شرح زیارت وارث - جلسه ۱۰

مجموعه شرح زیارت وارث از حاج آقا انصاریان

سه شنبه، 20 مهر 1395

56 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

کلام در توضیح زیارت وارث بود، فکر می‌کنم از شروع تفسیر این زیارت تا امشب در طول چند سال عاشورا بیش از نود جلسه مطالبی در محور این منبع عالی دینی گفته شده. رسیدیم به جمله السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله، وعده دادم از شب اول که هفت ویژگی از ویژگی‌های ابراهیم را از سوره مبارکه نحل برایتان توضیح بدهم که بخشی از ارثی که ابی عبدالله از حضرت ابراهیم بردند این هفت ویژگی است.

هفت شهر عشق را عطار گشت، به خودم می‌گویم شما برای من محترم هستید ارزش دارید ما که عطار گفته من تبدیل می‌کنم به من، من هنوز اندر خم یک کوچه‌ام این هم باعث حسرت و تاسف است که انسان در این جاده عمر هر لحظه‌اش هر ساعتش، هر روزش، هر شبش، هر ماهش، هر سالش، تا تمام شدن به فرموده امیرالمومنین می‌تواند کاسب رحمت الهی باشد، حتی یک چشم به هم زدنش.

ولی غفلت و بی‌خبری از معارف و گرفتاری‌های سنگین مادی که روی سرم ریختم من را از آن کاروان خیلی دور انداخته، عقب انداخته به قول باباطاهر همدانی که فکر می‌کنم در بطن شعرش این است حالا بروم از شیطان بپرسم که این دوری بس است یا دورتر شوم، تو که ما را تا لب جهنم آوردی باز هم باید برویم چقدر باید دور شویم.

از این هفت ویژگی اولی این بود دومی ان ابراهیم کان امة این اولیش بود، امت پنج معنا برایش شده که در دو شب توضیح دادم، دوم قانتا لله، ابراهیم عبادت‌کننده‌ای بود که عباداتش فراگیر بود، یک عبادت نداشت، عبادت بدنی داشت، عبادت مالی داشت، عبادت حقوقی داشت، عبادت تقوایی داشت، عبادت اخلاقی داشت، عبادت نفسی، قلبی، سرّی و سرّ و السرّی این بخش سرّی و سرّ و السری را من نمی‌فهمم نمی‌دانم یعنی چی که یک عبادت سرّ است یک عباد سرّ السرّ است اگر بین ما بودند که می‌رفتیم می‌پرسیدیم برای ما توضیح بدهید شما کی هستید، یک بدن یک قالب ظرفیت‌تان چقدر است که همه هستی را در این یک قطعه بدن جا دادید. توحید را جا دادید، معاد را جا دادید اسرار را جا دادید کی هستید؟ رازگشایی می‌کردند برایمان نیستند ما هم در خیلی چیزها نفهم ماندیم ما که می‌گویم یعنی ما که می‌خواهیم برای شما توضیح بدهیم، ما در نفهمی نسبت به خیلی از حقایق ماندیم درنمی‌آئیم و نمی‌فهمیم.

امام این قانتا لله را ارث برد، یعنی عبادت بدنی، عبادت روحی، عبادت مالی، عبادت حقوقی، اخلاقی، عبادت قلبی، عبادت سرّی، عباد سرّالسرّی. عادی نیست که خدا به فرموده امام صادق می‌فرماید این آیه ویژه ابی عبدالله الحسین است، يٰا أَيَّتُهَا اَلنَّفْسُ اَلْمُطْمَئِنَّةُ ﴿الفجر، 27﴾ نفس مطمئنه، نفس راضیه، نفس مرضیه، بعد رجوع الی الرب، بعد رجوع الی العباد، بعد رجوع الی الجنه یعنی این خطاب اِرْجِعِي إِلىٰ رَبِّكِ رٰاضِيَةً مَرْضِيَّةً ﴿الفجر، 28﴾ فَادْخُلِي فِي عِبٰادِي ﴿الفجر، 29﴾ وَ اُدْخُلِي جَنَّتِي ﴿الفجر، 30﴾، این را کی می‌خواهد توضیح بدهد؟ بله لفظ ارجعی باالف است و ر و ج و عین و ی خب ارجعی کیفیتش چی؟ این که پروردگار می‌گوید ارجعی این دارای چه کیفیتی است؟ کمیتش که لغت است پنج تا حرف است این چیزی نیست.

