شرح زیارت وارث - جلسه ۱۱

مجموعه شرح زیارت وارث از حاج آقا انصاریان

چهارشنبه، 21 مهر 1395

56 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

امر خداوند امری است که از علم و رحمت و حکمت و محبت بی‌نهایت او سرچشمه می‌گیرد و این امر وقتی که شامل حال انسان می‌شود در حقیقت انسان با انجام این امر به ارزشهای والای الهی و ملکوتی نائل می‌شود. تمام اوامر پروردگار بر همین اساس است و در امر کردن نسبت به انسان وجود مقدس او خیرخواه است، او برای همه بندگانش در اوامرش، در نواهی، یک دنیای آبادی را می‌خواهد و یک آخرت آبادی را.

چیزی هم به سود او نیست من نکردم خلق تا سودی کنم، بلکه بر بندگان جودی کنم، من اراده‌ام تعلق گرفت خاک مرده را تبدیل به یک ظرف زیبای پرگنجایشی به نام انسان کنم و این ظرف توخالی را به قول عرب‌ها اجرف را که چیزی در آن نیست از خرد و حکمت و علم و اخلاق و ارزشهای عرشی پر بکنم، اگر کسی نخواهد نه اینکه در حقیقت خدا را نخواسته خودش را نخواسته اگر کسی بگوید من دستورات خدا را، و آنچه را که نهی کرده نمی‌خواهم این ضرری متوجه خدا نکرده بلکه دست رد دارد به سینه خودش می‌زند که به رحمت او، به محبت او، به لطف او وصل نشود.

اگر در قرآن مجید قسم می‌خورد والعصر ان الانسان لفی خسر همین را می‌گوید به زمان قسم انسان دارددر خسارت فرو می‌رود چرا؟ چون خودش با دست خودش را دارد خودش را از لطف من از محبت من، از رحمت من خالی نگه می‌دارد، یک گوشه‌ای از اخلاق پروردگار را برایتان بگویم از قرآن، خیلی عجیب است ان الله لا یرضی لعباده الکفر، من راضی نیستم این عمق آیه است یک نفر از بندگانم بدبخت بشود. تیره روز بشود گرفتار شود، بی‌نوا بشود، از ارزشهای ملکوتی دست خالی باشد لا یرضی لعباده الکفر.

این متن قران مجید است در یک آیه‌ای می‌گوید آنچه ضرر و خسارت به مردم وارد می‌شود کاری به من ندارد، ما اصابک من سیئة فمن نفسک، هر شرّی هر ضرری، هر خسارتی، هر تیره‌بختی، هر شقاوتی، هر گرفتاری، بهت می‌رسد از ناحیه خودت است چون خدا که ظالم نیست،خدا ظالم نیست که خوشش بیاید به بندگانش ظلم کند، ظالم از بس بدبخت و نفهم و بی‌خرد است خوشش می‌آید به مردم ظلم بکند ولی خدا خوشش می‌آید به مردم خیر برساند، ما اصابک من حسنة فمن الله. همه خوبی‌هایی که بهت می‌رسد از ناحیه من است، بیده الخیر اصلا تمام خوبیها در اختیار وجود مقدس اوست، بخیل در خرج کردن که هم نیست، بخیل نیست.

من یک روایتی را بگویم این به درد شبهای احیا می‌خورد حالا برای شما بگویم این یک روایت بسیار زیبایی است و روایت اخلاق خدا را به آدم منتقل می‌کند، من یک وقتی یک جمله‌ای را اولین بار دیدم واقعا فکر کردم این جمله زیبا ساخت خانقاه است، ساخت درویش‌های حالا یا عرب است یا ایران است، خیلی جمله پرقیمتی است در کتابهای صوفیه و دراویش من جملات زیبا خیلی دیدم فکر می‌کردم ساخت حال خودشان است، ولی تمامش را بعدا در روایات دیدم. نه اینکه بگردم ببینم ائمه ما پیغمبر ما یا انبیا این حرفها را دارند نه، چون در نوشتن صد و سی جلد کتاب نیازمند به مراجعه دقیق به قرآن و روایات و معارف بودم تک تک اینا را پیدا می‌کردم می‌دیدم که این حرفها برای پیغمبران است یا برای اهل بیت است در کتابهای آنها راه پیدا کرده بی‌اسم و نباید بی‌اسم در کتاب راه پیدا بکند، جوانمردی اقتضا می‌کند که اگر من یک جمله زیبایی را روی منبر گفتم و برای مردم خیلی خوشایند بود بگویم گوینده را،ساکت نشوم که از من خوششان بیاید چون کار من نیست من نباید حق را بپوشانم من باید به مردم بگویم این جمله زیبا را من از فلان کتاب، فلان مولف دیدم یک جمله حکیمانه‌ای است.

