است. یعنی عبادتی که پروردگار عالم طرحش را در قرآن به زبان انبیاء به زبان ائمه، ارائه کرده مردم از آزادی و اختیار خودشان باید استفاده کنند و طرح عبادت خدا را انجام بدهند خودشان باید مهندسی کنند خودشان باید معماری کنند، این آزادی را نبرند همش را هزینه گناه کنند و هیچی را هزینه عبادت نکنند.
آنی که آزاد و با اختیار وارد گردونه عبادت میشود عبادتش علاوه بر اینکه ارزش دارد پاداش هم دارد چهار تا پاداش دارد عبادتش، یکی اینکه عبادتش سبب میشود خدا از گناهانش بگذرد، یکی اینکه سبب میشود رضای خدا را جلب کند، یکی سبب میشود رحمت خدا را متوجه خودش کند، یکی هم سبب میشود قیامت جاویدان و همیشه در بهشت الهی قرار بگیرد این جنت این رضایت، این مغفرت، این رحمت دردل کل عبادات است، عبادات میشود معدن، این معدن در اختیار هر مرد و زنی، هر پیر و جوانی، هر سیاه و سپیدی، از بزرگ و کوچکی، هر شهری و دهاتی هست این انسان با حرکاتش که عبادت باشد این معدن را باید بشکافد تا از درون این معدن بهشت را و رحمت را، مغفرت را رضایت پروردگار دربیاید هر چهار تا پنهان است در عبادت، اگر من تا آخر عمرم سراغ عبادت نروم از این چهار حقیقت هیچی نصیبم نمیشود. من باید یک مهندس خوبی باشم هم معدنیاب باشم بلند شوم بروم بپرسم حالا اگر خودم میتوانم از قرآن و روایات نمیتوانم از عالم ربانی که آدرس ا ین معدن را به من بدهدمن بشوم معدنیاب و بعد هم باید معدنشکاف بشوم، کلنگ و بیل و تیشه این معدن اعضا و جوارح ما و نیت ماست، یک جمله در همین زمینه از وجود مبارک امیرالمومنین عنایت بکنید الفرائض مردم شما را به عبادات واجب خدا سفارش میکنم، همتان هم امیرالمومنین را قبول دارید امیرالمومنین دارد به شما میگوید که قبولش دارید دوستش هم دارید و چشم امید هم بهش دارید، میگوید مردم بر شما باد به انجام واجبات، دوباره تکرار میکند بر شما باد به انجام واجبات، عدوها الی الله، این معدن را بشکافید و به خدا ارائه بدهید تعدکم الی ا لجنه واجبات و عبادات شما را به بهشت میرساند نه خدا این خیلی حرف لطیفی است، تعدکم تعد فعل است، فعل فاعل میخواهد نمیگوید تعدکم الله الی الجنه، بنده درستی بشوید خدا شما را به بهشت برساند، میگوید خدا را عبادت کنید عبادت شما را به بهشت میرساند نه خدا.
اگر بنا بود خدا هر کسی را خلق کرده به بهشت برساند جهنمی دیگر وجود نداشت همه میرفتند بهشت، خدا دست اندر کار بردن بهشت نیست دست اندر کار بردن جهنم هم نیست خدا آدرس بهشت را داده عبادات است آدرس جهنم را داده معصیتها و گناهان و طاغوتگری و ظلم و آدمکشی و ربا و جنایت و خیانت و گناهانی که در همه کشورها بین مردم پخش است نه دست کسی را میگیرد ببرد بهشت، نه مشت به پشت شانه کسی میزند بیندازد در جهنم این را میگویند عبادت تشریعی که من میتوانم انجام بدهم میتوانم انجام ندهم اگر انجام بدهم پس یک معدن عظیمی را یافتم و معدنشکاف هم شدم بعد از هفتاد هشتاد سال از دل این معدن یعنی عبادات هم رحمت را برای خودم بیرون آوردم هم مغفرت را و هم رضایت حق را و هم جنت پروردگار را، شدم معدنیاب و کارکرده بر معدن، اما اگر نه معدنیاب نشوم کاری هم روی معدن نکنم میشوم شریک همه حیوانات دیگر انسان نیستم دیگر در آن مقام نیستم این آیه را هم عنایت بکنید خیلی آیه بالایی است.