حالا من هزار دفعه هم امشب بگویم آب تشنگی‌ام برطرف می‌شود با الف و ب که کار درست نمی‌شود، می‌شود؟ بگویم نان سیرم؟ علم عالم هستم؟ آخه با عین و لام و میم که من عالم نمی‌شوم علم کیفیة عرشیة که یقذفه الله فی جوف من یشاء، خدا در دل هر کسی بخواهد می‌اندازد این عین و لام و میم را که نمی‌اندازد دل را باز می‌کند آدم حقایق هستی را می‌فهمد بعد از مدتی هم می‌بیند بعد از مدتی هم با آن اتحاد پیدا می‌کند.

اینها چیه؟ همه را ابراهیم داشت به دلیل این آیه نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض، پشت پرده آسمان‌ها و زمین و فرمانروایی این پشت پرده را من به قلب ابراهیم ارائه کردم این چیه؟ امام این یک ارثش بوده آن هم از یک پیغمبر امام از آدم، از نوح ارث‌هایی برده که در آن نود جلسه من توضیح کامل دادم، تازه بعد هم ارث‌بری او از موسی و عیسی و پیغمبر اسلام و امیرالمومنین است یعنی ما چهار دیگر ارث‌گذار داریم که امام از هر چهار تا کل ارث را برده نه یک سوم نه دو سوم کل ارث.

عین و لام و میم که علم نمی‌شود الف و ب که آب نمی‌شود، یک طلبه‌ای نجف درس می‌خواند اهل یک دهی بود بین رشت و زنجان، یعنی ده‌شان از نظر منطقه جغرافیایی به طرف رشت شمال بود، و به طرف زنجان غرب بود، در این ده زندگی می‌کرد خانواده فقیری هم بودند پدر و مادرش هم برنج‌کار بودند شالیکار بودند، آنها هم مردند، گذر این سید این دهاتی افتاد به نجف، مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا ابراهیم کلباسی که اصفهان مقبره دارد زیارتگاه است آدم خیلی بزرگی بوده این سیدرا کشف می‌کند می‌بیند عجب طلبه‌ای، عجب درسی می‌خواند عجب حالی دارد عجب سحری دارد، مواظبش بود، دور دور به مقام بسیار بالای علمی و روحی رسید دقت می‌فرمایید نه علم تنها، اگر علم تنها باشد که یعنی من الفاظ صفحات کتاب را انتقال دادم به مغزم این علم نیست علمی که با حال باشدبا معرفت به حق باشد، با سحر باشد، با گریه باشد آن علم است. نه الفاظ انبار شده در کله آن علم نیست. خشک است یک همچنین آدمی که فقط الفاظ انتقال به او پیدا کرده عبادت را خدا برای ابراهیم در همین بخش دوم آیه می‌گوید قانتا لله عبادت تنها نبود خلوص اخلاص برای خدا، عبادت جاندار روح‌دار.

خلوص یعنی برای خدا بودن سرمایه کمی نیست، من روایاتی که برای مردم نقل می‌کنم پنجاه سال است از قویترین و بهترین کتابهایمان نقل می‌کنم، که فردای قیامت حجت داشته باشم پیش خدا به من نگوید دری وری به خورد مردم دادی؟ خواب و قصه‌های بی‌ربط به خورد مردم دادی مگر عمری که من به بندگانم داده بودم ارزان بود پیغمبر می‌فرماید هر واعظی در برابر عمر یک ساعته جمعیتش قیامت مسئول است مگر می‌شود جواب خدا را به این راحتی داد دادگاه‌های قیامت خیلی دادگاه‌های دقیقی است، خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر، اخلاص یعنی یک کار برای خدا، در کتاب وسائل الشیعه شیخ حر عاملی است که این کتاب هر روز قم و نجف دردست مراجع بالای منبر است برای طلبه‌ها که بحث استدلالی می‌کنند بعد که می‌خواهند به روایات تکیه کنند وسائل را باز می‌کنند یعنی آخرین دوره علمی ما روایاتش وسائل است.