آن روایت این است از رسول خدا نقل شده تخلقوا باخلاق الله، همتان مرد و زن بیایید متخلق به اخلاق خدا بشوید، ببینید خدا چه اخلاقی نسبت به شما دارد مادر ده جلسه صد جلسه اخلاق خدا را نمی‌توانیم توضیح بدهیم یکی از اخلاقیات پروردگار آبروداری است همه قدرت هم که دستش است، از من که روی منبرم تا شماها، تا خانم‌ها یک نفرمان دارای مقام عصمت نیستیم، همه ما گناه کردیم، خیلی‌هایمان هم بیست و چهار ساعته نمی‌گذرد که گناه نکنیم، ولی اتفاق افتاده که از ناحیه پروردگار گناه ما برای زنمان، برای بچه‌مان، برای عروسمان، برای دامادمان، برای مردم محل برای اقوام‌مان آشکار بشود. یعنی اتفاق افتاده در دوره عمرمان با آن قدرتش یک صفحه پرونده ما را باز کند امام حسین در دعای عرفه عرض می‌کند اگر فقط پرونده‌ را باز کنی یک نفر از خانواده‌ام نه اینکه قبولم نمی‌کند رفضونی اصلا بیرونم می‌کند راهم نمی‌دهد، امام که اهل گناه نبود، این را دارد به ما می‌گوید که ببینید خدا چقدر آبروداری می‌کند.

ممکن است یک گناه آدم را خدا برملا بکند پدر آدم بگوید برو تا آخر عمر گمشو دیگر از در خانه من رد نشو، یا مادر من بگوید دیگر نمی‌خواهم قیافه نحست را ببینم یا زن من بگوید همین الان طلاقم بده، خودمان هم می‌دانیم چه گناهانی اگر خدا برملا بکندچه بلاهایی به سرمان می‌آید این اخلاق خداست. آبروداری است، ملت آمدند پیش موسی ابن عمران این آن روایتی نیست که می‌خواهم بگویم آن را می‌گویم در کتابهای خیلی مهم‌مان یک کتابش را حالا آدرس بدهم انیس اللیل فارسی است هفتصد صفحه است نویسنده‌اش مرحوم حاج میرزا ابراهیم کلباسی است که هفتاد هشتاد سال پیش از دنیا رفته از نواده‌های کلباسی بزرگ که دیشب ذکر خیرش بود بسیار کتاب خوبی است، انیس اللیل یعنی رفیق شبانه، ایشان آمده در هفتصد صفحه دعای کمیل امیرالمومنین را در رشته‌های علمی عرفانی، فلسفی، اخلاقی، تفسیر کرده است البته انشاء آن سخت است، قدیمی است، اگر حالا یک کتاب روان‌تر بخواهید من کمیل را در هزار و دویست صفحه تفسیر کردم در دو جلد غیر از ا نیس اللیل مرحوم کلباسی است او به یک مرحله دیگر تفسیر کرده من به زبان روز برای جوان‌ها، برای مردم ا مروز تفسیر کردم.

ولی این داستان برای کتاب ایشان است شاید من هم در شرح کمیل آورده باشم اگر آورده باشم آدرس دادم که برای ایشان است، به موسی گفتند باغها کشاورزی دیگر در مرز نابودی است به خدا بگو باران بدهد، خدا هم گاهی که می‌خواهد بنده بی‌ادبش را ادب کند زیباکاری می‌کند ان الله جمیل خدا زیباست و یحب الجمال و زیبایی را دوست دارد، دوست دارد مرد وقتی وارد خانه می‌شود بعد از آمدن از سرکار به زنش بگوید خسته نباشی، بچه‌ها را نهار دادی، شام درست کردی، زحمت کشیدی پای آتش گاز رفتی خدا دوست دارد همسر آن مرد هم به شوهرش بگوید شما خسته نباشی شما می‌روی جان می‌کنی عرق می‌ریزی، دود می‌خوری زندگی ما را آماده می‌کنی خدا اصلا زیباکاری را دوست دارد.