الذین یتمتعون، آنهایی که کارشان در این دنیا تا لحظه مرگشان فقط لذتبری از بدن است که البته بدن هم همیشه برای لذتدهی سرپا نیست این بدن چراغ بعضی از شهواتش در مسیر خاموش میشود گاهی دچار سرطان شدید میشود گاهی دچار حصبه میشود گاهی دچار بیماریهای سنگینتری میشود، گاهی دچار سکته میشود همه بدن از کار میافتد همیشه هم لذتدهی ندارد این بدن، تا مدتی که آدم سالم است و با خطر امراض برخورد نکرده لذت میدهد در خوردن، در آشامیدن، در زناشویی، در خوردن بعضی از محرمات که مردم دنیا گرفتارش هستند گوشت خوک است، مشروب الکلی است رفتن در کاباره است، قاطی شدن مرد و زن است و تا صبح بزن و بکوب و رقصیدن و بعد در آغوش همدیگر قرار گرفتن اینها هم همیشگی نیست. یک ادمی که لذتبر از بدن بوده الان در بیمارستان افتاده فقط سرش تکان میخورد اگر بهش بگویی حالت چطور است میگوید یا من را بکشند یا مرگم را خدا برساند چون تمام شده پروندهاش هیچ لذتی از بدن نمیرود آنی که الان بدنش رو و پشت پراز زخم است و تاول است و طبیب هم گفته علاج ندارد، آنی که الان سرطان دارد نابودش میکند آن دیگر از بدن لذتی نمیبرد اما اهل ایمان اغلب هم از عبادت لذت میبرند هم از بدنشان لذت حلال میبرند همیشه وقتی هم که به آن امراض دچار میشوند به دنبال ابی عبدالله ذکرشان میشود الهی رضا بقضائک. میگویند این سرطان ما این سکته ما خواست تو بوده برای ما، میخواستی با این بیماری گناهان ما را بریزی.
امیرالمومنین دیدن یک مریض آمد فرمود ان المرض لا اجر فیه، این که داری ناله میکنی درد میکشی حصبه داری، سرطان داری، دل دردداری دیالیز میشوی، این پاداشی پیش خدا ندارد بدن است ودر معرض خطرهای بیماری، اما برای شما مردم مومن و شیعیان من فانه یحت سیئات کما تحت شجر علی ورق به مریض گفت پاییز دیدی برگ درختها چطوری میریزد اینی که تو بیمار شدی تمام گناهانت مثل برگ درخت ریخت، با این بیماری با خدا تصفیه حساب میشوی اما بیدین که تصفیه حساب نمیشود آنی که فقط از بدن لذت میبرده چهل سال عرق خورده، زنا کرده مال حرام خورده، اختلاس کرده، دزدی کرده رشوه گرفته حالا بدن کهنه شده مریض شده چه گناهی از او ریخته میشود؟ گناهی از او ریخته نمیشود میماند.
الذین یتمتعون آنانکه فقط کارشان در دنیا بهره بردن و لذت بردن از بدن است و یاکلون، و کارشان خوردن است صبحانه بخورندنهار بخورند، شام بخورند البته مغازه دارند، کارخانه دارند، ویلا دارند، برج دارند، این زحمتی که برای منابع درآمد میکشند هم برای خاطر این است که دلار گیر بیاورند دو تا کار بکنندلذت از بدن ببرند و شکمی را پر بکنند تازه همه آنها هم که هزینه نمیشود، پیغمبر اکرم میفرماید از کل ثروتت با یک خانه میتوانی بهره ببری با یک لباس با یک خوراک با یک مرکب دیگر چی؟ حالا یک خانه برای خودت ساختی فرض کن پنج میلیارد یک ماشین هم خریدی هفتصد میلیون، یک ده دست لباس هم در کمد خانه است یخچالت هم هر روز پر میکنی خب بقیه ثروتت چی؟ چقدر از این ثروت را پیغمبر میگوید میخوری؟
يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَمٰا تَأْكُلُ اَلْأَنْعٰامُ ﴿محمد، 12، لذت از بدن میبرندو میخورند عینا مانند حیوانات یعنی اینها از دایره آدمیت و انسانیت خارج هستند بیرون هستند، آمدند در دایره حیوانات، یتمتعون و یاکلون کما تاکل الانعام، آنها دیگر هم خودشان با خدا ارتباطی ندارند هم خدا با آنها ارتباطی ندارد اگر هم دارد نانشان را میدهد خب نان گاو وشتر را هم دارد میدهد این نان دادن خدا دلیل بر عزیز بودن این انسان پیش پروردگار نیست. خب آنی که با اراده خودش، آزادی خودش، میآید سراغ عبادات یعنی معدن الهی، و با حرکات بدن با زبان، با دست، با پا، با روح، با قلب، با نیت این معدن را میشکافد، در آینده نزدیک چون خدا افعال مضارع را در قرآن گاهی با سین ذکر کرده گاهی با سوف، آنجایی که میگوید سوف یعنی در آینده نزدیک این معدنشکاف یعنی این عبد، هم رحمت از این معدن برایش درمیآید هم مغفرت هم رضایت، و هم جنت، در چند سال اینها به دست میآید؟ گاهی مثل علی اکبر در نه سال، اگر سن واقعی ایشان هجده سال باشد که بعضی از بزرگان ما مقدار سن او را هجده نوشتند نهایت سنی که برایش نوشتند بیست و پنج سال، نهایت سن.