در وسائل نقل می‌کند امام صادق می‌فرماید اگر در هفتاد سال عمر فقط دو رکعت نماز قبول شده قیامت ارائه بدهی، دو رکعت، در کل هفتاد سال عمرت دو رکعت نماز صبح مخلصانه که برای خدا خواندی، پرونده‌ات را که می‌بینند می‌بینند کل نمازهایت را باید دور بریزند به درد نمی‌خورد، ولی وقتی این دو رکعت نماز را می‌بینند خدا می‌فرماید به احترام این دو رکعت نماز خالص کل نمازهای دوره عمرش را قبول کنید اینقدر ارزش دارد علم تنها نه نماز تنها نه، یکی آمد به من گفت من در نمازم گریه کنم نماز باطل نیست؟ گفتم برای کی می‌خواهی گریه کنی؟ برای کی می‌خواهی گریه کنی؟ گفت این نماز را رفتم و پی‌جویی کردم مثلا مالک یوم الدین را که می‌گویم قیامت انگار می‌آیم جلوی چشمم دادگاه‌ها و جهنم و بهشت زین العابدین هر نمازی که می‌خواند حداقل ده بار مالک یوم الدین راتکرار می‌کرد، اشک می‌ریخت گفتند یابن الرسول الله چرا اینقد راین آیه را تکرار می‌کنید فرمود قیامت را می‌بینم نمی‌توانم رد شوم.

گفت برای خدا گریه کنم، مگر می‌شود برای خدا گریه کرد، عالی می‌شود اصلا گریه‌ای در این عالم بالاتر از گریه برای خدا نیست، تا امام حسین به دنیا نیامده بود ما گریه دوم نداشتیم همین یک گریه را داشتیم، ابی عبدالله که به دنیا آمد این گریه هم اضافه شد، کی برای ابی عبدالله گریه کرد؟ کل موجودات الان هم گریه می‌کنند، مفهوم مخالف آیه فما بکت بکاء فما بکت علیهم السماءو الارض مفهوم مخالفش این است برای حسین کل آسمان‌ها و زمین گریه کردند. این گریه هم اضافه شد این گریه هم با گریه برای خدا هم سنگ است لذا امام صادق در کتاب کامل الزیارات است که مهمترین کتاب ما در این محدوده است، کتاب صددرصد قابل قبول اصلا قابل انتقاد نیست می‌فرماید هر مردی و زنی برای ابی عبدالله شروع می‌کنند گریه کردن پروردگار به ملائکه می‌گوید گریه را بگیرید نگذارید برود با دستمال هم پاک نکنید اصلا گریه را رها کنید، ملائکه مامورند بگیرند با عالیترین آب بهشت مخلوط بکنند قیامت بهتان برگردانند این آب حیات است این آب حیاتی که می‌گویید خضر دنبالش بود و پیدا کرد و خورد و زنده ابدی است این تمثیل است آب حیات واقعی این گریه است گریه‌ای که بر هر درد بی‌درمان دواست. چشم گریان چشمه فیض خداست، خدایا من روی منبرم منبر برای انبیاست شب عاشوراست، اینها بندگان خوب تو هستند من دست تک تک اینهارا میبوسم راست می‌گویم من تا حالا که سرپا ماندم در سن هفتاد و دو سالگی می‌توانم راحت بیایم بروم حرف بزنم، روضه بخوانم، اغلب هر جای بدنم آمده لنگی بزند برای ابی عبدالله گریه کردم گرفتم مالیدم ردش کردم دواهم خوردم نه اینکه دوا نخورم اما بالاترین دوا این است یا من اسمه دواء.

اسمش دواست یا من اسمه نه خودش، خودش که کیمیای الهی است، عزاداری‌اش هم کیمیاست کیمیایی است عجب تعزیه‌داری حسین که نباید ز کسی منت اکسیر کشید، گر کیمیا دهندت ابی عبدالله را با تو آشنا کردند گر کیمیا دهندت بی‌معرفت گدایی، ور معرفت دهندت این کیمیا‌های شیمیایی را بفروش و بیا کیمیای اشک و معرفت بر ابی عبدالله را بردار. امتحان کنیم خانم‌ها، بچه‌تان بی‌تابی می‌کند ناراحت است، دکتر می‌گوید مریضی دارد راه اگر باز باشد گریه کن اشکت را بگیر بمال به بچه‌ات اگر راه باز باشد، یعنی حسود نباشی، بخیل نباشی، حرامخور نباشی، یک دفعه امشب مردم نروند گریه کنند بمالند به مریضشان خوب نشود بگویند آخوندها چه دروغ‌های شاخداری می‌گویند نه هیچ دروغی نیست صدق است راه باید باز باشد.