مثلا شما یک یتیم را ببین، یک دست محبت بکش روی سرش پیغمبر می‌فرماید به هر تعداد مویی که از زیر دستت رد می‌شود پروردگار در پرونده‌ات ثواب می‌نویسد، به تعداد مو یعنی خدا دوست دارد مردم نرم‌خو باشند، خوش اخلاق باشند، در سخن گفتن آرام حرف بزنند، حرفهایشان روی موج محبت باشد، اصلا تلخی را دوست ندارند خودش هم تلخ نیست، شما همین امشب منزل تشریف بردید حالا این یک حرف من را امشب عمل بکنید قرآن را باز کنید جزء ده سوره توبه سوره توبه بسم الله ندارد، کلمه توبه در این سوره معنیش این است رو برگرداندن خدا از بدکاران رجوع، چون می‌خواهد اول سوره با مشرکان مکه درگیر بشود معنی نداشته بسم الله بگوید آیات تا سه آیه درگیری شدید با مشرکین است، که پیغمبر تمام پیمان‌هایت را لغو اعلام کن، برائت من الله و رسوله، پیمان‌ها را لغو اعلام کن چون اینها به پیمان‌هایشان خیانت کردند و بهشان هم بگو به عذاب مبتلایتان می‌کنم، ولی چهار ماه حرام کاری به کارتان ندارم می‌توانید مسجد الحرام بیایید می‌توانیددر کعبه بروید، چون چهار ماه آتش بس است در آن چهار ماه جاهلیت تیغ به روی همدیگر نمی‌کشیدند تلنگر هم نمی‌زدند همه هم بت‌پرست بودند، بدتر از آنها این آل یهودند صعودی‌ها که نسل ششم یهودی بوده عرب هم نیستند، روز عاشورا قبل از عاشورا این دو سه روزه تا حالا بالای هزار نفر را کشتند آتش زدند خاکستر کردند از بچه شیرخواره، بچه در رحم، جوان، پیرمرد، پیرزن اصلا ما جنایتکارتر از اینها نداریم کارهایی که اینها در یمن کردند فرعون در مصر قبل از موسی نکرده این قرآن.

و بدتر از این خبیث‌ها سازمان ملل است، بدتر از آنها رئیس سازمان ملل است این بانکیمون این قد کوتاه بی‌خرد، کثیف، متکبر که چندسال پول ملت‌ها را دارد می‌خورد و یک بار اسم این سگ‌های هار را نبرده. و بدتر از آنها هم شورای امنیت است بدتراز آنها امریکا و اسرائیل است، اصلا جهان تا سی چهل سال پیش اینجوری نبود شما پیرمردها یادتان است آرامش در کل کره زمین بود، تمام آرامش زمین را آل سعود با طرح اسرائیل و امریکا به هم ریختند، کارشان هم در یمن کشتن شیعه است وگرنه یمن نه کشاورزی خیلی آبادی دارد نه معدن‌های گرانقیمت دارد، کار کشتن شیعه است.

خیلی عجیب است روزگار ما و دنیای ما، خب سخت به مشرکین حمله می‌کند چند تا آیه؟ سه تا ولی آخر این سه تا آیه پروردگار می‌گوید فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ﴿التوبة، 3﴾اگر بیایید با من آشتی کنید به خیر دنیا و آخرت شماست این نهایت برخورد پروردگاراست. آخرت هم در جهنم یک دوزخی نمی‌تواند به خدا بگوید چرا من را آوردی جهنم؟ این آیات قرآن است هزار آیه درباره قیامت در قرآن است، تمام جهنمی‌ها می‌گویند جهنمی شدن ما تقصیر خودمان است در آیات قرآن است یک آیه را من بخوانم، یسترخون فیها، فریاد می‌کشند در آتش و به پروردگار می‌گویند خدایا ما را یک بار دیگر به دنیا برگردان وقتی برگشتیم اخرجنا نعمل صالحا غیر الذی کنا نعمل، یک بار دیگر ما را ببر در دنیا آدم خوبی می‌شویم دوباره عزرائیل را بفرست ما را بیاورند اینور، پس معلوم می‌شود جهنم رفتن ملت کار خدا نیست کار خودشان است حیف هم هست،خب خدا که بهشت را گذاشته حیف است ما برویم جهنم با این بدن هشتاد نود کیلویی كُلَّمٰا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنٰاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهٰا ﴿النساء، 56﴾ هرلحظه که آتش جهنم پوست مردم را بریان می‌کند من یک پوست جدید بهشان می‌دهم، سوختگی پوستی هم خیلی درددارد، چرا برویم جهنم؟ این را بشینیم فکر بکنیم شما را نمی‌گویم جامعه گنهکار را می‌گویم نه شما را، چون از صدا و سیما پخش می‌شود همه می‌شنوند یا اکثر، می‌گویم بنشینیم فکر بکنیم بهشت را که برای ما گذاشته عرضها السماوات و الارض، برای چی برویم جهنم؟ دلیل می‌خواهد، کلید یک باغی را بهم دادند سی هکتار در شمال بهترین نقطه یک تنور هم بغل باغ هر روز شعله می‌کشد، من بیایم این کلیدرا پرت کنم بگویم نه باغ سی هکتاری را که پراز مرکبات است پرتقال و نارنگی و لیمو و گل نمی‌خواهم می‌خواهم بروم در این تنور این بی‌عقلی است، ا ین بی‌خردی است این زشت است برای انسان زشت است.