یعنی هفت سال بیشتر از حرف مشهور، خب حالا هجده سال، در این هجده سال ایشان چند سال مکلف بوده سه سال، این سه سال چه معدنیاب و چه معدنشکافی بوده که امام صادق هر وقت اسمش را میبرد خوب دقت کنید لرزه به تن آدم میافتد پدر امام صادق کی بوده؟ امام باقر امام معصوم است دیگر نیست؟ موجود مافوق است نیست؟ هر وقت امام صادق اسم علی اکبر را میبرد میگفت بابی و امی پدر و مادرم فدایت شود در سه سال تکلیف، بعضیها هشتاد سالشان است هنوز دارند معصیت میکنند هنوز دارند از بدن به زور لذت میبرند، هنوز دارند این شکم را از حرام پر میکنند بابا کی پر میشود، کی مخالفت با جهان با موجودات، با عالم هستی، که همه در گردونه عبادت هستند و مخالفت با پروردگار تا کی؟
در سوره حدید یک آیه عجیبی دارد خدا، أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اَللّٰهِ ﴿الحديد، 16﴾، گنهکار بیخشیت، بیخشوع، کی وقتش است بیایی با من آشتی کنی؟ هنوز هم داری میروی کجا داری میروی آخر این تهران بهشت زهراست کجا داری میروی؟ بعد از بهشت زهرا دوزخ است یا بهشت شمایی که به آنها دارد میگوید نه به شما، برای شما که خیلی در قرآن احترام قائل است، به آنی که اهل عبادت نیست میگوید کی وقتش است؟ این تذهبون کجا دارید میروید؟ آخر این جاده کجاست این حرف خداست این تذهبون؟ کجا دارید میروید آخر این شهر مگر کجاست؟ آخر تبریز، آخر مشهد، آخر اصفهان کجاست؟ آخر تهران بهشت زهراست، پایان کار مردم تهران قبرهای بهشت زهراست، پایان مردم اصفهان تخت فولاد یا بهشت رضوان است، پایان مردم مشهد بهشت رضا است، کجا داری چهار اسبه میتازی در گناه تا کی سرپا هستی؟ تا کی میتوانی از این بدن لذت حرام ببری؟ تا کی؟
در سه سال سن تکلیف خیلی حرف است، که بعد از سه سال معدنیابی و معدن شکافی ابی عبدالله بگوید اللهم اشهد علی هولاء قوم دارد درباره اکبر میگوید لقد برز الیهم غلام، غلام یعنی جوان اشبه الناس خلقا و خُلقا برسولک، این چه معدنیابی بوده، این چه معدنشکافی بوده، این کی بوده که به مرگ خندید جهانیان از کلمه مرگ میترسند، میترسند، اگر دکتر یواش با همراه مریض حرف بزند و بهش بگوید اذیتش نکنید پرهیزش ندهید هر چی میخواهد بهش بدهید کامل خودش را میبازد میفهمد در دالان مرگ ا فتاده اما او چه نگاهی به هستی و به آینده و به پشت پرده عالم داشته که در راه کربلا هنوز نرسیده بودند کنار پدر اسب میراند، یک مرتبه دید پدر روی زین خوابش برد، ذوالجناح هم آرام آرام دارد میآید از خواب بلندشد ابی عبدالله دید بغل دستش علی اکبر است، گفت انا لله و انا الیه راجعون، علی اکبر پرسید آخه جوان کپسول کل آرزوهاست کی میتواند بفهمد علی اکبر کیه، جوان کپسول همه آرزوهاست، اما علی اکبر کل آرزوها را با توحید مهار زده. یک آرزو در او تحریک ایجاد نمیکند.
با یک دنیا ادب گفت بابا چرا کلمه استرجاع به زبانتان جاری کردید؟ یعنی انا لله و انا الیه راجعون را مردم با شنیدن مرگ مردم میگوید فرمود پسرم من خوابم برد دیدم یک کسی داردداد میزند که این قافله دارد میرود تا بیفتد در کام مرگ، کلمه مرگ به این پروحشتی، علی اکبر گفت بابا اولسنا علی الحق؟ همه چیز ما بر اساس حق نیست؟ قال نعم یا ولدی، چرا بابا همه چیز ما برحق است کارمان، رفتارمان، عبادتمان، سفرمان، زن و بچهداریمان، کسبمان، همه چیزمان برحق است گفت بابا اذا لا نبالی بالموت خب چه باکی از مردن داریم خب برویم بیفتیم در کام مرگ. این را ما نمیتوانیم لمس بکنیم نمیتوانیم درک بکنیم، مرگ اگر مرد است به بابا گفت، مرگ اگر مرد است گو نزد من آی، تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ، من ز او عمری ستانم جاودان، او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ، مرگ اگر بیاید بابا فقط لباس من را میگیرد چیز دیگری از من نمیگیرد، من با این لباس یک لباس دیگر میپوشم،اسم آن لباس جعلنی من المکرمین لباس کرامت است، لباس رضایت خداست، لباس رحمت است، لباس مغفرت است.