من طلبه قم بودم یکی از خوبی‌هایی که خدا به من داد در طلبگی این بود که خیلی چشمم خرج نگاه کردن به علامه طباطبایی شد نگاهم خرج نگاه کردن به آقا شیخ چه انسان‌هایی بودند، اصلا من یادم می‌آید احساس غربت می‌کنم. آقا شیخ عباس تهرانی وای که وقتی حرف می‌زد نور از دهانش می‌زد بیرون یک مدت نگاهم خرج حاج آقا حسین فاطمی شد چه دریای غوغایی بود چیزهایی دیدم من در این عمرم یک کسی از علما به علامه طباطبایی گفت چی شد شما علامه طباطبایی شدید؟ خیلی‌ها که درس خواندند اندازه تو هم درس خواندند، گفت دو چیز من را علامه طباطبایی کرد یکی یازده رکعت نماز سحر، صمت کم حرف زدن، جوء و سحر و ذکر به دوام، ناتمامان جهان را کند این چهار تمام گفت یکی سحر، سحر پر می‌دهد به آدم بپرد، سحر مستحب است اما آیه‌ای که خدا در متن قرآنبرای یازده رکعت نماز سحر آورده است برای هیچ واجبی نیاورده خیلی عجیب ا ست در آیه می‌گوید در آیه فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ ﴿السجده ، 17﴾، نه فرشته‌ای نه جنی، نه انسی نه موجوددیگری خبر ندارد پاداشی که برای این یازده رکعت نماز گذاشتم چیه اصلا به هیچ موجودی خبر ندادم چرا؟ چون لمسش نمی‌کردند.

خب مرحوم کلباسی دید این بچه‌ دهاتی به کجا رسید، علم و حال و معرفت، هر دویشان الان شدند مجتهد جامع الشرائط یعنی آخرین درجات علمی اما علم باحال با گریه با نماز شب و با ابی عبدالله، گفت آقا می‌آیی برویم اصفهان آنجا مقیم شویم گفت هر چی شما بفرمایید من گوش می‌دهم، گفت پس بارت را ببند دیگر برویم این جا که مااستفاده دیگری نمی‌کنیم از کل این علما علومشان را به خودمان منتقل کردیم، راست هم می‌گفتند دیگر آنجا استاد لازم نداشتند آمدند اصفهان.

اصفهان را مرحوم کلباسی دو بخش کرد به سید گفت من چون خودم اهل حسین‌آباد هستم آن طرف زاینده‌رود من می‌روم آخوند می‌شوم شما بیا بیدآباد که این طرف زاینده‌رود است آخوند این منطقه شو، خواهرانم برادرانم سید تا در اصفهان زنده بود هر شب سی سال اصفهان بود مرد و زنی از اصفهان می‌آمدند پشت دیوار خانه‌اش سه نصف شب چمباتمه می‌زدند که با گریه در نماز شب سید گریه کنند، خصوصا تابستان در باغچه نماز شب می‌خواند، چه کار می‌کرد از گریه، یک کلفت پیری داشت پیرزنی بود یک شب خیلی دلش سوخت ایشان در سجده بود داشت گریه می‌کرد نماز تمام شده بود گفت آقا تو که عالم هستی مرجع هستی سید هستی، درس دادی، تربیت کردی، چرا اینقدر گریه می‌کنی؟ یک مرتبه گریه‌اش شدیدتر شد گفت خدایا یک لچک به سر دلش به حال من سوخت نمی‌خواهی به من نگاه بکنی. نمی‌خواهی به من نظر بیندازی؟

و بعد برگشت روی خاک تا اذان صبح گریه می‌کرد می‌گفت امثلکم تخیبنی، خدایی مثل تو دست رد به سینه من گدا می‌زند باورم نمی‌آید، خب اصفهان تحت نفوذ این دو تا علم و حال بود یک شب دارم می‌گویم علم عین و لام و میم نیست عبادت عین و ب و الف و دال و ت نیست، مسئله دیگری است داستان دیگری است، اوضاع دیگری است، مرحوم کلباسی می‌گوید من در یک مسئله پیچیده علمی گیر کردم، این کتاب را ببین آن کتاب را ببین، آن صفحه را ببین، آن فکر را بکن حل نشد، خیلی کسل شدم، دلم نمی‌خواست در این یک مسئله جاهل باشم همش دنبال فهم بودند پاکان عالم یک مسئله را نمی‌فهمیدند دق می‌کردند گفت شب خواب بودم دیدم وارد یک سالنی شدم پیغمبر اسلام تا امام عصر نشستند، صدیقه کبری بعد از امیرالمومنین نشسته.