خدا یکی را هم که می‌خواهد تربیت بکند با زیباکاری ادب می‌کند، خطاب رسید موسی من که دارم می‌بینم باغها دارد خشک می‌شود کشاورزی، نابود می‌شود اما یک سخن‌چین بین این بنی اسرائیل ا ست همش می‌رود دو به هم زنی می‌کند، این خیلی آدم پلیدی است من تا این سخن‌چین در این مردم است باران نمی‌دهم موسی هم آمد ملت را جمع کرد نمی‌شناخت این سخن‌چین کیست گفت باران آماده است اما یک سخن‌چین در شماست خدا به خاطر پلیدی و آلودگی او جلوی باران را گرفته، سخن‌چین از میان مردم بلند شو برو، تو اگر بروی خدا باران می‌فرستد، درجا سرش را کرد در سینه‌اش خب ده تا هم سرشان پایین بود این هم یکی در دلش گفت با تو آشتی می‌کنم آبروی من را نبر چون من اگر بلند شوم همه ببیند دیگر در این شهر زندگی نمی‌توانم بکنم، هوا ابر شد، قطره قطره شروع کرد، آنجا هم نزدیک رود نیل و دریای سیاه است کاری ندارد که خدا ابر را گفت بیا اینور ببار، موسی به پروردگار گفت کی بود این؟ چی شد هیچکس بلند نشد خطاب رسید با من آشتی کرد گفت کی بود؟ گفت من که خودم بهت گفتم این سخن‌چین است من باران نمی‌دهم حالا خودم سخن‌چینی بکنم؟ بین تو و آن را دو به هم زنی کنم؟ من معرفی نمی‌کنم.

نه ما نباید دو به هم زن باشیم، ما نباید سخن‌چین باشیم، ما اگر از گناه کسی هم خبر شدیم حرام است برای نفر دوم بگوییم، اگر زمینه دارد باید رفت بغلش گرفت بوسید، محبت کرد، آرام بهش گفت که حیف است اگر یک بار دیگر اشتباه بکنی مردم بفهمند زن و بچه‌ات بفهمند مشکل برایت پیش می‌آید نکن، این سه خط شعر را نمی‌دانم برای کیست، ولی خیلی زیباست، چون خود من هم اهل شعر هستم کلاس هفتم دبیرستان من چهار هزار بیت شعر حفظ بودم در اثر ممارست شعری خودم هم شاعر شدم دیوانم هم چاپ شده دیوان مسکین هزار و چهل صفحه است اما این شعر را نمی‌دانم برای کیست.

ای غزالی گریزم از یاری، فرار می‌کنم از رفیقی که اگر بد کنم نکو گوید، سیگار را در لب من ببیند بگوید براوو عالی می‌کشی خیلی قشنگ پک می‌زنی، ببیند رابطه نامشروع برقرار کردم به من بگوید خیلی هنرمندی حالا یکی داری یا دو تا چند تا دختر به تور انداختی، یا دختر به دختر بگوید چند تا پسر به تور انداختی، ای غزالی گریزم از یاری که اگر بد کنم نکو گوید.