خسته نشوید از عبادت، کسل نشوید از عبادت، عبادت را از امشب به بعد بنا به فرموده پیغمبر و امیرالمومنین یک معدن بدانید، و در این معدن گوهرهایی که در عالم معادل قیمت ندارد بهشت چه معادلی دارد رضایت خدا چه معادلی دارد؟ رحمت خدا چه معادلی دارد مغفرت خدا چه معادلی دارد؟ اینکه میگویید السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله این عبادت ابراهیم و ارزشهای ابراهیم را ابی عبدالله به ارث برد.
یک نماز بابایش را بگویم چون در زیارت وارث هم داریم السلام علیک یا وارث امیر المومنین علی ولی الله، این هم از قول علمای شیعه نگویم بهتر است چون در کتابهای ما نیست، این عبادت این یک بار عبادت یکی در کتاب تفسیر کشف الاسرار میبدی است، که ده جلد است پنج هزار صفحه است، از علمای بزرگ اهل سنت است بگذارید آنها به ما بگویند علی چگونه عبادت میکرد این یک برای قرن چهارم نزدیک به قرن اول. و مدرک دیگر این نماز دیوان بالای هزار صفحهای عبدالرحمان جامی است، هم میبدی ایرانی بوده که از علمای بزرگ اهل سنت است هم جامی ایرانی بوده. میبدی به صورت نثر بیان کرده عبدالرحمان جامی به صورت نظم.
شیر خدا آن وقت بیست و دو سالش بود امیرالمومنین، شیر خدا شاه ولایت علی، صیقلی شرک خفی و جلی، روز احد چون صف هیجا گرفت، یعنی جنگ شد، نود زخم به تن حضرت خورد یک دانهاش یک تیر بود که آمد و ساق پا و استخوان را شکافت در بدن نشست، روز احد چون صف هیجا گرفت، تیر مخالف به تنش جا گرفت، روی عبادت سوی محراب کرد، پشت به دردسر اصحاب کرد، جراح که حالا من اسمش را یادم رفته به پیغمبر گفت همه زخمهایش را بستم، دوا گذاشتم، یک تیر رفته در ساق پا گوشت و عصب واستخوان را دریده و رفته جا گرفته تا دست به تیر میزنم ناله میکند، نمیگذارد جراحی کنم، فرمود جراح صبر کن برود وارد نماز شود در نماز برو جراحی کن، روی عبادت سوی محراب کرد، پشت به دردسر اصحاب کرد، خنجر الماس چو بنداختند، چاک به تن پاره کردند ساق را، چاک به تن چون گلش انداختند، گلگل خونش به مصلی چکید، گشت چو فارق ز نماز آن بدید، این همه گل چیست ته پای من؟ ساخته گل زار مصلای من، من آمدم وارد نماز بشوم زیر پایم خاک و خون با هم قاطی نبود گل نبود الان چرا گل است؟ صورت حالش چو نمودند باز گفتند آقا پیغمبر گفت بگذارید بروددر نماز بعد جراحی کنید، پایتان را شکافتند، خون ریخته، بستند، پانسمان کردند، صورت حالش چو نمودند باز، گفت که سوگند به دانای راز، کز الم تیغ ندارم خبر من اصلا درد این جراحی را نفهمیدم، گرچه ز من نیست خبردارتر، جامی از آلایش تن پاک شو، در قدم پاکروان خاک شو، شاید از این خاک به گردی رسی، گرد شکافی و به مردی رسی.
معنای عبادت را وعده داده بودم امشب بگویم مقدمه وقت را تمام کرد. یک صحبتی از ابی عبدالله با علی اکبر برایتان بخوانم کدامهایتان جوان دارید؟ کدامهایتان اگر بهتان خبر بدهند بچهتان یک تصادف کرده فقط یک موی روی استخوان پایش افتاده بردند بیمارستان، تا بیمارستان چطوری میروید، چطوری باور میکنید اینها راست بگویند که یک ترک مویی خورده، چه میکنید. چی گذشت به ابی عبدالله چی گذشت به مادرش، و چی گذشت این یک نفر دیگر سنگینتر چی به باباش گذشت چی به مادر، و چی به عمش زینب.