گفت آمدم زانو زدم می‌دانستم علم خدا پیش فاطمه زهراست، باریک الله به این معرفت گفتم خانم این مسئله پیچیده را برای من حل می‌کنید؟ ایشان فرمودند این مسئله را پیچیده را چه نیازی دارد من حل کنم از پسرم آقا سید محمدباقر بپرس، تا زهرا اشاره کرد دیدم سیدی که از نجف با خودم آوردم گوشه مجلس است رفتم زانو زدم گفتم آقا این مسئله چیه برایم کامل حل کرد بیدار شدم نماز شب را خواندم و صبح هم خواندم طلوع آفتاب رفتم بیدآباد، سید برای درس در خانه‌اش را باز کرده بود طلبه‌ها داشتند می‌آمدند من وارد خانه شدم تا مرحوم کلباسی می‌گوید سید من رادید بلند شد من را بغل کرد تا دم در آمد آقا محبت فرمودید چه عجب چرا خبر ندادید، مرحوم کلباسی می‌گوید بهش گفتم من زیاد نمی‌خواهم خدمتتان باشم باید بروم من هم درس دارم آمدم یک مسئله پیچیده‌ای را از شما بپرسم، فرمود من دیشب پیش مادرم جواب دادم که این مسئله را، دوباره برای چی می‌خواهی بپرسی؟ این علم است این عبادت است، این حال است، این معرفت است.

یک شعر برایتان بخوانم البته نه به عنوان ذکر مصیبت، آن معرفت و حال را می‌خواهم برایتان بگویم که کیفیت این علم چی بوده، استادی داشتم خیلی عاشقش بودم، خیلی چیزها می‌دانست که دیگران نمی‌دانستند، خیلی. اولا در سن هفتاد و چهار و پنج سالگی آن یازده رکعت نماز شبش بیش از دو ساعت طول می‌کشید با اینکه یازده رکعت را آدم ده دقیقه می‌تواند بخواند در رکعت آخر نماز وتر که یک رکعتی است پیرمرد روی یک دستش قرآن بود، یک دستش هم بالا، اشک می‌ریخت سیصد بار العفو می‌گفت یا رب می‌گفت، با دعاهای دیگرش، چیزی بود این شعر برای ایشان است، توضیح حرفهای عربی ابی عبدالله است، این معرفت، حال، گفت الهی می‌گوید در گودال که افتاده بودداشته با خدا حرف می‌زد، گفت الها ملکا داورا، پادشها ذوالکرما یاورا، در رهت ای شاهد زیبای من شمع صفت سوخت سراپای من، ای سر من در هوس روی تو، بر سر نی رهسپر کوی تو، گر ارنی گوی به طور آمدم خواستی‌ام تا به حضور آمدم، بلله اگر تشنه‌ام آبم تویی، من آب فرات، به پست‌ترین مردم من بگویم یک شربت آب به من بدهید، آبی که دریایش بی‌نهایت است تویی، بلله اگر تشنه‌ام آبم تویی، بحر من، بحر یعنی د ریا، موج و حبابم تویی، تشنه به معراج شهود آمدم، بر لب دریای وجود آمدم، راه تو پویند یتیمان من، کوی تو جوید سر و سامان من، آینه بشکست و آمدند بدنم رابا شمشیر و نیزه قطعه قطعه کردند، آینه بشکست و رخ یار ماند، ای عجب این دل شد و دلدار ماند، نقش بشد هر کسی بیاید من را در گودال نگاه کند نمی‌فهمد من چه هیکل و قیافه‌ای داشتم چیزی نگذاشتند از من، نقش بشد جلوه نقاش شد، سرّ هو الله ز من فاش شد.

این علم است، این عبادت است، قانتا لله، السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله، نمی‌فهمم ابن ابی الحدید آدم دانشمندی است واقعا، عالم است، سنی است، نهج البلاغه امیرالمومنین را در بیست جلد تفسیر کرده، حالا سنی است دیگر علم است علمش را آورده در تفسیر نهج البلاغه این دفعه که رفتید نجف در حرم دور گنبد داخل، شعرهایی که به عربی نوشته شده برای ابن ابی الحدید است یک بخشش این است می‌گوید نمی‌دانم چی بگویم کی در این قبر دفن است، می‌گوید آدم می‌گوید نه، علی که هم وزن آدم نبود آدم شاگرد علی بود، نه آدم نیست، می‌گوید پیدا کردم در این قبر نوح دفن است، می‌گوید نه دلم قانع نمی‌شود، پس ابراهیم دفن است، می‌گوید نمی‌توانم قانع بشوم، پس موسی دفن است، می‌گویدنه، عیسی دفن است می‌گوید نه، می‌گوید بعدی را جرات ندارم بگویم که بگویم پیغمبر دفن است بعد بگویم نه قانع نشدم، من تنها مطلبی که دلم را قانع می‌کند این است که بگویم مردم دنیا که می‌آئید اینجا زیارت در این قبر نور خدا دفن است.