مخلص آن شوم که عیبم را، همچو آئینه روبرو گوید، نه که چون شانه با هزار زبان، پشت سر رفته مو به مو گوید، برود پته همه چیز من راروی آب بیندازد آره شنیدی، فهمیدی، بعد هم هیچ کس از من خبر ندارد حالا یا دیده حق است یک کار بد من را دیده، دیده آنی که آدم می‌بیند راست است حق است، یانه یکی شنیده بیاید این عمر الهی را این نعمت وقت را، مصرف بکند همراهش را دربیاورد و من را بدهد در همراه کل کشور، که آره حیف این آدم را ببینید چقدر کثیف ازآب درآمد، چرا این کارها را می‌کنید این خیلی حرام است.

خدا می‌فرماید کسی که آبروی بنده من را ببرد من روز قیامت بین کل اهل محشر آبرویش را می‌برم، کل اهل محشر، خدا بندگانش را دوست دارد گاهی جوان‌ها یک اشتباهاتی هم دارند به نظر من بسیار خطرناک است، و بد، مادر یک دختری را برایش دیده یا خواهر، می‌رود یک جلسه می‌نشیند با دختر خانم صحبت بکند، خب تو قبل از اینکه من را ببینی با کس دیگر هم رفیق بودی؟ دوست پسر داشتی با هم کافه هم می‌رفتید؟ به خدا قسم از اعظم محرمات است پرونده افراد را موشکافی کردن، خودت مگر گناه نداری؟ به چه دلیل داری دیگران را وادار می‌کنی گناهشان را بگویند خیلی‌ها بعد از عقد آمدند این سوالات را کردند من خیلی‌هایشان را دیدم به طلاق کشید یک خانواده را به هم می‌ریزید برای چی؟ یک پسری یا دختر بگوید من خیلی از شما خوشم آمد اما دلم می‌خواهد همه چیزمان را به هم بگوییم توقبل ازمن چند تا دوست دختر داشتی؟ خب حرام است آبروی عباد خدا را به باد دادن اینقدر گناهش بزرگ است که پیغمبر می‌فرماید عرض المومن کدمه، آبروی کسی را ببری یا سرش را ببری هر دو گناهش یکی است.

ریختن آبرو مساوی با ریختن خون مردم است، خب تخلقوا باخلاق الله، این امر پیغمبر است، این امر رسول خداست، حالا خود خدا چقدر در قران امر دارد که شماها بیایید هم اخلاق من بشوید، اصلا قرآن کتاب عشق است، من خیلی با قرآن سروکار داشتم یعنی از دوازده سالگی، ده سالگی با قرآن سروکار داشتم نمی‌دانم چند بار از اول تا آخرش را دیدم قبل از محرم صفحات تفسیرم را شماره‌گذاری کردم جمع کردم دیدم تا سوره فرقان اول فرقان جزء نوزده سیزده هزار صفحه آچهار پر من از آیات قران پر کردم در تفسیر.

کاملا برایم ثابت است این کتاب کتاب عشق است، کتاب محبت است، کتاب آشتی است، کتاب رحمت است، دوری نکنید از قرآن قرآن آدم را عاشق بار می‌آورد، قرآن آدم را نرم بار می‌آورد قران آدم را منظم بار می‌آورد این حرف امیرالمومنین است در نهج البلاغه و نظم امرکم، قرآن کل زندگیتان را سر و سامان می‌دهد روی نظم می‌آورد کل را.

خب اخلاق خدا، ابراهیم که در زیارت وارث اسمش آمده و امام حسین وارث اوست عاشق مهمان بود، خدا به پیغمبر می‌گوید مهمانی ابراهیم خبرش بهت رسیده که اگر آیه را درست بخوانم هل اتاک الضیف ابراهیم، گوسفنددار هم بود، دامداربود، همیشه در سالن خانه صبحانه و نهار و شام حاضر بود دعوتی هم نبود، که این هم یک درسی است پول اضافه‌تان را خرج کنید، اینقدر کار خیر در این مملکت ریخته اینقدر هم پول بیکار میلیاردی ریخته کار خیر مانده میلیاردها پول هم اسیر بخل مالک است، قیامت به خاطر کارهای مانده و بخل پولدار، پولدار را می‌کشند جهنم و این خودش باعث شده برود جهنم، پولها نمی‌دانم برای چی نگه می‌دارند. آخه بعد از مردن این پولها به چه دردت می‌خورد میت؟ تو که رفتی آن زیر درش هم که بستند از دویست میلیارد پولت هم که پنج متر پارچه من نمی‌دانم کفن چند متر است از کارمندهای بهشت زهرا باید پرسید، پنج متر پارچه پیچیدند یا شش متر پرتت کردند آن تو، حالا هفت متر برای چاق‌هاست بعضی‌ها با چهار متر بدنشان کفن می‌شود.

به گورستان گذر کردم کم و بیش، شعر برای باباطاهراست، بدیدم حال دولتمند و درویش، درویش یعنی فقیر نه درویشی به خاکی بی‌کفن ماند، نه ثروتمند برد از یک کفن بیش، این تک بیت فکر کنم برای صائب باشد، صائب در شعرای ایران تک بیتی‌هایش قوی‌ترین تک بیتی‌های شعر ایران است، خیلی تک بیتی‌های جالبی دارد، همش هم نصیحت است، همش.

من از روییدن خار سر دیوار فهمیدم که ناکس کس نمی‌گردد به این بالانشین من را، آدم عوضی را روی بهترین صندلی و بهترین مقام هم بنشانند باز هم عوضی است، پست است، مانع نشدی ز آمدن غیر، این غیری که در چشم بچه‌ها می‌نشیند با چایی می‌شویند، مانع نشدی ز آمدن غیر به چشمم، رو ای مژه خار سر دیوار به از توست. که نمی‌گذارد مارمولک بیاید در باغ خار سر دیوار است دیگر مار از آن رد بشود کل بدنش زخم می‌شود صائب مخور فریب ز ابناءروزگار، یوسف به ریسمان برادر به چاه شد.

اظهار عجز پیش ستم‌کنندگان خطاست، اشک کباب باعث طغیان آتش است، چقدر عالی بود، فکر می‌کنم این یک خط برای اوست می‌گوید خوش دیار سالمی دارد بهشت زهرا، خوش دیار سالمی دارد دیار نیستی، ساکنانش جمله یک تا پیراهن خوابیده‌اند، اعدامی‌ها یک کفن، تریلیاردرهایک کفن، مجتهدها یک کفن، آنجا خیلی شخصیت‌های نابی دفن هستند، مترجم نهج البلاغه فیض الالسلام بهشت زهرا دفن است یک کفن، مرحوم راشد که بیست و پنج سال شبهای جمعه پشت رادیو بهترین سخنرانی را برای این ملت کرد با یک کفن دفن است، خوش دیار سالمی دارد دیار نیستی، ساکنانش جمله یک تا پیراهن خوابیده‌اند، پولتان را بزنید در کار، گاهی از ما آخوندهای مورد اعتمادتان هم بپرسید پولهایتان را چی کار کنید، ما خیلی راه خیر از قرآن و روایات بلد هستیم خیلی.

ما خیلی آبرودار می‌شناسیم که نه کمیته امداد می‌روند و نه جای دیگر کار می‌کنند خرج بادخل یکی نیست، ولی قرآن مجید می‌گوید اینقدر عفت نفس دارند که وقتی بیرون نگاهش می‌کنی فکر می‌کنی این یک ثروتمند متوسطی است، گاهی یک آدم با شخصیتی زمین می‌خورد یادم نمی‌رود یک شب در تاریکی شب یک پاکت پر از پول برداشتم بردم در یک خانه را زدم آدم با شخصیتی بود بیرون می‌شناختند، خواستم کنار بایستم پاکت را بدهم و فرار بکنم چه انسانی بود، من این طرف در وقتی زنگ زدم آمددر را باز کرد از لای در پاکت را خواستم بدهم در را باز کرد من را دید، اشکش ریخت گفت کار علی را کردی امشب، که نیمه شب در خانه افراد آبرودار مستحق می‌رفت من نایستادم گفتم آقا من کجا کار علی انجام دادم علی عرشی است من یک طلبه روضه‌خوان هستم من چی کار کردم فرار کردم که با من حرف نزند، از این آبرودارها زیاد است.