متوجه شدید عنایت کردید؟ حالا امام حسین اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره، شب سیزدهم همین محرم زین العابدین که دفنش کرد گفت ابتاه اما الآخرة فبنور وجهک المشرقه رفتی آن طرف کل آن طرف را روشن کردی. امام حسین این همه را از کجا آورد؟ عزیزان جوان دختران جوان از کجا حسین این همه ثروت آورد عبادت، بندگی، اشهد انک قد اقمت الصلاة این یکی، و اتیت الزکاة، تو عبادت مالی داشتی غیر بدن دست به جیب بودی پولهای اضافی را نگه ندارید دستتان را شعبه دست ابی عبدالله کنیددست به جیب باشید مردم خیلی گرفتارند، در اقوام‌تان خیلی گرفتارند، دست به جیب باشید برای ابی عبدالله خرج کنید برای خدا خرج کنید، برای علم خرج کنید، دست به جیب باشیدده نفر که دیپلم گرفتندفکر دارند، مغز دارند می‌توانند نمی‌روند دانشگاه می‌گویند پولش سنگین است ده تا را پول بدهید برونددانشگاه دکتر بشوند، مهندس بشوند، مخترع بشوند، پرفسور بشوند، گاهی هم یک تک زنگ بهشان بزنید مااین پولی که دادیم هفت هشت سال درس بخوانی یا خواندی این پول را مابه عشق و به تشویق ابی عبدالله دادیم علمت را حرام نکن.

فردا پیش ابی عبدالله محکوم نشوی، یک ده تا دکتر جراح، مهندس، اصلا بلند شوید بروید گاهی در مسجدها سوال بکنید خودتان بایستید جلوی صف آنهایی که دیپلم هستند نمی‌توانند بروند ادامه تحصیل بدهند چه کسانی هستند؟ اثر دارد. بیست سال پیش من ظهر ماه رمضان از یک مسجدی که منبر می‌رفتم آمدم بیرون یک دخترخانمی بغل در مسجد بود به من گفت آقا خانواده‌ام صددرصد بی‌دین هستند من آمدم پای منبر شما نمازم را قاچاقی می‌خوانم چون اگر مادر یا پدرم بفهمند بیچاره‌ام می‌کنند قاچاقی روزه می‌گیرم، قاچاقی حجاب دارم، بی‌دین هستند متمکن هم نیستند من هم دیپلمه شدم می‌خواهم بروم دانشگاه پول ندارم، گفتم چقدر پول دانشگاهت می‌شود؟ گفت اینقدر گفتم من فردا می‌آورم، پول دانشگاه این پرداخته شد بعد هم دیگر ما ندیدیمش، سیزده چهارده سال گذشت یک شب از یک منبری تهرانپارس آمدم پایین آمدم در پیاده‌رو دیدم یک زن و مرد جوانی منتظر من هستند، جوان به من گفت این خانم من است، یک نصیحتش کنید، گفتم چی بگویم؟ خوب نیستید با هم؟ گفت خیلی خوب هستیم با هم، اما آوردمش حرف من را گوش نمی‌دهد شما بگو گفتم چیه؟ گفت این دکتر است مطب دارد، روزی بیست تا بیست و پنج تا مریض می‌بیند بچه، میانسال، کوچک، ویزیت نمی‌گیرد، بهش گفتم خانم خب ویزیت بگیر بیست پنج تا ویزیت شنبه تا پنجشنبه خیلی پول است گفت نمی‌خواهم بگیرم، گفتم چرا؟ گفت برای اینکه من فلان دختر هستم با پول خدا و سید الشهدا رفتم دکتر شدم من تا آخرعمرم به عشق خدا و ابی عبدالله باید مریض را مجانی ببینم. پولدارها از دستتان نرود، خیلی با پولتان کار می‌توانید بکنید خیلی. چی بگویم دیگر برایتان راجع به ابی عبدالله چی بگویم شب خیلی مهمی است شب عزای همه فرشتگان است، عزای آسمان‌هاست جن و ملک بر آدمیان گریه می‌کنند، گویا عزای اشرف اولاد ادم است. خورشید آسمان و زمین نور مشرقین، پرورده کنار رسول خدا حسین.