عیبی ندارد من بگویم ما مدیر پاک اداری داریم سه تا چهار تا بچه دارد خرجش با دخلش جور نیست، یک بار یکیشان در یک منبر من به من گفت هفت هشت سال پیش گفت تو محرم راز مردم هستی، من شغلم شغل آبرومندی است نمی‌خواهم بگویم چی بود، گفت امشب که شب بیستم برج است من با زنم با چهار تا بچه پول خریدن نان تافتون ندارم، گفتم من فردا شب می‌آیم منبر پول پنج شش ماهش را ببرم بدهم پولهای مانده را خدا قیامت بدجور در سر صاحبانش می‌زند، اینقدر هم خدا نان‌رسانی را دوست دارد وای این اخلاق رزاقیتش دوست دارد در مردم باشد، در خانه ابراهیم باز مرحوم فیض کاشانی در این محجة البیضاء نقل می‌کند اینها بندگی است، اینهایی که امشب گفتم آبروداری، کمک به مردم، پول آزاد کردن با محبت با زن، زن یعنی زن خودتان، زن با محبت با شوهرش، دوتایی با بچه‌هابا نرمی صحبت بکنند همش عبادت است، امر خداست و افعل الخیر، فقط کار خوب بکنید، در سوره حج است آخرهای سوره حج است هیچ کس نیامد آن روز.

این پیغمبر عظیم الشأن بلندشد آمد در خانه در کوچه نشست که بلکه یکی بیاید رد شود بیاورد نهارآن روز مهمان نرسید ناراحت بود، یک پیرمرد هفتاد و چهارو پنج ساله یک پشته‌ای هیزم از درختهای خشک کنده بود داشت می‌بردبازار بفروشد، قد خمیده پشته هم رویش بود سلام کرد گفت پیرمرد نهار خوردی؟ گفت نه، گفت من کمک می‌دهم پشته را می‌گذاریم زمین بیا تو نهار بخور همه چیز هم هست سر سفره، خوشحال شدبنده خدا نشست سر سفره، دستش را برد طرف یک لقمه خوشمزه برداشت نزدیک دهانش گفت پدر بسم الله الرحمن الرحیم بگو که این بهت بچسبد، لقمه را گذاشت در سفره گفت من آتش‌پرستم من خدای تو را اصلا قبول ندارم اسمش هم نمی‌برم. دید چهره ابراهیم درهم شد، از سر سفره گشنه بلند شد آمد در کوچه پشته را برداشت بگذارد روی کولش جبرئیل نازل شد، گفت آقا خدا می‌فرماید پیرمرد آتش پرست هفتاد و پنج سالش است یک صبحانه‌اش را لنگ نگذاشتم تا حالا یک روز آمد مهمان تو شد چرا تلخ برخورد کردی؟ خب دلش نمی‌خواست بسم الله بگوید از من خوشش نمی‌آمد گرسنه که بود بلند شو و برگردان، یعنی خدا حاضر است یک پیغمبر اولوالعزم را دنبال یک گنهکار بفرستد که بگوید بیا با من آشتی کن.

ابراهیم آمد گفت پیرمرد لحنش دیگر عوض شده بود پیرمرد برویم با من نهار بخوریم آن هم خیلی گرسنه بود دوباره آمد سر سفره گفت بفرمایید، گفت نه من دست به سفره نمی‌برم تا به من نگویی چی شد آمدی دنبال من، گفت غذایت را بخور و برو گفت نه برای چی آمدی دنبال من؟ گفت خدای من فرشته‌اش را فرستاد ایراد گرفت به من چرا این پیرمردرا رد کردی؟ من هفتاد سال است روزی‌ او را دادم توقع هم نکردم بسم الله بگوید یک روز مهمان تو شد چرا اینجوری رفتار کردی؟ پیرمرد شروع کرد گریه کردن، گفت من غذا نمی‌خورم اول من را با خدا آشتی بده مسلمانم کن، بعد غذا بخورم.

رحمت الله، همینجور باشیم با همه، هیچکس را رد نکنیم حیف است، خیلی شب سختی است نه برای من و شما ما که الان تمام می‌شود دست اندرکارهای اینجا چقدر بهمان احترام می‌کنند، محبت می‌کنند، شام دستمان می‌دهند اما الان خیمه‌ها همه سوخته سرپناهی برای اهل بیت نمانده، تمام بچه‌ها گرسنه و تشنه، دو سه ساعت از ترس دشمن در این بیابان‌ها دویدند حالا همه را زینب کبری یک جا جمع کرده از بس که اینها خسته بودند دیگر خوابیدند خواب بودند فقط زینب کبری بیدار بود، شب یازدهم هم بود ماه می‌تابید، زینب کبری یک سخن با ماه دارد من همان را برایتان بگویم.